«عمر» پسر «عبدالله بن کعب صائد» پسر «شرجیل» و کنیه او «ابوثمامة» بوده است. او از اهالی کوفه و شخصی با نفوذ و محترم در آن شهر بوده است. «ابوثمامة» از تابعین (یاران امام امیرالمؤمنین علیهالسلام) بوده و در جنگهای بسیاری امام علی علیهالسلام را یاری کرده بود. او پس از آن در یاری امام حسن مجتبی علیهالسلام کوشید و از اصحاب آن حضرت نیز بود. «ابوثمامة» در کوفه با سفیر امام حسین علیهالسلام بیعت کرد. او از شیعیان سلحشور و از یاران شجاع و بیدار «مسلم بن عقیل» در مبارزات کوفه بود، چنان که «مسلم بن عقیل» او را مسئول امور مالی خود کرده بود تا که سلاح برای رویارویی با ابنزیاد فراهم کند. ابنزیاد پس از ورود به کوفه، بر شیعیان سخت گرفت و در نهایت کار به شهادت «مسلم» انجامید. پس از آن بود که «ابوثمامة» از دیدهها پنهان شد؛ اما عبیدالله بن زیاد سخت به دنبال او بود تا این که او از مکه متواری شد و به سمت امام حسین علیهالسلام حرکت کرد، «نافع بن هلال جملی» نیز او را همراهی میکرد. نافع در بین راه با او برخورد کرده بود. سرانجام، هر دو به سلامت خود را به کاروان امام حسین علیهالسلام رساندند و با خون سرخ خود، به حمایت از امام خویش پرداختند.
عمر بن سعد هنگامی که همراه چهار هزار نفر وارد کربلا شد، میپنداشت که خواهد توانست امام را به صلح وادارد و در ضمن به ملک ری که شدیدا به آن اشتیاق داشت - بدون درگیری با امام - دست یابد. از این رهگذر هم دنیای خود را آباد و هم آخرت خود را تأمین کند.وی باور نداشت که امام زیر بار ظلم نخواهد رفت و او یا باید از ریاست بگذرد یا این که با امام پیکار کند. او از «غزرة بن قیس» خواست که برود و با امام مذاکره کند. «عزره» از قبول این کار سر باز زد، زیرا خود از کسانی بود که حضرت را به کوفه دعوت کرده بود.دیگران هم اصرار کردند، اما او حیا میکرد. «کثیر بن عبدالله شعبی» که شخصی گستاخ بود از جای برخاست و گفت: «من این کار را خواهم کرد و اگر شما بخواهید حاضرم که او را ترور کنم» ابنسعد گفت: «نه، اما از او بپرس که چه چیز باعث شده به اینجا بیاید» کثیر به سمن حسین علیهالسلام آمد. همین که قدری نزدیک شد، ابوثمامه به خدمت امام آمد و گفت: «اصلحک الله اباعبدالله، قد جاءک شر اهل الارض و اجرئهم علی دم وافتکهم؛ ای اباعبدالله! خداوند امور شما را اصلاح فرماید، بدترین و گستاخترین شخص اهل زمین به سمت شما میآید. او اهل ترور است!» سپس ابوثامه خود در برابر کثیر ایستاد و گفت: «شمشیرت را به زمین بگذار» کثیر گفت: «نه به خدا، که این بزرگواری نیست. من فقط پیامآورم، پس اگر به من گوش بدهید، من آن پیامی را که آوردهام به شما خواهم رسانید، و اگر سر باز زنید من برمیگردم». ابوثمامه گفت: «البته من دسته شمشیرت را خواهم گرفت، پس بگو آن چه میخواهی» کثیر گفت: «نه به خدا قسم، نباید دست به شمشیرم بگذاری»، ابوثمامه گفت: «بگو بدانم برای چه آمدهای؟ تا من به جای تو به او (امام حسین علیهالسلام) برسانم. من نمیگذارم که تو به (آن حضرت) نزدیک شوی، تو فاجر هستی» پس از مشاجره لفظی، کثیر به سوی عمر بن سعد بازگشت و او را از آن چه گذشته بود باخبر کرد، عمر سعد «قرة بن قیس تمیمی حنظلی» را فرستاد و او با امام حسین علیهالسلام گفت و گو کرد. حضرت در پاسخ او فرمودند: «مردم شهرتان به من نامه نوشتند که به سوی ما بیا، پس اگر آمدنم را ناخوش دارید بازمیگردم». .درسی که میتوان گرفت: در روایت آمده است: «المومن کیس؛ مومن زیرک است». چگونگی برخورد ابوثمامه شایسته قدردانی است؛ او با هوش سرشارش، جان امام علیهالسلام را از خطر نجات داد. اهل ایمان نباید با تسامح و تساهل با مسائل رو به رو شوند. چنان که در قرآن آمده است: (ودوا لو تدهن فیدهنون) ؛ کفار دوست دارند که روغن مالی (مسامحه) کنید و آنها نیز چنین کنند». غفلت، زیبنده مؤمن نیست.
توجه ابوثمامه به نماز جماعت در اول وقت
از ابومخنف نقل شده: روز عاشورا و نزدیک زوال ظهر بود، «ابوثمامه» متوجه خورشید شد که از وسط آسمان در حال گذر است، ولی آتش جنگ برافروخته است، به امام حسین علیهالسلام گفت: «ای اباعبدالله! جانم فدای شما، من این گروه را میبینم که به شما نزدیک شدهاند. به خدا قسم، شما شهید نخواهید شد، تا این که من پیش از شما شهید شوم - ان شاء الله - من علاقهمندم در حالی که این نماز را که وقت آن فرارسیده است با شما به جای آورم و خدای را ملاقات کنم» آنگاه امام سر به آسمان بلند کرد و فرمود: «ذکرت الصلاة، جعلک الله من المصلین الذاکرین، نعم، هذا اول وقتها؛ شما نماز را یادآوری کردی، خداوند تو را از نمازگزاران و اهل ذکر قرار دهد. آری اکنون اول وقت برای نماز است» پس از آن امام فرمود: «سئلوهم ان یکفوا عنا حتی نصلی ؛ از آنها بخواهید که از (جنگ) با ما دست بردارند تا نماز را به جای آوریم» در پاسخ «حصین بن تمیم» گفت: «البته آن نماز از شما قبول نخواهد شد». درسی که میتوان گرفت: وقتشناسی در انجام دادن نماز آثار و برکات بسیاری را به دنبال دارد؛ از جمله:1. انسان مورد دعای امام خود قرار میگیرد تا خدا او را از نمازگزاران قرار دهد؛2. از ذاکرین که خدا را هماره یاد میکنند به شمار آید. ابومخنف گزارش کرده: نماز تمام شده بود و ابوثمامه با امام نماز گزارده بود. او که به امام حسین علیهالسلام عرض کرد: «ای اباعبدالله! من عجله دارم تا که به دوستانم ملحق شوم.برایم ناخوشایند است که بمانم و شما را تنها ببینم در حالی که یاران شما کشته شده باشند» امام حسین علیهالسلام به او فرمود: «تقدم، فانا لاحقون بک عن ساعة؛ پیش رو که ما به زودی به شما ملحق خواهیم شد» ابوثمامه وارد میدان شد و نبرد سختی کرد تا آن که مجروح شد، پسر عموی او «قیس بن عبدالله صاعدی» در سپاه ابنسعد حضور داشت. او با ابوثمامه دشمنی دیرینه داشت. و «قیس» با ابوثمامه درگیر شد و او را به شهادت رساند. .ابوثمامه صاعدی در زیارت ناحیه مقدسه و رجبیه مورد سلام قرار گرفته است. او در ظهر روز عاشورا نیز مورد دعای امام حسین علیهالسلام قرار گرفته بود که پیش از این اشاره کردیم.درسی که میتوان گرفت: عاقبت دو پسر عمو به گونهای بود که یکی در اعلی علیین و دیگری در اسفل السافلین جای گرفت و این شایان تأمل است.