خلاصه آمار

۲۱۱ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است


مشخصات شهید:

نام : عبدالعلی

نام خانوادگی: رفیعی

تاریخ تولد:1340/07/01

تاریخ شهادت1361/08/11

نام پدر: اکبر علی

منطقه شهادت: موسیان

نام عملیات: محرم

متن وصیت نامه :

چون  اگر بخواهیم از خداوند و فرستادگان او پیروی کنیم باید به گفته ی قرآن از همان آیه ی (اطیعو الله و اطیعو الرسول و اول الامر منکم)را در نظر داشته باشیم که امروز مساله ی اصلی جنگ و دفاع از اسلام و ناموس و خاک عزیزمان می باشد و در این راه باید تاسرحد نهایی در راه فی سبیل الله بجنگیم و دشمن زبون را نابود کنیم و به گفته ی امام در این راه کشته بشویم وچه بکشیم پیروز هستیم.
و از تمامی برادران و خواهرانم حلالیت می طلبم و از آنها می خواهم که تنها راه اسلام را پیشه کرده و راههای انحرافی که این منافقین کوردل می روند سرکوب کنید.

+ سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۳۲ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

شهید عباس احمدی

مشخصات شهید:

نام : عباس

نام خانوادگی: احمدی

نام پدر: حسن اقا

تاریخ تولد:1351/06/30

تاریخ شهادت:1365/10/23

منطقه شهادت:شلمچه

 

عملیات:کربلایی 5

متن وصیت:

خداوندا تو شاهدی که بار دوم است که دست به قلم گرفته ام جز به تو و دریای بیکران لطف و بخششت دل نبسته ام و در خلوت خویش تو را به بزرگی و عظمت می خوانم وتنها دست به درگاه تو دراز می نمایم و از درگاه بیکران بخششت طلب عفو وبخشش می نمایم.


پروردگارا توشه ام مالامال از گناهان بودکه ناگاه ندای مرابه خود خواند وبه خودم آمدم واین ندا را دنبال کردم و پا به سرزمینی نهادم که از زمین و آسمانش،در و دیوارش آتش عشق به خدا زبانه می زد و من در این میان غریبی یافتم که در منجلاب و لجنزار فساد و تباهی غوطه ور شده. بار خدایامیدانم که توشه ای بجز گناه ندارم و بجای بندگی تو بنده ی شیطان را کردم ولی اکنون با اعتماد به دریای بیکران رحمتت به سرایت پر کشیدم.

پروردگارا دست شرمندگی بر آستانت دراز نمودم و از تو میخواهم دستم را کوتاه نکنی پروردگارا تو حضرت آدم را به توبه فرا خواندی  پس گناهانم را نادیده بگیر ومرا مورد عنایت قرار ده و خدا اگر چنین نکنی دست به کدامین سوی نهم که هر آنچه است همه آفریده ی تو می باشد.بارالها میدانم به جای اینکه ایمان و اعتقاد به تو را در خودم زنده نمایم به نفسم اعتماد نمودم و هرچه را که خواند عمل نمودم.
و خدایا اکنون که توفیق دادی خود را دریابم چنان کن بتوانم هوای نفس رادر خود بمیرانم و تنها تو را می پرستم و جز تو به هیچ پدیده ای روی نیاورم و تنها تورا بخوانم و کلمه ی (لا اله الا الله) بار الها از تو می خواهم که مرا در مکتبم اسلام که به وسیله محمد (ص) برایمان فرستادی پا بر جای بداری و علی (ع)را به عنوان معلمی برایم قرار دهی که درس عدالت و مساوات را در مکتبش فرا گیرم و همینطور حسین (ع)نیز به عنوان معلم قرار دهی که در مکتب سرخش درس ایثار و جانبازی و از خود گدشتگی را فرا گیرم و ائمه ی اطهار برایم رهبرانی باشند تا در مسیر به سوی تو هیچگاه منحرف نشوم ودر میان دو راهی دستم را بگیرند وبه عنوان راهنمای راه برایم باشند که من انسانم و می ترسم که خدای نکرده منحرف شوم.بار خدایا می خواهم که هیچ گاه و آنی مرا از رهبرم خمینی بت شکن که نامش چو اختری است که در شب تار درخشیدن آغاز می کند دور نگردانی و از تو می خواهم چونان غلامی اوامرش را انجام دهم (انشاالله).
بار خدایا اکنون که مرا مورد لطف قرار دادی از تو می خواهم در مقابل روبه روشدن با کفار مرا یک آن به خود وامگذاری که خواهم لغزید و مرا توانی ده که در مقابل دشمنان دینت تورا یاری دهم و با تکیه بر ایمانم که تو به من عطا نموده ای و غرش تیری که از دهانه ی سلاحم زبانه می کشد دشمنانت را تار ومار کنم و انتقام خون تمامی شهدای راه حق و حقیقت بالخصوص شهدای کربلا را بگیرم و خدایا اگر در آخر من لایق بودم که نیستم شهادت در راهت رانصیبم کنی (انشاالله).

 

+ سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۱۷ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

سلام

حرف زدن گاهی وقتا خوبه گاهی وقتا فقط باید عمل کرد نمیدونم من میخام یه کاری بکنم به اندازه خودم ....

آوینی شهید اهل قلم :آیا برای مرگ اماده ی ؟ 

چیکار کردیم برای شهیدا .... شهید ن برای امام زمان .... امام زمان هم ن برای خدا .... اونی که منو و تو رو واسه خودش افرید 

همه ی زندگیم شده دنیا .... فقط گناه 

خسته شدم از این زندگی پر گناه دلم میخواد یه کاری بکنم خدا کمکم کن یه کاری بکن منم بشم مثل کسایی که میخوای...یادبود شهید اهل قلم آوینی بود ....

پی نوشت:خدایا منو ببخش که بنده ی بدی بودم

خدایا خودت  پاکم کن

تمام 29فروردین 94

+ شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

امروز جبران کن 

کوتاهی هایت در عبادت خداوند را

روزه نگرفتن هایت را 

نماز های از عمد قضا شده ات را 

همین امروز می توانی جبران کنی 

اما فردا در محضر الهی جز حسرت باقی نخواهد ماند و فریاد می زنی:

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فی‏ جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرین: تا آنکه [مبادا] کسى بگوید: «دریغا بر آنچه در حضور خدا کوتاهى ورزیدم؛ بى‏تردید من از ریشخندکنندگان بودم. [الزمر : 56]

+ پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۴۶ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

دانشجوبود...دنبال عشق و حال،خیلی مقید نبود،یعنی اهل خیلی کارها هم بود،تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی....

از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه...

وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت...بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن،آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن...من چندبار خواستم سلام بگم...منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن...امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن...درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن...یه لحظه تو دلم گفتم:""حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه...تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره...!!!تو که خودت میدونی چقدر گند زدی...!!!""خلاصه خیلی اون لحظه تو فکرفرو رفتم...تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم،کارامو سروسامون دادم،تغییر کردم،مدتی گذشت،یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم،از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم،چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن،اما به هرحال قبول کردن...

اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،من دم در سرم رو پایین انداخته بودم،اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن>>""حمید..حمید...حاج آقا باشماست""

نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر...آهسته در گوشم گفتن...:"""یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی..."""

+ شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۵۶ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

سلام 

امروز بهم گفتن برای شهدا یک کلیپ بساز 

خوشحالم میسازم میخام خوب باشه 

تموم شد واسه شما هم میزارم ایشالا خوب بشه 

+ شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۵۲ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام


خواستیم به زور بفرستیمش عقب؛
خودش را از پشت موتور انداخت پایین و با خنده گفت
دستم قطع شده، سرم که قطع نشده!
حاج حسین خرازی...
+ پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۰۵ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

راه شهدا رفتنی است، شنیدنی نیست. اگه مرد رهی بسم الله..


+ چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۴۱ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

عده ای هزار سال از حسـین فاصله داشتند

اما با حسـین بودند

عده ای هم کنار حسـین،

امّا گویی هزاران سال از او دور بودند.


+ چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۹ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

خون های زیادی برای پایمال کردن باقی مانده است!

آفرین به بی حجابیت .. 

آفرین به ارتباطات اجتماعی بالایی که داری و ارتباط هایی که صرفا برای شوخی

برقرار می کنی!

آفرین به این که بی خبر از همه جا کشورت را عقب مانده میخوانی

و روز و شب BBC؛VoA ؛gem tv؛mano to را زیرو رو میکنی

آفرین به قهقه های گاه وبی گاهت که برای جلب توجه پسرکان شهرم میزنی!!

راستی برادرحالت چه طوراست؟

موفق به بالاکشیدن شلوارت شده ای ؟؟

ابروهایت چه طورپهن برداشته ای یاباریک؟؟ چه بگویم؟

چندین سال گذشته شیرمردانی بوده اندکه تاآخرین قطره ی خون خودرافدای این مرزوبوم کرده اند خاک اینجاازخون شهداسیراب است 

خون های زیادی برای پایمال کردن باقی مانده است!

شمااصلانگران نباشید.....!
+ چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۲ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

سلام 

میخاستم شروع کارم با جمله ی از شهید آوینی باشه خیلی ها کار کردن برای شهدا خیلی از من بهتر نمیدونم چقدر میتونم کار کنم اما میدونم دوست دارم یک کاری شروع کنم برای همین اینجا رو درست کردم 

یه دعا فقط خدا از ما امتحان نگیر 

ای شهید؛

ای آنکه برکرانه ی ازلی وابدی عالم وجود برنشسته ای دستی برآر و ماقبرستان نشینان عادات سخیف را نیز ازاین منجلاب بیرون کش.

عجب ازاین عقل باژگونه که ما رادرجست و جوی شهدابه قبرستان ها می کشانَد!

+ سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۴۲ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام
باز نویسی قالب توسط گروه فرهنگی سردار هور