مشخصات:
نام : عبدالمناف
نام خانوادگی: اسماعیلی
نام پدر: غلامعلی
تاریخ تولد:1323/11/15
تاریخ شهادت:1360/11/21
منطقه شهادت:شوش دانیال
متن وصیت:
موجود نیست
سخنان مقام معظم رهبری:
عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد ، یک مساله سیاسی است ، یک مساله ای است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد ، ما از این اجتماعات استفاده می کنیم.
مشخصات شهید:
نام : عبدالعلی
نام خانوادگی: رفیعی
تاریخ تولد:1340/07/01
تاریخ شهادت1361/08/11
نام پدر: اکبر علی
منطقه شهادت: موسیان
نام عملیات: محرم
متن وصیت نامه :
چون اگر بخواهیم از خداوند و فرستادگان او پیروی کنیم باید به گفته ی قرآن از همان آیه ی (اطیعو الله و اطیعو الرسول و اول الامر منکم)را در نظر داشته باشیم که امروز مساله ی اصلی جنگ و دفاع از اسلام و ناموس و خاک عزیزمان می باشد و در این راه باید تاسرحد نهایی در راه فی سبیل الله بجنگیم و دشمن زبون را نابود کنیم و به گفته ی امام در این راه کشته بشویم وچه بکشیم پیروز هستیم.
و از تمامی برادران و خواهرانم حلالیت می طلبم و از آنها می خواهم که تنها راه اسلام را پیشه کرده و راههای انحرافی که این منافقین کوردل می روند سرکوب کنید.
مشخصات شهید:
نام : عباس
نام خانوادگی: احمدی
نام پدر: حسن اقا
تاریخ تولد:1351/06/30
تاریخ شهادت:1365/10/23
منطقه شهادت:شلمچه
عملیات:کربلایی 5
متن وصیت:
خداوندا تو شاهدی که بار دوم است که دست به قلم گرفته ام جز به تو و دریای بیکران لطف و بخششت دل نبسته ام و در خلوت خویش تو را به بزرگی و عظمت می خوانم وتنها دست به درگاه تو دراز می نمایم و از درگاه بیکران بخششت طلب عفو وبخشش می نمایم.
پروردگارا توشه ام مالامال از گناهان بودکه ناگاه ندای مرابه خود خواند وبه خودم آمدم واین ندا را دنبال کردم و پا به سرزمینی نهادم که از زمین و آسمانش،در و دیوارش آتش عشق به خدا زبانه می زد و من در این میان غریبی یافتم که در منجلاب و لجنزار فساد و تباهی غوطه ور شده. بار خدایامیدانم که توشه ای بجز گناه ندارم و بجای بندگی تو بنده ی شیطان را کردم ولی اکنون با اعتماد به دریای بیکران رحمتت به سرایت پر کشیدم.
پروردگارا دست شرمندگی بر آستانت دراز نمودم و از تو میخواهم دستم را کوتاه نکنی پروردگارا تو حضرت آدم را به توبه فرا خواندی پس گناهانم را نادیده بگیر ومرا مورد عنایت قرار ده و خدا اگر چنین نکنی دست به کدامین سوی نهم که هر آنچه است همه آفریده ی تو می باشد.بارالها میدانم به جای اینکه ایمان و اعتقاد به تو را در خودم زنده نمایم به نفسم اعتماد نمودم و هرچه را که خواند عمل نمودم.
و خدایا اکنون که توفیق دادی خود را دریابم چنان کن بتوانم هوای نفس رادر خود بمیرانم و تنها تو را می پرستم و جز تو به هیچ پدیده ای روی نیاورم و تنها تورا بخوانم و کلمه ی (لا اله الا الله) بار الها از تو می خواهم که مرا در مکتبم اسلام که به وسیله محمد (ص) برایمان فرستادی پا بر جای بداری و علی (ع)را به عنوان معلمی برایم قرار دهی که درس عدالت و مساوات را در مکتبش فرا گیرم و همینطور حسین (ع)نیز به عنوان معلم قرار دهی که در مکتب سرخش درس ایثار و جانبازی و از خود گدشتگی را فرا گیرم و ائمه ی اطهار برایم رهبرانی باشند تا در مسیر به سوی تو هیچگاه منحرف نشوم ودر میان دو راهی دستم را بگیرند وبه عنوان راهنمای راه برایم باشند که من انسانم و می ترسم که خدای نکرده منحرف شوم.بار خدایا می خواهم که هیچ گاه و آنی مرا از رهبرم خمینی بت شکن که نامش چو اختری است که در شب تار درخشیدن آغاز می کند دور نگردانی و از تو می خواهم چونان غلامی اوامرش را انجام دهم (انشاالله).
بار خدایا اکنون که مرا مورد لطف قرار دادی از تو می خواهم در مقابل روبه روشدن با کفار مرا یک آن به خود وامگذاری که خواهم لغزید و مرا توانی ده که در مقابل دشمنان دینت تورا یاری دهم و با تکیه بر ایمانم که تو به من عطا نموده ای و غرش تیری که از دهانه ی سلاحم زبانه می کشد دشمنانت را تار ومار کنم و انتقام خون تمامی شهدای راه حق و حقیقت بالخصوص شهدای کربلا را بگیرم و خدایا اگر در آخر من لایق بودم که نیستم شهادت در راهت رانصیبم کنی (انشاالله).
سلام
حرف زدن گاهی وقتا خوبه گاهی وقتا فقط باید عمل کرد نمیدونم من میخام یه کاری بکنم به اندازه خودم ....
آوینی شهید اهل قلم :آیا برای مرگ اماده ی ؟
چیکار کردیم برای شهیدا .... شهید ن برای امام زمان .... امام زمان هم ن برای خدا .... اونی که منو و تو رو واسه خودش افرید
همه ی زندگیم شده دنیا .... فقط گناه
خسته شدم از این زندگی پر گناه دلم میخواد یه کاری بکنم خدا کمکم کن یه کاری بکن منم بشم مثل کسایی که میخوای...یادبود شهید اهل قلم آوینی بود ....
پی نوشت:خدایا منو ببخش که بنده ی بدی بودم
خدایا خودت پاکم کن
تمام 29فروردین 94
امام صادق (ع) فرمود : صبر کن پسرت برمی گردد... رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت پس چرا پسرم برنگشت...
حضرت فرمود مگر نگفتم صبر کن؟ خب پسرت برمی گردد دیگر..
. رفت اما از پسرش خبری نشد... برگشت؛
آقا فرمود مگر نگفتم صبر کن؟ دیگر طاقت نیاورد...
گفت آقا خب چقدر صبر کنم؟...... نمی توانم صبر کنم.....
به خدا طاقتم تمام شده...
حضرت فرمود برو خانه پسرت برگشته...
رفت خانه دید واقعاً پسرش برگشته...
آمد پیش امام صادق علیه السلام، -آقا جریان چیست؟ نکند مثل رسول خدا به شما هم وحی نازل می شود؟...
آقا فرموده بود به من وحی نازل نشده اما: «عِند فناءِ الصّبر یأتی الفَرج......» صبر که تمام بشود فرج می آید...
این راه رسیدن به فرج است باید بیتاب مهدی فاطمه شویم...
حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا ( 110 یوسف)
(مردم با انبیا چندان ضدّیت کردند) تا آنجا که رسولان مأیوس شده و گمان کردند که وعده نصرت خدا خلاف خواهد شد در آن حال وقت یارى ما فرا رسید...
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم
کسی به فکر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم
اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم
من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم
درون سینه ما عشق یخ زده آقا
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست
امروز جبران کن
کوتاهی هایت در عبادت خداوند را
روزه نگرفتن هایت را
نماز های از عمد قضا شده ات را
همین امروز می توانی جبران کنی
اما فردا در محضر الهی جز حسرت باقی نخواهد ماند و فریاد می زنی:
أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرین: تا آنکه [مبادا] کسى بگوید: «دریغا بر آنچه در حضور خدا کوتاهى ورزیدم؛ بىتردید من از ریشخندکنندگان بودم. [الزمر : 56]
دانشجوبود...دنبال عشق و حال،خیلی مقید نبود،یعنی اهل خیلی کارها هم بود،تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی....
از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه...
وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت...بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن،آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن...من چندبار خواستم سلام بگم...منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن...امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن...درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن...یه لحظه تو دلم گفتم:""حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه...تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره...!!!تو که خودت میدونی چقدر گند زدی...!!!""خلاصه خیلی اون لحظه تو فکرفرو رفتم...تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم،کارامو سروسامون دادم،تغییر کردم،مدتی گذشت،یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم،از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم،چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن،اما به هرحال قبول کردن...
اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،من دم در سرم رو پایین انداخته بودم،اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن>>""حمید..حمید...حاج آقا باشماست""
نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر...آهسته در گوشم گفتن...:"""یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی..."""
تا برپایی خیام 72 روز
میرم سربازی نیستم ولی حال و هوا محرم داره میپیچه
زنگ زدم به رفقا این اهنگ رو میخوند رو گوشیش منم میذارم برای شما
مداحی بسیار زیبای عجب عطری سیبی وزیده با صدای زیبای میثم مطیعی سرباز رهبر رو براتون آماده کردم که میتونین به صورت آنلاین گوش بدهید
Flash Required
Flash is required to view this media. Download Here.
دانلود این مداحی | ||
شهدا شرمنده ایم