امام چهارم بیست و سه ساله بود که امام حسین علیهالسلام به شهادت رسید. امام سجاد علیهالسلام را از کربلا به سوی کوفه - در حالی که بر استری بدون زین سوار بود - بردند آن حضرت از این سفر آسیب بسیار دید.
امام سجاد در کوفه
با ورود کاروان به کوفه، و با دیدن سرها بر نیزه و اسارت آل الله، به ناگاه زنان اهل کوفه شروع به گریه و زاری کردند، در حالی که گریبان چاک میدادند. امام سجاد علیهالسلام فرمود: «... ان هولاء یبکون علینا، فمن قتلنا غیر هم؛ این گروه بر ما میگریند، پس چه کس غیر اینها ما را کشته است؟» .درسی که میتوان گرفت: ما به عزاداریهای خود افتخار میکنیم و جای مباهات نیز هست. اما مبادا همین تعجب به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الله الشریف دست دهد که اینها امروز در جلسات حسین علیهالسلام میگریند، اما در برابر جنایات، و تعدیها و حقوق و ناموس مردم ساکتاند. در حالی که اصل دین و تشیع نابودی قرار گرفته، اینان فقط بر مصائب امام گریه میکنند! قدری به عمق این مسئله باید نگریست.پس از این گفتار امام سجاد علیهالسلام، فاطمه صغری و امکلثوم با مردم سخن گفتند. امام پس از آن پیشزمینههای مناسب به نطقی آتشین پرداخت: «ایها الناس، ناشدتکم بالله، هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلوه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرأیکم...؛ ای مردم! شما را به خداوند قسم میدهم، آیا شما میدانید که نامه به پدرم نوشتهاید و به او نیرنگ زدهاید و شما عهد و پیمان بستید و بیعت کردید؟ سپس او را کشتید و خوار کردید. پس وای بر شما، چه بد اعمالی را برای خود پیش فرستادهاید و چه بد راهی و نظری داشتهاید».پس از این سخنان، فریاد اشک و آه مردم بلند شد. بعضی به بعضی میگفتند با آن چه کردید خود را هلاک ساختهاید. امام علیهالسلام گفتاری دیگر با لحنی مهربان بیان داشت که نتیجهای دیگر بخشید و آن این بود: «خداوند کسی را که نصیحت مرا بپذیرد و سفارش مرا درباره خدا رسول و اهل بیت او قبول کند، حفظ کند که البته ما و رسول خدا را برترین الگو بر خود گرفتهاند» پس از آن مردم گفتند: ای پسر پیامبر! مات همگی گوش میدهیم، اطاعت میکنیم و پیمان شما را به گردن مینهیم، به شما بیرغبت نیستیم، پس هر چه میخواهید ما را به آن امر کنید. خدا شما را رحمت کند، ما در جنگیم با کسی که با شما در جنگ باشد و در صلح و سلامتیم با کسی که با شما در صلح و صفا باشد تا که انتقام شما را از ظالمان به شما و ستمگران به خودمان بازگیریم.امام در پاسخ فرمود: «هیهات، ایها الغدرة المکرة، حیل بینکم و بین شهوات انفسکم، اتریدون ان تأتوا الی کما اتیتم الی آبائی من قبل کلا...؛ دور است، ای مکارههای فریبکار! بین شما و شهوات نفسانی شما فاصله افتاده، آیا اراده کردهاید که به سوی من آیید آن گونه که پیش از این به پدرانم روی آوردهاید؟ هرگز».درسی که میتوان گرفت: 1. چرا انسان شایسته عنوان مکاره و فریبکار میشود؟2. شهوات نفسانی چگونه بین فطرت و انسان حائل میشود؟3. چرا انسان به گونهای فریبکار میشود که امام برای همیشه او را کنار میزند؟
امام سجاد در شام
دوران حضرت امام سجاد علیهالسلام در شام، به بازار شام، مجلس یزید و مسجد اموی قابل تقسیم است.امام در بازار شامامام در مسجد اموی
امام در مجلس یزید
وقتی امام سجاد علیهالسلام به همراه اسرا به مسجد اموی آمد، از یزید درخواست کرد که سخن بگوید. یزید گفت: آری، لیکن ناروا مگو. امام فرمود: «من در جایگاهی قرار دارم که سزاوار نیست سخن بیهوده بگویم ولی تو چه گمان داری، اگر رسول خدا مرا در این حال ببیند؟» یزید دستور داد تا زنجیرها را از او برگیرند. .یزید به خطیب دستور داد: بر منبر رود و مدح و ثنای معاویه گوید و در نکوهش امام [حسین علیهالسلام و خاندانش سخن بگوید. خطیب ناسزا و توهین بسیاری به امام علی علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام روا داشت.ناگاه امام سجاد فریاد بلند برکشید و فرمود: «ای خطیب! تو برای رضای مخلوق، خشم آفریننده را بر خود خریدی؟ در نتیجه جایگاه خویش را در دوزخ مهیا ساختی».وه چه نکو ابنسنان سروده:اعلی المنابر تعلنون بسبه و بسیفه نصبت لکم اعوادها؛ .آیا بر فراز منبرها آشکارا (امیرالمؤمنین) را دشنام میدهید در حالی که به شمشیر او آن چوبها بر پا گشته است».آنگاه امام علی بن الحسین رو به یزید کرده و فرمود: «آیا به من اجازه میدهی که برفراز آن چوبها رفته، چند کلامی با مردم سخن گویم، به گونهای که رضای خدای سبحان در آن باشد و شنوندگان را اجز و ثوابی برسد؟» .ابتدا یزید با این امر مخالفت نمود، اما در برابر اصرار مردم یزید گفت اگر او بالای منبر برود پایین نمیآید مگر این که مرا رسوا کند؛ وقتی امام بالای منبر رفتند ابتدا حمد الهی را به جای آوردند، پس فرمودند: ای مردم! خداوند متعال به ما شش چیز عنایت نموده و به هفت چیز فضیلت داده است؛ خداوند متعال به ما علم و حلم و بخشش و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را عنایت نموده است و ما را فضیلت داده بر این که پیامبر برگزیده از ماست و صدیق (لقب امیرالمؤمنین علیهالسلام) از ماست و جعفر طیار از ما اهل بیت است و شیر خدا و رسولش از ماست و دو سید جوانان بهشت از ماست، حال اگر کسی مرا میشناسد که میشناسد و اگر نمیشناسد، من خود را معرفی میکنم.ای مردم! من فرزند مکه و منی هستم، من فرزند کسی هستم که با اطراف عبایش حجرالاسود را حمل نمود، من فرزند بهترین کسی هستم که احرام بست و طواف کرد، من فرزند بهترین کسی هستم که حج به جای آورد و تلبیه گفت، من فرزند بهترین کسی هستم که از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی سیر داده شد، من فرزند کسی هستم که به خداوند به اندازه ]فاصله[ دو کمان یا کمتر نزدیک شد، من فرزند کسی هستم که با ملائکه آسمان نماز خواند؛ من فرزند کسی هستم که هر چه خداوند میخواست بر او وحی کند وحی میکرد، منم فرزند رسول خدا، منم فرزند علی مرتضی، من فرزند کسی هستم که با مشرکات آن قدر جنگید که زبان به لا اله الا الله گشودند....منم فرزند فاطمه زهرا، منم فرزند بهترین زنان، آن قدر این کلمات را تکرار کرد که یزید از شورش مردم بر خود ترسید و به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید: وقتی موذن ندای الله اکبر داد، امام فرمودند هیچ چیز والاتر از خداوند متعال نیست، و وقتی گفت اشهد ان لا اله الا الله؛ امام فرمودند گواهی میدهد بر آن گوشت و پوست بدنم، و وقتی مؤذن ندای أشهد ان محمدا رسول الله دادند. امام اشاره به یزید کردند و گفتند یزید محمد جد من است یا جد تو! اگر بگویی جد من است دروغ گفتهای و اگر بگویی جد تو است پس چرا ذریهاش را به قتل رساندی!! .درسی که میتوان گرفت: در گفتار امام، درس دفاع از دین و حقیقت هست:1. امام خود را برتر از آن میبیند که به بیهودهگویی پردازد؛2. امام منبری که در آن به اولیای خدا دشنام گفته شود و مدح و ثنای ستمگران خوانده شود، چوبهایی بیش نمیداند.از اینجا روشن میشود که ارزش ذاتی منبر در این است که برای بیداری بندگان خدا به کار گرفته شود و آنها را به سوی حق و حقیقت راه نماید.