خلاصه آمار

بسم الله الرحمن الرحیم 
 
مولــــــایم !


از کوی و برزن ها میگذری ، شهر به شهر می روی و چون مروارید های اشک ، گرد غم از رخسارت می شوید نجوا میکنی : خدایا بنده های خطاکارات را به حق من مهدی ببخش 

اما آقایــم در کجا باید دید رخسار زیبایت را ؟ به همه جا سر میزنم برای دیدارت ، قم ، جمکران، کربلـا و نجف ، حرم امامان ، مسجد کوفه ، مسجد سهله ، مدینه ، قبرستان بقیع ، و حرم پیامبر و هنگام احرام در مکه با خود میگوییم:

«لیت شعری این استقرت بک النوی بل ای ارض تقلک او ثری ابرضوی او غیرها ام ذی طوی »*

و ادامه دارد ...

پ.ن: 

ای کاش میدانستم در کجا اقامت کرده ای ، در کدام سرزمین ماوی داری ، در زمین رضوی یا جز آن یا در دیار طوی 

...

دلنوشته احرام در خانه خدا ان شا الله ادامه دارد ...

التماس دعا

 

+ چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۳۲ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

مولــــــایم !

به راه افتاده ی در میان جمعیت ، احساس میکنی که تنها هستی و نیازمند دستی مهربان تا جانت را نوازش کند . هر چند زیر لب خود قسمتی از کلام جدت مولای بیان را زمزمه میکنی و می گویی « لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ »*

آقایــم هیچ میدانی ؟؟

سایه ترس ، آرام آرام نزدیکم می شود تا بر وجودت بنشیند . میدانی ولی باز میگویم شوق دیدارت آرام و قرار مرا گرفته است و من همه جا زمزمه میکنم  « هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبیلٌ فَتُلْقى »*

و شاعر حس مرا قشنگتر از خودم توصیف کرده 

همه هســـــت آرزویم که ببینم از تو رویی 

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

پ.ن: 

* در مسیر هدایت از اندک بودن رهروان ، بیمی به خود راه ندهید/ نهج البلاغه ، خطبه 192

*ای فرزند پیامبر ! آیــا راهی برای دیدار تو هست ؟؟

 

+ سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۳۹ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

آقــا جان !

انتظــــــــار برای شما ، فرمانی است برای کمال و بالیدن ، دستور پاکی و پاکیزگی برای پذیرش حــق

میدانی که کـــار در یک شب به انجام می رسد و زیاد خوانده ای که توقعوا الفرج ... * و هم چنان در انتظار هستی

مولــــــــــــــای من !

در انتظـــار تویی هستم که عاشقانه دوستت دارم و باید در کنار تو باشم اما... روزها ساعت ها چشم به راهت میمانم و انتظار است که به طــول می انجامد.* 

امـــــید نا امیــدان 

آرام آرام به درون خود فرو میـــروی ، و خود را می یابی و می بینی که صحرای وجودت وسیع و با عظمت است ؛ خیره کننده است مگر نه ؟

اما در انتهای آن دریچه ی شما را به سمت آب گوارا می خواند ، آبی که وجود تشنه ات نیازمند آن است و می بینی که لحظه ها در انتظار آب سپری می کنی : قل ارایتم ان اصبح ماوکن غورا فمن یاتیکم بما معین * از خود بیرون می آیی و می بینی که باید در انتظار بمانی ....

پ.ن: 

* در انتظار فرج امام زمان باشید

*دلنوشته ای از مناجات پیرمردمسجدمان با امام زمانش « برای ما می گوید از امام زمان »

*سوره ملک آیه 30 «به من بگو اگر اب های شما به زمین فرو رود چه کسی میتواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟»

+ دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۱۹ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

آقــا جان 

بر فراز قله ای ایستاده ای ، همه عالم در زیر پای توست

 دنیا به مانند دهکده کوچکی تبدیل شده که همه جای آن برای شما در دسترس است ،

اما ای خوب من تاریکی و ظلمت همه جا را فرا گرفته است ، چتری بر فراز عالم گسترده است و خو بیها در سایه آن گم شده اند .

و شما در انتظار هستید در انتظار نور ، انتظار خوبیها ، انتظار عدالت ...

 

مولای بیان این چنین فرمودند: در انتطار فرج امام زمان باشید و از رحمت خداوند نا امید نشوید ، همانا محبوبترین کارها در پیشگاه خداوند انتظار فرج است 

 

پ.ن: 

به اختصار دیگر می نویسم که خواننده ها خسته نشوند.

از امروز سعی میکنم برای ولادت امام زمان وب را به روز کنم امیدوارم ما را راهنمایی کنید .

+ يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۰۷ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

خدا هر کس را میخواهد برای خودش از او می خواهد قربانی کند

 

از کسی میخواهد نفسش را قربانی کند

از دیگری پسرش 

از دیگری کنار گذاشتن بت های سنگی 

از کسی مالش را 

اما 

از او همه چیزش را گرفت و او تنها ندا سر داد الهی تقبل منا هذا القربان

تازه او  این قربانی ها را اندک می شمارد

پ.ن: 

سهم من باز هم از کربلا تنها خلاصه می شود در : صلی الله علیک یا ابا عبدالله

ازتون راهنمایی میخوام :: روز شمار میخوام بازم بذارم اما موندم برای شهادت حضرت علی بذارم یا نیمه شعبان ::

این پست قرار بود برای امام حسین باشد ولی بی بی ان را برای خود ثبت کرد

التماس دعا

+ يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۵ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

گاهی یک نفر می تواند برای 

کسی رسیدن به خدا 

و دیگری مانع رسیدن به خدا

باشد

از نظر او جنگ تنها سیاسی است و مزدور می داند آنها را چون پولی گرفته و در کشور دیگر می جنگند

او می گفت شنیده ام که ایرانی میرود جلو و بقیه افراد تنها نظاره میکنند 

او متعقد است هیچ امامی راضی به کشته شدن افراد پس از هزار سال نیست 

او در جواب دفاع از حرم می گوید قصد ثبت نامش تنها پول و کار نداشتن است 

او شهدا را دوست دارد 

او به دفاع مقدس احترام میگذارد

پ.ن: زلیخا با یوسف به خدایش رسید و یعقوب در فراق یوسف از خدا فقط او را خواست 

سریال قشنگ با محتوای عالی کافیست تنها خیره نشد به صفحه کافیست گذری در تاریخ کرد و دید چه می شود...

جنگ سیاست است آری سیاست نه برای همه ....

ایرانی اگر می رود و پیشتاز است نه اینکه میداند فردای قیامت چه خبر است خود را از قافله عقب نمی اندازد

هیچ امامی راضی نیست از کشته شدن ... این را تاریخ ثابت کرده شب عاشوراست و حسین با همراهان در خیمه 

شمع ها خاموش افراد می روند جز تعداد اندکی ....

خیلی ها رامیشناسم برای پول میروند ولی آنکه هدفش چیز دیگر است می رود بدون پول 

آنکه من می شناسم کارش ردیف پول و ثروتش تا چند نسلش را بس است اما می رود 

من هم مثل او شهدا را دوست دارم 

+ شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

آرمیتا به این زودی ها با کسی صمیمی نمیشد ، اما این بار کسی به مهمانی شان آمده بود که با بقیه خیلی فرق داشت 

همین که آقا وارد شدند ، آرمیتــا دوید و با لحن بچه گانه اش گفت : سلام .

آقا هم سلام کردند بعد آرمیتا را در آغوش گرفتند و بوسیدند شروع صحبت ها طبق معمول تسلیت بود و صحبت درباه شهید . همسر شهید از مقامات شهید می گفت و آقا ضمن تایید فرمودند:

اینها هم برجستگی علمی داشته اند ، هم برجستگی معنوی . نشانه اش هم شهادت است .این حرف اینقدر تکرار شده که عمقش پنهان مانده اما خدا شهادت را نصیب هر کسی نمیکند.

آرمیتا زود با اقا صمیمی شد انگار نه انگار که اولین بار است که آقا را از نزدیک می بیند آقا که تعجب اهل خانه را دیدند فرمودند:

القلب یهدی الی قلب* آرمیتا نشست و شروع کرد به نقاشی کشیدن خودش را کشید شبیه یک پری دریایی این اولین باری نبود که شبیه یک پری دریایی خود را می کشید همه گرم صحبت بودند که یک مرتبه آرمیتا به سمت اتاقش دوید سریع کاغذی را آورد و به آقا نشان داد نقاشی پری دریایی که قبلا کشیده بود به اقا نشان داد نقاشی آنقدر زیبا و معصومانه بود که آقا اجازه گرفتند و نقاشی را یادگاری داشته باشند 

آرمیتا با همان صمیمت و لحن کودکانه گفت : باشه همین رو ببر.

پ.ن:

* دل به دل راه دارد این را من نمیگویم این را بانوی دمشق ثابت کرد انگاه که میخواند 

او می برید و من کی بریدم / او از حسین سر من از او دل

وفات جانسوز بانوی صبر و استقامن زینب کبری (ع) را به همگان تسلیت می گویم .

 


دریافت

 

+ جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۵۲ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فرا رسیدن سالروز ولادت امیرالمومنین بر تمام محبان ، شیعیان عالم مبارک ( آقـــا این هم سهم من )

 

عده ای در گوشه مسجد دائم در ذکر یا سبوح یا قدوس 

و

عده ای دیگر غرق در شادی شب عروسی با آهنگ های آن چنانی 

 

برای هر دو بهترین روز زندگی است یکی با اشک و دیگری با خنده 

یکی روزش را بدون گناه میگذارند و دیگری با گناه 

 

گفتند چرا اینکار میکنید بهتر نیست اهنگ نباشه گفت لذتش تو همین آهنگ هاست 

 

دیگری هم عروسی دارد اما او قبل از عروسی یک کارت برای امام رضا مشهد یک کارت برای امام زمان مسجد جمکران ، یک کارت برای حضرت معصومه قم 

«چرا باید دعوتش را رد کنند ؟ چرا نباید به عروسی ما نیایند؟ چه کسی بهتر از محبانشان ،

همه ان ها امده بودند ، آن ها عزیزشان بودند » 

حضرت زهرا آمده به خوابش درست قبل ازعروسی او شهید شد شهید ردانی پور را میگوئیم

 

پ.ن: 

شب جمعه است ،برای همه دعا کنید حتی آن هایی که مدت هاست دیگر اسمشان را هم نیاورده ایم

 

شب جمعه است ، توبه ی پسران یعقوب پذیرفته شد بیاید توبه کنیم 

 

شب جمعه است ، حضرت زهرا در کنج حرم امام حسین برای پسرش گریه میکند

 

شب جمعه است ، سهم من صلی الله علیک یا ابا عبدالله 

موضوع: غربت مادر ، سفره شاهانه ، اقا ماشالا در کرمان

 


دریافت ذکر صلوات فراموش نشه

+ پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۵۵ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

هنگامى که او را خواندم در خطاها فرو رفته بودم ولى دعوتم را اجابت فرمود، در حالى که احتیاجى به من نداشت.

در حالى که با او بیگانه بودم مرا دعوت کرد ولى من به او پاسخى ندادم، به من روى نمود ولى از او روى گرداندم.

واى از کار زشت من و بدکاریم چگونه جرأت کردم و چطور خود را فریب دادم خدایا بخاطر این کارهاى بسیار زشت و این حالات دردناک و بد به فریادم برس .

قسم به عزت و بزرگیت اى آقا و مولاى من و اى پناهگاه و نجات دهنده من اگر پوست من مى‏توانست عذاب تو را تحمل کند و نیرویى داشتم که مى‏توانستم مجازات تو را تحمل نمایم، از تو نمى‏خواستم مرا ببخشى بلکه بخاطر خشمى که بر خود دارم و پستى خودم، از تو مى‏خواستم مرا عذاب و مجازات نمایى که چرا بعد از این گرامیداشتهاى بزرگ از اوامر تو سرپیچى کرد.

تو، به او روى آوردى ولى او بعد از این همه لطف از تو روى گردانده و به تو پشت کرد چه پروردگار مهربان، چه بردبارى بزرگ و چه لطف فراوانى در «توبه» را براى عاصیان پست و تجاوزگران خطاکارى مانند من گشود، از بازگشت آنان جلوگیرى ننمود، به توبه کننده وعده قبول داد، از گناهان در گذشته و آنها را تبدیل به چند برابر اعمال شایسته گردانید. 

پ.ن:

 

 

بهترین توشه | ایت الله مجتهدی
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 4 ثانیه

. کوله بار گناهم آماده است برای جا گذاشتن ... این است آن چیزی من که آوردم خدایا 

. اعتکاف فرصتی برای پاسخ دادن به لبیک معبود تنها کافیست فقط برای رضایتش قدمی برداری

. اگر قسمت باشد چند روزی نیستیم امیدوارم که ما را دعا کنید و اگر لایق باشیم دعایتان خواهم کرد

 

+ چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۳۰ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

خدا مرا در راه نزدیک شدن به خود قرار داده و با نعمت خود دوستى و محبتش را به من آشکار نموده است.

براى دعوت به مجلس بخشش خود و انس گرفتن با مناجات خود گرامیترین مخلوقات در نزد خود و محبوبترین بندگانش را فرستاده است.

و براى گرامیداشت من به یک نعمت اکتفا ننموده و نعمت‏هاى دیگر را از من سلب نکرده بلکه پیوسته نعمتى را بر نعمت دیگر اضافه نموده تا این که با فرستادن فرشته‏اى در هر شب براى دعوت من، مرا محترم داشته است. ولى من جواب خوبیهاى او را با بدى داده و برخورد زشتى با او داشته‏ ام، بر چیزهایى که موجب خشم او مى‏شده حریص بوده و با سرعت کارهایى را که دور از رضایت او بوده انجام داده و براى بدست آوردن خوشنودى او سرعت نگرفته ‏ام.

از روزى اندک او خشمگین بوده و در حالى که مشغول گناه بودم پاداش نیکوکاران را از خدا خواسته، انتظار رحمت و نعمتهاى بزرگ را از او داشته و خود را از مجازات ایمن مى‏دانستم.

انا للّه و انا إلیه راجعون چه مصیبت بزرگى که مجازات آن نیز بزرگ است واى از رسوایى، کم حیایى و بى‏وفایى چرا در حضور او گناهان کبیره را انجام دادم، در حالى که آن را از کوچکترین آفریدگان او پنهان مى‏کردم و چرا در حالى که همراه من بود ملاحظه او را نکردم. او بدیها و گناهانم را پوشانید ولى احترام این پوشش را نگه نداشتم. آه از سیه روزى من در لحظه ورود بر او با چه رویى با او دیدار کنم با چه زبانى با او نجوا کنم در حالى که پیمانها و سوگندها را بعد از محکم نمودن آنها شکستم

 

پ.ن: 

فرازی از وصیت میرزا جواد آقا ملکی تبریزی تنها گوشه ای از وصیتش من را برای همیشه از این فکر بیرون می آورد که چه کردم و چه میخواهم  

خدایا مرا به همین ماه ببخش

 

دریافت


حجم: 2.08 مگابایت

عنوان : بنده من تنهات گذاشتن | آیت الله مجتهدی 
توضیحات: ذکـــر صلوات فرامـــوش نشود
 

+ سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مسلم ، دلشو تو مشت حسین (علیه السلام) گذاشت و رفت کوفه ... 
دلی نداشت که تو غربت کوفه بگیره یا تنگ بشه ... !! 
اگه مسلمی ، چرا تسلیم نیستی ؟! 
اگه دل دادی ، چرا بی دل نیستی ؟؟؟

 

پ.ن 1: این پست رو برای دل خودم نوشتم.....شاید خیلی ها این دیالوگ ها رو شنیدید و دیدید.....ولی برای من همیشه تازه هست....دیالوگ های آشناییه.....خداحافظ رفیق

 

پ.ن 2: حتما دانلود کنید نگاهش کنید خداحافظ رفیق

 

 

 

+ دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۹ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پیش آمده بود برایم کسی مرا نصیحت میکرد ولی من به آن ها گوش نمیدادم و حال این شد که الان در زندگی با شکست مواجه شوم و مشکلاتی زیادی برایم به وجود آید نفسم مرا به کارهای وا میداشت که برایم اصلا خوشایند نبود و انگار نفس خوب در درون من بی تفاوت یک گوشه نشسته و تنها نظاره میکند همه چیز را و در آخر همه را تقصیر خدا می دانستم این همه گرفتاری را ....

با همه این توصیف  ها نماز میخواندم و به سخن چند نفر به خودم می بالیدم که مرا مومن می نامیدند حال دیدم که فاصله من با مومن از دیدگاه مولایم امام جواد زیادتر از زمین تا آسمان است 

امام جواد فرمودند:

الْمُؤ مِنُ یَحْتاجُ إ لى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.
مؤ من در هر حال نیازمند به سه خصلت است : توفیق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسى که او را نصیحت نماید.

پ.ن: 

مبلاد نهمین اختر تابناک ولایت و امامت بر همه محبان مبارک

 

+ يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دربی خوبی بود خیلی خوب ... نزدیک دو ساعت از تلویزیون بهترین بازی سال در کشورمون برگزار شد

 

قبل از شروع بازی : 

*پیرمردی با عصا نزدیک ورزشگاه آزادی می شود جوان ها میگویند ابی یا قرمز 

می ماند چه جوابی بدهد او از روستا آمده بود 

*جوان ها با شور شوق شروع به کرکری خواندن یکی برای این تیم ان یکی برای تیم دیگر

*پیرمردی انطرفتر در حال خواندن نماز است تازه از راه رسیده است 

*جوان ها در ورزشگاه در حال خوردن تنقلات و مسخره کردن پیرمرد

*پیرمرد شروع به مناجات میکند و اشک میریزد

*جوان ها او را نگاه میکنند

حین بازی:

 

*جوانی با بغل دستیش دعوایش شده کار به ناسزا می رسد

*پیرمرد می رود جدا کند که او را هل میدهند و او به زمین میخورد

*جوان ها ...

*پیرمرد زیر لب نوای سر میدهد تنها میشود فهمید لبانش دارد چیزی میگوید

*پیرمرد به پهنای صورت اشک میریزد

بازی تمام میشود بدون داشتن عرق به تیم ها بازی خوبی بود

پیرمرد ما هم ورزشگاه را ترک میکند

 

بعد از بازی در اتوبوس:

پیرمرد در حالی که دلش یاد گذشته ها را کرده گفته بود الان که تهران هستم سری به وعده گاه دوستان خود میروم انجا که همه باهم جمع بودیم انجا بود که همگی باهم با شور شوق عجیب ان مداحی معروف را میخواندیم 

امروز در انجا من غرق افکار ان روز ها بودم واقعا ان روز ها رفتند و دیگر تکرار نمی شوند

پ.ن: 

خیلی طولانی بود ببخشید این پست ساخته ذهن خودم بود فقط بخاطر این نوشتم این پست رو چون اخلاق در ورزش جای نداره و... و تا ابد شرمنده خون شهدا هستیم

+ جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

برده ای سیاه پوست به یوسف گفت :

ای یوسف از زلیخا دلگیر مباش و او را نفرین نکن

نفرین کن هر که تو را ببیند و عاشق تو نشود 

خطاکار کسی است که تو را ببیند و عاشق تو نشود

اما یوسف کنعان نیست ببیند در این حوالی ها کسی هست که عشاق زیادی دارد با وجود انکه ان را ندیدند

پسرک در سجده هایش تنها میخواهد به دیدارش برود قول داده مثل مرد صابونی نباشد

دخترک به حال گذر از کنار نامحرم چادرش را محکمتر میگیرد تا مبادا فکر گناه یک نامحرم مانع رسیدنش به او شود

نمیداند پیرمرد سالخورده مسجد ما با چه سوز و آهی فقط ذکرش شده

عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری، وَلا اَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَلا نَجْوی

نمیداند پیرزن ساده دل چطور با یک مداحی ذکر لبش نام او میشود 

 

پ.ن: روز جمعه است فرشتگان مخصوص منتظر هستند تا تو فقط لبانت را تکان دهی برای این ذکر

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»

 

+ جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۵۵ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم

چمران را همه با مناجات هایش میشناسند...

 

خدایا ! تو را شکر که اشک را افریدی که عصاره ی حیات انسان است . آنگاه که در آتش عشق می سوزم یا در شدت درد می گذارم یا در شوق زیبایی و ذوق عرفانی آب می شوم و سراپای وجودم روح می شود ، لطف می شود ، عشق می شود ، سوز می شود و عصاره وجودم به صورت اشک آب می شود و به عنوان زیباترین محصول حیات ، که وجهی به عشق و ذوق دارد و وجهی دیگر به غم و درد به دامان وجودم فرو می چکد 

 

اگر خدای بزرگ از من سندی بطلبد ، قلبم را ارائه خواهم داد و اگر محصول عمرم را بطلبد ، اشک را تقدیم خواهم کرد.

کتاب بینش و نیایش ص 73

 

پ.ن: گفت چه شد که آنها رفتند و ما ماندیم

جواب رسید بنده خدا حضرت زهرا چشمش باید بگیره ..

شب ارزوها مبارک ... امیدوارم آرزوهاتون رو نوشته باشید که یادتون نره موقع گفتن

دیگه نمیدونم چی بگم


دریافت

+ پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

من مانده ام یعقوب که میدانست به یوسف خواهد رسید دیگر چرا بیت الاحزان را ساخت

او نمیدانست که ....

 

پ.ن:

برداشت آزاده 

امشب شب جمعه ، شب زیارتی امام حسین ، شب آرزوها 

 

سلام میدهیم به مولای مهربانی ها  به سبک دیده بان جنگ نرم

 

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الذین بذلوا مهجم دون حسین علیه السلام»

 

+ پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۰۴ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم

چندوقتیه که بعضی وبلاگها را میخونم همیشه از روزگار شکایت کردن یه زمانی هم خودم از این دسته وبلاگ ها داشتم و ناسزا گفتن به روزگار 

خلاصه دق و دلی خودم را بر سر روزگار در میاوردم ولی یادم نبود غرق گناه هستم و خدا هم سختی ها را دو برابر میکرد یکی برای گناهم و دیگری برای اینکه بی گناهی را مقصر جلوه میدادم در پیشش و آن بی گناه روزگار است و این را مولایم امام هادی برای اصحابش می فرمود که که بر اثر حادثه ی با حیوانی صدمه دیده بود، و با زخم‌هایی که برداشته بود، به روزگار بد می‌گفت.

مولایم مهربانترین مهربان ، خطاب به او سخنی به این مضمون فرمودند:

« روزگار را ملامت نکن؛ زیرا همه حوادث عالم به دست خداوند است و روزگار هیچ نقشی در پیدایش امور ندارد و غیر خداوند به گونه مستقل در زندگی مردم مؤثر نیستند»

و نیز فرمودند: «لاتَعُدْ و لاتَجْعَل للایام صنعاً فی حکم الله؛ یعنی برای روزگار اثر و نقشی در حکم خداوند، به حساب نیاور و قرار مده.».

پ.ن: ببخشید باز طولانی هر چنددیر ولی چون شارژ نداشت نت شهادت امام هادی را تسلیت میگم

 

+ چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۳۷ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم

باز هم فیلم حضرت یوسف  این قسمت : زلیخا

 

گفتند زلیخا بخاطر اینکه شرم کرد در برابر خدایش گناه کند و یا دعای حضرت یوسف ایمان اورد اما کسی به این توجه نکرد که نگاه چه میکند زلیخا اگر ایمان آورد تنها ( از نظر من ) بخاطر نگاه به یوسف بود اخر خدا خودش گفته نگاه به پیامبران من عبادت است

 

یاد خاطره ای از جنگ های حضرت علی افتادم ان زن دستور داد که شقی ترین فرد نسبت به علی بیاید و برود یک نامه بدهد به او کسی حاضر شد و اعلام داشت من از علی کینه ی به دل دارم که کسی نداشته و نخواهد داشت آن زن گفت برو ولی از غذای علی نخور ، پا روی فرش آن نگذار و حتی با او صحبتی نکن او رفت 

به خیمه های حضرت علی رسید نه حرفی نه غذایی نه چیزی ولی مولایم گفت کمی استراحت کن و ان مرد در چشمان مولا خیره میشود نمیگذرد مدتی و دلش نرم  میشود و با علی صحبت میکند از غذای او میخورد و میگوید علی من شقی ترین فرد نسبت به تو در سپاه ان زن بودم ولی به خدای یکتا سوگند که اکنون از محبان تو و برای جبران گذشته اولین شهید این جنگ خواهم بود او رفت به تاخت سمت بهشت .....

پ.ن:

پست ها بعضی وقتا بخاطر زیاد نشدن کوتاه شدن و برداشت خودم هست ببخشید اگر اشتباه بود بگید تا تصحیح کنم 

ممنونم که با صبر و حوصله سایت ما را دنبال میکنید و مطالب را میخونید 

+ چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۰۴ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

ببین چه میکنند این شش ماهه ها

 

یکی شهادت میدهد 

دیگری سنگ صبور مادر است 

و دیگری سرباز 

 

+ سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۱۷ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

میخواهم اعتراف بکنم 

خدای من ! 

قصد من به هنگام ارتکاب به گناه ، نافرمانی تو نبوده است ، نخواسته ام منکر خدایی تو باشم و فرمان تو را سبک بشمارم نمیخواستم معترض کیفر تو باشم ، و به تهدید ها و وعیدهای تو بی اعتنایی کنم . 

نه ! 

هرگز چنین نبود بلکه این نفس من بود که مرا می فریفت 

پ.ن:

قسمتی از دعای ابوحمزه ثمالی بود 

ماه رجب بر همه شما عزیزان مبارک

ببخشید پست داره طولانی میشه ولی بازم سبک بشم 

ای عزیز ! بارگناه را کجا بکشم؟ کوس رسواییم را کجا ببرم؟

قصه ی غصه این همه حقارت و نکبت را برای چه کسی بگوئیم؟

جز تو ایا کسی هست که به من لطف و مرحمت داشته باشد ، مرا ببخشد و گناهم را بپوشاند

ای خدا من اگر بدی میکنم حقیقتش این است که نمیدانم این کار از نظر تو بد است ، یعنی این کار بد را به اسم بد نمیکنم اگر اشتباه کردم به اقایی خودت ببخش

+ شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۲۸ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام
باز نویسی قالب توسط گروه فرهنگی سردار هور