ممکنه برای خیلی از نوجوونا و جوونا این سوال مطرح باشه که چرا در اسلام نگاه به نامحرم حرامه ؟ مگه یه نگاه ناقابل چه خطری میتونه داشته باشه ؟ مگه یه پسر به یه دختر نگاه کنه ، آسمون به زمین میاد یا نظم کهکشانها به هم میخوره ؟!در این مقاله میخوام به جواب این سوال بپردازم، اونم جوری که هر جوونی قانع بشه؛ یعنی نمیخوام از آیات و روایات استفاده کنم تا احیانا غیر مذهبیها بخوان زیر بار نرن ؛ بلکه میخوام اثبات کنم که این مساله یک مساله ی عقلانی است نه اینکه اسلام اومده یه چیز جدیدی آورده ؛ به تعبیر دیگه میخوام با یه نگاه برون دینی به این مسأله یعنی مساله ی ارتباط دختر و پسر بپردازم و اینکه چرا در اسلام حتی یه نگاه همراه با لذّت تحریم شده چه برسه به شوخی و دوستی و صمیمی شدن
ببینید ما در مساله ی ارتباط زن و مرد از نظر عقلی دو راه بیشتر جلوی پا نداریم : یا آزادی مطلق یا محدود کردن ارتباط خب حالا بیاییم راه اول رو بررسی کنیم و ببینیم چه تبعات و مشکلاتی ممکنه در پی داشته باشه ؟ اگه قابل قبول یا حتی قابل تحمّل بود که هیچی و گرنه چاره ای جز محدود کردن ارتباط نخواهیم داشت ، چون فرض گرفتیم که راه سومی نداریم راه اول این بود که تمام قید و بندها را از جلوی ارتباط زن و مرد در جامعه برداریم و بذاریم هر کاری دلشون خواست بکنن؛ نگاه که سهله ، با هم دست بدن ، با هم برقصن و حتی با هم شنا کنن و شب رو هم با هم بخوابن ؛ حالا فرقی نمیکنه مجرّد باشن یا همسر دار . اگه احیانا در این ارتباطات ، بارداری هم پیش اومد ، یا سقطش کنن یا به عنوان فرزند ناخواسته بپذیرنش .
خب ممکنه بگین این راه چه اشکالی داره ؟ همونطوریکه توی کشورهای اروپایی داره اجرا میشه ؛ قبل از بیان و بررسی اشکالات این راه ، یه خاطره براتون تعریف کنم : حدود 15 سال پیش در اتوبوس برون شهری با پیرمردی همصندلی شدم . پیرمرد شروع کرد به صحبت کردن و از خاطرات جوونیاش گفتن . میگفت : من در ایام جوانی در پالایشگاه آبادان به عنوان تکنیسین مشغول بودم و با مهندسین عمدتا خارجی و انگلیسی کار میکردم . شرکت نفت هم خانه های سازمانی در اختیارمان گذاشته بود و با زن و بچه اونجا زندگی میکردیم . یه روز تعطیلی بچه ی کوچکم رو بغل کردم و اومدم توی پارک مجتمع مسکونی تا به بچه تفریحی داده باشم . روی نیمکت پارک نشسته بودم و مشغول بازی و شوخی با فرزندم بودم که ناگهان نگاههای خاص یک مهندس انگلیسی که مقداری آنطرفتر روی نیمکتی نشسته بود ، تو جهم را جلب کرد . با خودم گفتم لابد بچه نداره یا بچه دار نمیشه یا بچه اش را از دست داده که اینقدر با حسرت و افسوس به صحنه ی بازی من و کودکم نگاه میکنه . بلند شدم و رفتم کنارش نشستم و ازش پرسیدم : شما بچه نداری ؟ به جای جواب یک جمله گفت که یک دنیا معنا توش خوابیده بود . گفت : خوش به حال شما ایرونیها که میدونید بچتون مال خودتونه !
این بود خاطره 15 سال قبل من . حالا اجازه میخوام کمی جمله ی این مهندس انگلیسی رو باز و زبان حال اونو واستون بازگو کنم : خوشا به حال شما ایرونیها که میدونید بچتون مال خودتونه . ماها توی انگلیس وقتی به بلوغ میرسیم تمام امکانات ارضاء غریزه ی جنسی برامون فراهمه . از تلویزیون و سینما گرفته تا کاباره و فحشاخونه . در دبیرستان هم که دختر و پسر قاطی . و توی کیف هر دختری انواع قرصهای ضدبارداری ! خلاصه دوران نوجوانی و مقداری از جوانی رو با آزادی کامل با جنس مخالف سپری میکنیم . بعد که سنّی ازمون گذشت ، به فکر ازدواج می افتیم ؛ آخه دلمون بچه میخواد . بچه های ناخواسته رو هم که کورتاژ کردیم . خلاصه برای رسیدن به این خواسته با یه دختری که البته خیلی هم دختر نیست ! میریم کلیسا و جناب کشیش قسمتی از انجیل رو میخونه و بین ما پیمان زناشوئی میبنده . میریم خونه و سالهای اول رو که بدون بچه سپری میکنیم ، چون هنوز آمادگی نداریم ! بعد از دو سه سال همسرمون باردار میشه و بعد از نه ماه میبریمش زایشگاه و به سلامتی فارغ میشه . ما صاحب یک فرزند میشیم . اما چه فرزندی ؟! فرزندی که نمیدونیم مال کیه؟! چون توی کشور ما زنها بعد از ازدواج هم آزادن . قانونا یک شوهر دارند ولی عملا میتونن با هر مردی که دلشون بخواد ارتباط داشته باشن، مثل قبل از ازدواج . فقط باید سعی کنن از غیر شوهرشون حامله نشن ! ولی گاهی قرصها عمل نمیکنند! و گاهی هم زنها ترجیح میدن از مردی که بهش علاقه دارن بچه دار بشن نه از شوهر قانونیشون ! خلاصه فرزندی از همسر قانونیمون متولد میشه ولی پدرش نا معلومه ! یعنی شوهر فقط یکی از احتمالاته ! ممکنه پدرش ما باشیم، ممکنه دوست پسرای قدیمیش، ممکنه همکارهای اداره یا کارخونه ی خانم، ممکنه حتی برادر شوهر یا شوهر خواهر یا حتی یه غریبه که با هم توی یه مهمونی آشنا شده اند و یا حتی برادرش! چون توی کشور ما ارتباط جنسی با محارم هم رایجه و ممکنه یه زنی بخواد یه بچه از برادر عزیزش داشته باشه ! خلاصه این نوزاد نورسیده تنها چیزیش که معلومه مادرشه ! ولی قرار نیست گندش دربیاد . واسه همین خیلی شوهرها نمیرن آزمایش دی ان ای بدن ؛ چون شنیدن که نتیجه ی اغلب این آزمایشها اینه که : نوزاد، فرزند خونی شما نیست ! لذا ترجیح میدیم نوزاد رو همینجوری به رسمیت بشناسیم تا کانون خانواده محفوظ بمونه ولی خوش به حال شما ایرونیها که . . . !
واستون منظور اون مهندس رو از جمله اش خوب باز کردم ؟
ممکنه شما بگین مگه چه اشکال داره که انسان ندونه بچش از نطفه ی کیه و اونو تنها قانونا به رسمیت بشناسه ؟ خب با این سوال تازه داریم نزدیک میشیم به اصل مطلب . جونم براتون بگه که در کتاب جغرافیای کلاس پنجم ابتدائی خوندیم که اجتماع یک واحد اعتباری است که در واقع تشکیل شده از واحدهای کوچکتری به نام خانواده . و هر چه این واحد دوم مستحکمتر و کانون آن گرمتر باشه ، در نتیجه اون اجتماع هم محکمتر و مقاومتره ولی اگه خدای نکرده خانواده ها سرد و متزلزل بشه ، اجتماع هم که چیزی جز ملیونها خانواده نیست ، متزلزل میشه و نتیجه ی این تزلزل ، ظهور انواع ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی در سطح جامعه است . بریم به خونه ی مهندس انگلیسی ؛ به نظر شما این شوهر قانونی چقدر به همسرش علاقه مند و وفاداره ؟ همسری که میدونه دهها مرد قبل از ازدواج با او ارتباط تنگاتنگ ! داشته و بعد از ازدواج هم فقط در اختیار او نیست . شاید بگید : باشه ، ولی حالا که رفتن کلیسا و کشیش براشون انجیل خونده ، به هم علاقه و وابستگی پیدا کرده اند و به هم وفادار شده اند به طوریکه طاقت دوری همو ندارن ! برای جواب این حرف شما کافیه آمار طلاق کشورهای غربی رو بذارم جلوتون تا حساب کار دستتون بیاد ! این از زن و شوهر . حالا فکر میکنید علاقه ی این به ظاهر پدر به فرزند قانونیش چقدره ؟ کافیه از دستش ناراحت بشه تا بهش بگه : برو گم شو ، تو معلوم نیست از تخم کی هستی ! این از ارتباط شوهر با زن و با فرزندان . به نظر شما با این اوضاع میشه اسم این خانواده ی قانونی رو یک کانون گرم و مستحکم گذاشت / البته که نه . به همین جهت میبینیم که در سطح اجتماع هم بزهکاریها وناهنجاریها اعم از قتل و تجاوز و سرقت و . . . غوغا میکنه و وقتی این مهندس خارجی حدود 40 سال پیش ، صمیمیت و گرمی و وفاداری موجود در خانواده های ایرانی رو دیده ، حسودیش شده و به حال اونها با این جمله کوتاه و پرمعنا ، ابراز غبطه کرده است . پس تا اینجا فهمیدیم که آزادی مطلق چه نقشی در به هم پاشیدگی خانواده و در نتیجه سستی پایه های یک جامعه دارد .
حالا یک سوال هم من از شما بکنم : به نظر شما وقتی این مهندس و امثال او این مشکلات را با تمام وجود لمس کرده اند و خوشبختی ما رو دیدند ، به گفتن همین یک جمله ی : خوش به حال شما ایرونیها . . . اکتفا کردند ؟ ساده لوحید اگه چنین پندارید ! این جمله ، حکایت از یک حسرت و حسودی عمیق میکنه و کسی که به کسی حسودیش میشه ، سعی میکنه نعمت طرف را واسه خودش به دست بیاره و وقتی نتونست ، تلاش میکنه که نعمت طرف رو ازش بگیره ؛ چون نمیتونه ببینه اون خوشبخت باشه و خودش بدبخت . خب غربیها که نمیتونن مثل ما بشن و به نهاد مستحکم خانواده ی قبل از رنسانس برگردن . چون در گرداب و مردابی افتاده اند که راه برگشت ندارند و هر چه دست و پا بزنند ، بیشتر فرو میرن ؛ لذا تمام تلاششون رو به کار بردن که با نقشه های گوناگون ، این خوشبختی رو از ما بگیرن و ما را مثل خودشون کنن . لذا شروع کردند به تبلیغات همون اموری که نتیجه اش سستی بنیان خانواده است از قبیل ارتباط آزاد زن و مرد و بالا بردن سن ازدواج و تبلیغ بر علیه حجاب و بیرون کشیدن زنان از محیط خانه به کارخانه با انواع بهانه ها و . . . و در این کار موفق هم شدند . لذا زن ایرانی امروز رو که قبل از رضاخان ملعون ، بدون روبند نمیدیدیش ، حالا با انواع آرایش و خودنمائی در کوچه و بازار و اداره و حتی محیط به اصطلاح علمی دانشگاه مشاهده میکنی و اگر سری به دادگاهها بزنی ، میفهمی چقدر تفاهم بین زوجها و جود داره و آمار طلاق چقدر پایینه ! اینها نتیجه ی چیه ؟ نتیجه ی آزادی و بی بند باریه . نتیجه ی اینه که بگیم : حالا یک نگاه مگه چه ضرری داره ؟ خب عزیز من به قول روایات : نگاه حرام تیری از تیرهای ابلیس است و روح و فکر و ذهن تو را زخمی و مشغول میکنه و به قول باباطاهر : هر چه دیده بیند، دل کند یاد !
یاد مطلبی افتادم که حدود بیست سال قبل در انجیل متی خوندم که حضرت عیسی (ع) به حواریون فرمود : برادرم موسی میگفت : زنا نکنید ؛ اما من میگویم : حتی فکر زنا نکنید چون فکر گناه مثل آتشی است که در اتاقی روشن شود که اگر اتاق را هم نسوزاند ، دیوارهایش را از دودش سیاه میکند . فکر گناه هم حتی اگر به گناه نینجامد ( که غالبا می انجامد ) روح و باطن انسان را کدر و تاریک میکند
خب حالا که راه اول ، این تبعات ناهنجار رو داره ، بریم سراغ راه دوم که همون محدود کردن روابط زن و مرد بود ؛ باز هم از نظر عقلی بررسی کنیم که اگه قرار باشه زن و مرد محدود بشن ، باید چه جوری محدود بشن . یعنی هرکدام در چی محدود بشن ؟ مقدمتا عرض کنم که : در مسائل جنسی ، مرد نقش فاعل را ایفا میکنه و زن نقش مفعول ؛ یعنی مرد دوست داره نگاه کنه و زن دوست داره نگاه بشه ، مرد دوست داره لذت ببره و زن دوست دارد از او لذت برده بشه ؛ کافی است نگاهی به تنوع وسایل آرایشی زنانه بیندازید تا به صحت عرض بنده پی ببرید ؛ از انواع مدلهای مو و ابرو گرفته تا انواع رنگهای لب و انواع لباسها در مدلها و رنگهای بسیار گوناگون ؛ و همه ی اینها نشانه ی فطرت خودنمائی زن است ؛ نمیگویم مرد خودنمائی را دوست نداره ولی در قیاس به زنها اصلا به حساب نمیاد ؛ حتی کفشی که زنها میپوشند از این مقوله است ، چون دیده اند گاهی وقتها مردی حواسش نیست یا به کارش سرگرمه و وقتی از نزدیکی او عبور میکنن، از نگاهش بی بهره میمونن ! از طرفی زشته که داد بزنند : آهای آقا ، به من نگاه کن ، ببین چقدر خوشگلم ! لذا به فکر افتادند با اختراع کفش تَق تَقی ! یا همان پاشنه بلند به طور غیر مستقیم ، حواس حواس پرتها را به سمت خود متوجه سازند و به قول یکی از رفقا : کفشِ صدا کن : به من نیگا کن ! این یک امر کاملا بدیهی است که مرد از چشم چراندن لذت میبره و زن از نگاه شدن ارضاء میشه . به همین جهت شما دختری را سراغ ندارید که دم دبیرستان پسرانه کمین کنه تا وقتی زنگ میخوره ، پسرها را دید بزنه !
حالا که فهمیدیم هر کدام از زن و مرد را اگر در چه امری رها کنیم ، به ناهنجاری می انجامد ؟ عقل به ما میگه : هر کدام را در همان جهت که اگر کنترل نشوند ، مشکل ساز میشود ، کنترل و محدود کنید ، یعنی مرد را در نگاه کردن و زن را در پوشش و خودنمائی ؛ و چه غافلند کسانی که میگویند : چرا مردها موهاشون رو نپوشانند و چادر سر نکنند؟!
اسلام دقیقا همین کار را کرده یعنی برای مرد در نگاه کردن محدودیت قائل شده و برای زن در پوشش مو و بدن . نمیگوییم مرد میتواند برهنه در انظار زنان ظاهر شود ولی بدیهی است که بدن برهنه ی یک مرد ، هرگز مثل برهنگی زن مفسده انگیز نیست ؛ هرگز شنیده اید دختری به رفیقاش تلفن بزنه و بگه : فلان ساعت مسابقه ی شنای مردان پخش میشه ، نگاه کنید و حالشو ببرین ؟! ولی تصور کنید قرار باشه مسابقه ی شنای زنها پخش بشه ! اونوقت یک پسر هم توی خیابون مشاهده نمیشه !
حتی صدای زن بامرد فرق داره و از لطافت و جذابیت خاص خود برخوردار است ؛ لذا صحبت کردن غیر ضروری با نامحرم مخصوصا اگر زن جوان باشد، در اسلام مکروه و اگر طرز و لحن صحبت زن تحریک آمیز باشد، حرام میباشد
و چه فتنه ها و فسادها که از یک نگاه و صحبت و شوخی پیدا شده
چه اختلافات خانوادگی و طلاقها و حتی قتل و جنایتها که وقتی مورد بررسی و ریشه یابی قرار میگیرن، سر از یک نگاه حرام یا سخن تحریک آمیز در میاره
حتما از اخبار شنیده اید که گاهی هزاران هکتار از جنگلهای منطقه ای ، دچار آتش سوزی میشه ؛ تمام امکانات آن کشور بسیج میشوند و گاهی از کشورهای دیگر هم یاری میطلبند و و وقتی بعد از هفته ها آتش مهار میشه و کارشناسان به بررسی علت وقوع آتش سوزی ای که باعث اتلاف منابع عظیم و احیانا خسارات جانی شده ، میپردازند، در نهایت اعلام میدارند که منشأ آن انداخته شدن یک سیگار خاموش نشده در جنگل بوده است ! حالا باز هم بگویید : حالا یه سیگار توی جنگل پرت کردن چه خطری داره ؟ مگه آسمون به زمین میاد یا نظم کهکشانها بهم میخوره ؟