هر چی خواستم طاقت بیارم این رو یه روز دیگه بگم اما دیدم روزی که اینجا را داشتیم درست میکردم حرف سید باعث شد که اینجا را راه بندازیم الان روز شهادت سید بود و کم کاری هم کردم
سید میخام حرفت رو که تو کتاب دانشجویی خوندم بذارم ( متاهلا بخوانند)
جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم یکی برداشت و گفت : می تونم یکی دیگه بردارم ؟
گفتم البته سید جون این چه حرفیه ..
برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد کار همیشه سید بود هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی ، شکلاتی تعارفش میکردند برمیداشت ولی نمیخورد
میگفت : میرم با خانم بچه ها میخورم
میگفت شما هم این کار رو انجام بدید اینکه ادم شیرینی های زندگیش رو بازن و بچش تقسیم کنه خیلی تو زندگی خانواده تاثیر میزاره
پ.ن:
انتظارمون از همه رفته بالا من از دوستان مجازی که سر بزنن و نظر بذارن
یکی از همسرش یکی از پدر و مادرش ولی هیچ وقت حاضر نیستیم در شیرینی های زندگی ان ها را شریک کنیم