«وهب» فرزند «عبدالله بن عمیر» از قبیله «بنیکلاب» است. او همراه مادر و همسرش در لشکر امام حضور داشت. از آنجایی که مادرش (اموهب) او را به جهاد و حمایت از امام و اهداف آن حضرت تشویق کرده بود، رو به میدان اسب راند. او پس از مبارزه دلیرانه، تعدادی از دشمنان را به خاک و خون کشید و سپس به خیمهگاه، برای دیدار دوباره مادر و همسرش بازگشت. هنگام ملاقات به مادر گفت: «آیا شما از من راضی و خشنود شدید؟» مادر پاسخ داد: «از تو راضی نخواهم شد تا این که در پیش روی امام حسین علیهالسلام شهید شوی» همسر او چون کلام مادر شوهر خود را بشنید به وهب گفت: «تو را به خدا سوگند مرا بیشوهر مکن و مپسند که بر مصیبت تو گرفتار آیم» مادر گفت: «ای عزیزم! سخن همسرت را دور انداز و به میدان برو و در یاری امام حسین علیهالسلام تا مرز شهادت بشتاب تا در روز رستاخیز به شفاعت جدش نائل شوی»پس از این گفت و گوی کوتاه، وهب بار دیگر به سپاه دشمن روآورد و این رجز را سر داد.«انی زعیم لک اموهب بالطعن فبهم تارة و الضربضرب غلام مؤمن بالرب حتی یذیق القوم مر الحرب؛ ای مادر وهب! من خود ضامنم که با ته نیزه و شمشیرگاه ضربه بزنم؛ آن هم ضربت زدن نوجوان مؤمن در راه پروردگار تا به این گروه تلخی جنگ را بچشاند». وهب در ستیزی دوباره نوزده سواره و دوازده پیاده دشمن را از پای درآورد، تا این که دو دستش در راه احیای دین خدا قطع شد.