خلاصه آمار

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سردار هور» ثبت شده است


سلام 

 

شهدای کربلای 5 شهر ما 

آنانی که رفتند تا ما بدون هیچ هراسی در کوچه پس کوچه های شهر قدم بزنیم

آنانی که تا ابد ما را شرمنده خود کردند

آنانی که انقلاب با خونشان بیمه گردید

 

کربلای 5

صلوات یادت نره

+ پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۰۳ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

سلام
کانال گروه فرهنگی سردار هور آغاز به کار کرد.
اِبتدا تلگرام خود را آپدیت کنید
سپس بر روی لینک زیر کلیک کنید
حالا گزینه ( join ) را بزنید.


+ يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۸ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

روایتی از زندگی سردار غلامپور از شهید علی هاشمی :


آن روز حدود ساعت 10 صبح بود که همراه علی اصغر گرجی، رئیس ستاد سپاه ششم و علی هاشمی فرمانده سپاه ششم در جزیره مجنون در قرارگاه فرماندهی نشسته بودم و در مورد وضعیت جزایر بحث می‌کردیم.

علی هاشمی که انگار در این دنیا نیست می‌گفت من جزیره را بزرگ کردم و به راحتی آن را رها نمی‌کنم. او درست می‌گفت. من شهادت می‌دهم که حاج علی از سال 62-61 وجب به وجب این جزیره را همراه نیروهایش شناسایی می‌کرد و بهترین عملیات سپاه را در اواخر سال 1362 راه‌اندازی کرد.


+ جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

سردار هور در روایت های سردار علی شمخانی

روزهای آغازین ناپدید شدن علی هاشمی در ماه های پایانی جنگ به دلیل شناخت و نزدیکی که با او داشتم هرگز سرنوشتی غیر از شهادت برای او در ذهنم رقم نمی خورد. من گفتم:

 - محال است علی هاشمی اسیرشود. غیر ممکن است.


+ پنجشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

اخرین کسی که شهید علی هاشمی را دید این گونه توصیف میکند :

آن روز غروب ، اغلب سران نظامی در قرارگاه نصرت جلسه گرفته بودند، آن ها همگی می دانستند که عراق به زودی به جزیره حمله خواهد کرد . تصمیم نظامیان ، عقب نشینی تاکتیکی بود . علی نگران حدود ۴هزار نیرو بود که امکان محاصره آنها بسیار زیاد بود . صبح روز بعد ، اهوازی چاره ای جز انجام دستور علی هاشمی نداشت .

+ دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

پیچیده در دل شب، ای هاشمی صدایت


نی های هور دارند از دوریت شکایت


آوای هور آری، با یاد توست جاری


مانده است یک نیستان در سینه اش حکایت


+ شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۳۶ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

سردار قنبری همرزم شهید علی هاشمی اینگونه تعریف میکند از رفاقت و دوستی با شهید :

من از سال 62 و بعد از عملیات خیبر افتخار همکاری و همراهی با حاج علی هاشمی را در قرارگاه نصرت داشتم. حاج علی مردی مهربان و رئوف بود، تمام رزمندگانی که با ایشان رابطه نزدیکی داشتند این را می‌دانستند اما این اواخر دیگر نمی‌خندید، می‌دانست که روزهای سختی در پیش است.

سعی داشت از شدت این فشار بر بچه‌ها بکاهد، سعی داشت روحیه بچه‌ها را حفظ کند. دو روز قبل از حمله و تک عراق به جزایر بود و من و حاج علی در سنگر در حال برنامه‌ریزی برای مقابله با دشمن بودیم و صحبت کردیم و حاجی می‌دانست که عراق به‌زودی برای بازپس‌گیری جزایر حمله خواهد کرد. در میان بحث ناگهان سکوت کرد و بعد از کمی سکوت نگاهی به من انداخت و گفت: «آقای قنبری! خوابی دیدم که می‌خواهم آن را برایت تعریف کنم».

«در خواب دیدم که از یک بلندی که حالت هرم داشت بالا می‌رفتم، امام بالای آن بلندی ایستاده بود و من دست شما را گرفته بودم و همراه خودم از پله‌ها بالا می‌بردم، همین‌طور که داشتم به قله نزدیک می‌شدم و تو را به‌دنبال خودم می‌کشیدم در نزدیکی امام دست شما از دستم رها شد و متأسفانه افتادی و نتوانستی به خدمت امام برسی اما من رفتم و خدمت امام مشرف شدم».

از آنجایی که می‌دانستم به‌احتمال زیاد به‌زودی عملیاتی رخ خواهد داد با خودم فکر کردم حتماً لیاقت شهادت و پیوستن به شهدا نصیب من نخواهد شد اما حاج علی به این افتخار خواهد رسید، در انتها همان شد که حاجی آرزویش بود.

+ جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

سردار علی هاشمی را در یک جمله

باید گفت که او مردی مومن، شجاع، خردمند و محجوب بود. قوت ایمان او در عبادت، صبر و استقامتش ریشه دارد که آن را می‌توانیم از ابتدای آغاز جنگ تا آخرین لحظه شهادتش مشاهده کنیم.

شهید علی هاشمی هیچ‌گاه نترسید و در انجام مأموریت‌ها سستی به خرج نداد. 

+ چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

جمله ای از وصیت شهید علی هاشمی

ما این لباس سبز را برای پایداری انقلاب پوشیده ایم

و باید با خونمان سرخ گردد.

+ يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

شب خواستگاری مادرش گفت: که ما فردا شب برای صحبت های آخر می آئیم. فردا شب که شد ساعت 8 شب آمدند. حاج علی مثل شب قبل با لباس فرم سپاه از منطقه آمده بود و من با ایشان توی اتاقی نشستیم و با هم صححبت کردیم البته بیشتر او صحبت می کرد. خوب بخاطر دارم که گفت: هدف از ازدواج این است که سنت پیامبر و دستور اسلام را اجرا کنم در روش زندگی ما باید حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) را الگوی خودمان قرار دهیم و شرایط زندگی من این گونه است ممکن است یک روز در کنار شما باشم و شاید تا آخر عمر نباشم و به این مسئله تاکید داشت و اینکه مرد انقلابم و زندگیم دست خودم نیست. کتاب ازدواج در اسلام را بمن داد تا مطالعه کنم و گفت: اگر با این شرایط من راضی هستی بسم ا... و اگر هم نه مشکلی نیست واقعا تمام حقایق خودش را برای من گفت.

خاطره ای از همسر شهید علی هاشمی

+ يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

علی از همان دوران کودکی متفاوت بود زمانی که به مدرسه می رفت 2 شیفت بودند. از ساعت 7 تا 12 بعد از ظهر، مسیر دور بود. به او پول می دادم که با ماشین برود اما او پولش را پس انداز می کرد و بعد از من می پرسید مادر خرجی دارید یا نه؟ اگر پول نداری من بهت می دم. می گفت من پیاده تا مدرسه می روم و پولم را پس انداز می کنم. یه روزی یکی از همسایه ها که شوهرش بیکار بود از من پول خواست علی پرسید مامان چه می خواد؟ گفتم 5 ریال پول قرض می خواد من که ندارم. علی 1 تومان از جیبش درآورد و گفت: 5 ریال را بده به زن همسایه و باقی آن را هم خودت برای خرج منزل بردار. در روزهای بارانی هم پیاده می رفت و می گفت: این پول لازم می آید همیشه دستش به کمک بود بسیار مهربان و رئوف بود.

خاطره ای از مادر شهید علی هاشمی

+ پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۲۴ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

آن سال ها در منطقه حصیرآباد هر خیابان یک تیم فوتبال برای خودش داشت و با بقیه تیم ها مسابقه می داد، اسم تیم خیابان ما شهباز بود و علی عضو ثابت تیم بود. در پیچ میدان که ما به آن میدان عادل می گفتیم مسابقات را برگزار می کردند و حتی عده ای هم برای تماشا می آمدند. از آن جا که بچه بودم در تیم جایگاهی نداشتم اما با حاجی می رفتم و او لباس ها و کفش هایش را به من می داد و می گفت مراقب شان باش می خواست دل من نشکند، حتی بین دو نیمه خوراکی هایی را که به بازیکنان می دادند به من می داد تا من ناراحت نشوم. طرفدار تیم استقلال بود و علاقه ی خاصی به فوتبال داشت.

 خوب هم بازی می کرد. خاطرم هست وقتی بچه بودم یک بار در حین بازی یکی از بازیکنان خطایی عمدی روی حاجی انجام داد، بقیه بازیکنان خواستند او را بزنند، من هم ناراحت شدم اما زورم به آن ها نمی رسید. حاجی خودش همه را آرام کرد و گفت: این بازی است اشکالی ندارد.

رفت و صورت آن بازیکن را بوسید و نگذاشت کسی متعرض او شود. یا یک بار دیگر بین بازی وقتی اذان شد حاجی بازی را رها کرد و رفت کنار زمین و اذان گفت . با همین اخلاق و رفتارش بود که بر قلب ها حکومت می کرد.

زمان جنگ فکر می کنم سال 66 بود. سپاه ششم امام جعفر صادق(ع) با سپاه یکم قرار گذاشتند مسابقه بدهند. کاپیتان تیم سپاه ششم حاج علی و کاپیتان سپاه یکم حاج احمد غلامپور بود و داور بازی سید عباس موسوی از بچه های سپاه بود. بازی رو به اتمام بود اما نتیجه بازی هم چنان مساوی بود. در این بین آقای غلامپور به داور بازی گفت: تا ما گل نزنیم حق نداری بازی را تمام کنی. بعد از چند دقیقه بچه های تیم آقای غلامپور گل زدند، حاجی هم دوید سمت داور  و به او گفت: اگر سوت پایان بازی را بزنی فردا صبح می فرستمت جزیره مجنون.

سید عباس هم آن قدر بازی را ادامه داد تا تیم حاجی گل را زدند. باز دوباره آقای غلامپور رفت سراغ داور و به او گفت:حالا که بازی را این قدر طول دادی خودت و آقایان فردا می روی فاو. سید عباس هم که اوضاع را این گونه دید بازی را رها کرد و رفت.


عارف هاشمی - برادر شهید

+ چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

ادامه رشادت های سردار هور شهید علی هاشمی در دفاع مقدس


شهید علی هاشمی و همراهانش در قرارگاه نصرت کار بزرگی را انجام دادند و یکی از عملیاتهای بزرگ جنگ در سوم اسفند سال 62 در این منطقه به اجرا در آمد که نام "خیبر" را به خود گرفت و در سال بعد (63) نیز عملیات دیگری در این منطقه به نام"بدر" انجام شد.

+ سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بعد از مفقود شدن حاجی من رفتم توی اتاق آنقدر گریه کردم تا سه چهار روز من فقط گریه می کردم طوری که از بچه هام خجالت می کشیدم من خیلی به علی وابسته بودم همش می گفتم خدایا کمکم کن. زندگی رو برا شوهر و بچه هام زهر کرده بودم. یه روز دیگه خودش اومد توی خوابم خوابیده بودم روی زمین بعد از نماز صبح بود، با یک دشداشه سفید همین جوری که بغلش کرده بودم همدیگر رو می بوسیدیم و گریه می کردیم قربون محاسنش برم تمام ریش هاش از گریه خیس شده بود اشک های من هی می چکید روی آنها گفتمش: حاجی بلند شوگفت: (( من نمی توانم بلند شوم)) گفتم چرا؟ گفت:(( من کمرم شکسته)) گفتم برای چی قربونت برم گفت: (( من از اشک های توکمرم شکسته)) گفتم: دیدی که فلانی چی میگه؟ میگه تو شهید شدی. گفت: (( دیگه باید راضی باشی به رضای خدا)) قشنگ این رو بهم گفت وقتی از خواب پریدم همینجوری گریه می کردم. برای شوهرم تعریف کردم گفت:(( دیگه می خوای چه جوری باهات حرف بزنه که قبول کنی؟ )) از اون موقع تا حالا سعی کردم دیگه با خودم کنار بیام.


خاطره ای از خواهر سردار شهید علی هاشمی (سردار هور)

+ دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۸ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

رشادت و شهادت سردار هور قسمت 3

سردار هور

حاج علی بر اثر شهادت حاج حمید خیلی بی تابی می کرد و می گفت: «کمرم شکست» یک شب قبل از تک دشمن به جزایر در نشستی در جمع رزمندگان و فرماندهان گفت:

 « دشمن باید از نعش من رد بشود تا بتواند جزایر را بگیرد اگر دشمن جزایر را بگیرد من بر نمی گردم» 

در روز موعود یعنی 4/4/67 دشمن سطح وسیعی از منطقه را شیمیایی زد و بعد به جزایر حمله نمود رزمندگان بسیار مقاومت کردند و حاج علی با تعدادی از بچه های قرارگاه نصرت ماندند. هر چقدر فرماندهان به ایشان اصرار می کردند که برگرد عقب یا حداقل قرارگاه را یک خط عقب تر بیاور ایشان قبول نمی کردند و می گفت:

« تا یک نفر هم در جزایر باشد من عقب نمی آیم. بیایم عقب به مردم چی بگم؟ بگویم بچه هایتان را رها کردم و برگشتم.»

حاج علی در قرارگاه خاتم 4 که در ضلع شمال شرقی جزیره شمالی باعث تخلیه تعداد زیادی از رزمندگان شد. آخرش پیش بینی ایشان درست از آب درآمد ایشان آخرین کسی بود که از جزایر خارج شد همان طور که سال 62 اولین کسی بود که پا در جزایر گذاشت. خبر رسید هلی کوپترهای عراقی در جزیره نشستند دشمن نیزارها را آتش زد از حاج علی و همراهان دیگر خبری نشد. بسیاری امیدوار بودند که اسیر شده و از سال 67 تا 83 زمان سقوط صدام هیچ سخنی از سردار گمنام هور به زبان ها نیامد نه مراسمی نه یادواره ای و نه یادمانی و ... تا این که در روز 19/2/89 در اخبار سراسری سیما خبر کشف و رجعت پیکر مطهر ایشان اعلام شد حاج علی هاشمی مزد سال ها مجاهدت، اخلاص و در راه ولایت فقیه بودن خویش را گرفت سال ها گذشت تا پس از 22 سال انتظار، خبر رسید سردار گمنام هور، سردار گمنام خیبر و بدر در همان نیزارهای هور شهید شده است.


+ يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۳۰ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

زندگی سردار شهید علی هاشمی در جبهه های جنگ :

با شروع جنگ تحمیلی علی هاشمی یکی از فرماندهانی شد که مسئول یکی از سخت ترین محورها و جبهه ها بود. در محور کرخه کور و طراح از پیش روی دشمن جلوگیری کردند و هنگامی که عراق به حمیدیه رسید از سقوط آن و به طبع اهواز جلوگیری کرد اگر این رشادت ها نبود موضوع جنگ به صورت دیگری رقم می خورد و فجایعی به مراتب بالاتر از سقوط خرمشهر حادث می شد. با شکل گیری یگانهای رزم سپاه او مامور تشکیل تیپ 37 نور می شود. و این تیپ توانست در عملیات بیت المقدس به خوبی خط دشمن را بشکند. سردار علی هاشمی توانست بر اساس اطلاعاتی که تیم های شناسایی به دست آورده بودند در آزادسازی خرمشهر و شناسایی مواضع دشمن نقش بسیار موثری داشته باشد. او دائم الذکر بود و بسیار ماخوز و محبوب صحبت می کرد.

بعد از 2 عملیات بزرگ بچه های قرارگاه نصرت شیوه جدیدی برای مقابله با دشمن آغاز کردند و سراسر هور را برای آنان ناامن نمودند و در نهایت حاج علی با درایتی که داشت فرمانده سپاه ششم امام جعفر صادق(ع) شد او مدام به قرارگاه سرکشی می کرد و شخصا پیگیر مسائل بود در سال 65 ایشان به فرماندهی سپاه ششم امام صادق(ع) نیروی زمینی سپاه منصوب شد که چند تیپ و لشکر و بسیج و سپاه خوزستان و لرستان پدافند منطقه هور از کوشک تا چزابه به ایشان سپرده شد. به فرموده دکتر رضایی به ایشان باید گفت : « سپهبد شهید علی هاشمی »

ادامه دارد ....

+ شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

زندگی اجمالی شهید علی هاشمی از کودکی تا شروع جنگ تحمیلی:

شهید علی هاشمی

علی هاشمی سال 1340 در شهرستان اهواز در طلوعی از آفتاب دیده به جهان گشود دوران کودکیش را در کوچه های منطقه عامری سپری کرد و در نوجوانی به منطقه حصیرآباد اهواز نقل مکان نمودند. علی تکیه گاه مناسبی برای اهل خانه بود. در همان دوران کودکی نماز می خواند، روزه می گرفت و با متانت و  وقاری که در ذاتش بود دیگران وادار می شدند که به او احترام بگذارند. او انسانی بسیار مهربان و دلسوز بود و حرفش برای همه قابل قبول بود. او عضو تیم شهباز و یکی از اعضای اصلی تیم فوتبال محله بود. در دوران انقلاب نقش مهمی در فعالیتهای سیاسی داشت چندین بار توسط ساواک دستگیر شد کارهای تبلیغاتی انجام می داد و اعلامیه های امام را پخش می کرد.

پس از پیروزی انقلاب علی همچنان در فعالیتهای سیاسی نقش داشت آشوب های شهرها مناطق مرزی انقلابی حمیدیه را با کمک بچه های حصیرآباد و آخر اسفالت اهواز سامان داد و سپاه حمیدیه توانست پیش از شروع جنگ در برقراری امنیت نقش ارزنده ای داشته باشد و در مبارزه با اشرار و ضد انقلاب و قاچاقچیان اسلحه و مهمات موفق باشد. علی هاشمی هم زمان با مبارزات گسترده انقلابی در عرصه های علمی هم چنان موفق بود به گونه ای در دانشگاه مشهد رشته دندان پزشکی قبول شد و توانست بورسیه ی دانشگاه های آمریکا شود اما با توجه به شروع جنگ ایشان ترجیح داد که باید در جنگ حضور داشته باشد و دانشگاه جنگ را برگزید.

+ جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۲۰ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام
باز نویسی قالب توسط گروه فرهنگی سردار هور