خلاصه آمار

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است


سلام علیکم
تصویر  که امروز خدمت شما تقدیم می کنم به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت شهید مهدیقلی کریمی است امیدوارم  این از زندگی این شهید بهره  ببرید. ان شاء الله تعالی…

برای دریافت تصویر، یک صلوات برای تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بفرستید.

شهید مهدیقلی کریمی

شهید بزرگوار حدیثی از امیرالمونین را نوشتند که میتونید در عکس مشاهده کنید

(دریافت)

و هم چنین حدیثی از امام باقر در مورد شیعیان

(دریافت)

پ.ن: چقدر امام ها رو میشناختن و ما چقدر 

 

 

+ يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

بارخدایا ! 

مرا ببخش ازاین که عبادت تو , درنظرم شیرین نبود.

ازاین که رضا ی تو را دراعمالم درنظر نگرفتم.

ازاین که در نماز خاشع  نبودم.

ازاین که از میدان جهاد مردود برگشتم.

ازاین که همه گناهان را در حالی که تو شاهدم بودی انجام  دادم.

قسمتی ازیادداشت های شهید مهدی خاتمی

+ سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۴۴ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

0

شهید سردار سرتیپ حسین همدانی از اعضا و بنیانگذاران سپاه همدان و کردستان است و از سال 1359 در جنگ ایران و عراق شرکت داشت.

سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی، در عنفوان جوانی با تفکرات حضرت امام (ره) آشنا شده و از محضر درس مکارم اخلاق و احکام شهید محراب آیت‌الله مدنی که در همدان تبعید بودند، بهره‌ای بسزا برده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ...پایه‌گذاری و تأسیس سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی، استان همدان را آغاز و خود نیز به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد و با کمک همرزمان و پاسداران آن خطه، به پاکسازی عناصر طاغوت و عوامل فساد و نفاق برآمده و از آنجایی که چندین بار به دست ساواک دستگیر شده و مورد تعقیب بود، عوامل طاغوت را به خوبی می‌شناخت.

+ شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ب.ظ نشر دهنده: سرباز سایبری

اما شما ای خواهرانم! حجاب بهترین زینت برای شماست و سعی کنید که این زینت الهی خدادادی را حفظ کنید تا پیش حضرت فاطمه زهرا (س) روسفید باشید. غیبت و بدگویی را کنار بگذارید و فرزندانتان را چنان تربیت کنید که بتوانند راه ما را ادامه دهند. به آن‌ها یاد بدهید که راه ما را حق و راه امام حسین شهید (ع) است که پس از ۱۴۰۰ سال دوباره زنده شد و جان گرفت و حال می‌بینید که زنده شدن او چگونه بدن شرق و غرب را به لرزه درآورد چگونه پوزه آنان را به خاک مذلت و رسوایی کشید.

+ چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۹ ب.ظ نشر دهنده: سرباز سایبری

به گزارش سراج24،همزمان با سومین روز درگذشت «سیدهدایت‌الله جهان‌آرا» پدر شهیدان جهان‌آرا، «انیسه جهان‌آرا» نوه آن مرحوم با انتشار دل‌نوشته‌ای که متن آن را به‌صورت اختصاصی در اختیارمان قرار داد، به روایت آخرین دیدار پدربزرگ فقیدش با رهبر معظم انقلاب در آبان ماه سال گذشته پرداخت:
«یادمه هوا پاییزی بود. آفتاب کمرنگ شده بود؛ سردی دل‌انگیزی وجودمان را فراگرفته بود. از صبح گرفتار روزمرگی‌های همیشگی تمام‌ناشدنی بودم اما همه آن روز سخت را با عشق به آنچه قرار بود اتفاق بیفتد، گذراندم.
عصر با عجله دنبال پدربزرگ رفتیم. سال‌هاست که پدربزرگ در آن محله قدیمی خالی از تجمل زندگی می‌کند و سال‌هاست دریافته‌ام که پدربزرگ برای مردم زندگی می‌کند و برای آنها نفس می‌کشد، می‌گفت: "بیمارستان نمی‌روم؛ اگر بروم باید چند روزی آنجا بستری شوم، آن‌وقت چه‌کسی کار مردم را انجام دهد؟ مردم دمِ در خانه من می‌آیند و نباید معطل شوند". پول‌توجیبی‌های بچه‌گانه‌ام اکنون، پول توجیبی بچه‌هایی است که پدربزرگ را پدر خود می‌دانند.
پدربزرگ مثل همیشه آرام و ساکت تسبیح به دست ذکر روز را می‌خواند. با وسواس خاصی لباس پوشید و ریشهایش را شانه زد و عرقچینش را بر سر گذاشت و راهی شدیم؛ شاد و خوشحال بود. ماشین حرکت کرد و ما لابه‌لای ترافیک پایتخت گم شدیم. دوست داشتم ماشین بال داشت. پدربزرگ چیزی نگفت اما کمی دَمَق بود. من سعی کردم حرف بزنم؛ آن‌قدر به حرف‌هایم ادامه دادم تا رسیدیم، جایی مهم، جایی که سال‌هاست آنجا را می‌شناسیم: حسینیه امام خمینی(ره). وارد شدیم. شلوغ بود. من دیگر پدر و پدربزرگ را ندیدم.
هیجان وصف‌ناشدنی همه وجودم را پُر کرده بود؛ از دیدار روی ماه. مراسم تمام شد. پدربزرگ همراه پدر آمد. پدر تعریف کرد مگر می‌شد پدربزرگ را نگه داشت! از همان لحظه اول که وارد شدند، پدربزرگ گفت: "مرا ببرید، می‌خواهم آقا را ببینم؛ یک لحظه نمی‌نشست. آقای محمدی گلپایگانی آمده بود کنار پدربزرگ و از آمدنش تشکر کرده و خوشامد گفته بود. وقتی به پدربزرگ گفتند: به آقا گفتیم که شما اینجا هستید و ایشان فرمودند: "پدر شهیدان جهان‌آرا را بیاورید ببینیمش"، قلب پدربزرگ آرام گرفت و با خیال آسوده در جای خود نشست. 
پدر تعریف کرد پدربزرگ آقا را که دیدند، همدیگر را در آغوش کشیدند و پدربزرگ با خنده به ایشان گفتند: "وقتی ناخوش‌احوال بودید و در بیمارستان بستری شدید، مدام دعایتان کردم؛ همان‌طور که شما برای مادرِ شهیدانم دست به دعا برداشتید". خنده لحظه‌ای از روی لبان پدربزرگ محو نمی‌شد و از شوق دیدار سرخوش بود. با اینکه عصایش را در آن شلوغی گم کرده بود، چنان از دیدار با حضرت آقا به وجد آمده بود که وقت برگشتن بدون عصا راه می‌رفت.
از پدر شنیدم که پدربزرگ و حضرت آقا همچون دو یار قدیمی از دیدن هم بسیار خوشحال شدند و خنده بر لبان هر دو نشسته بود؛ آن شب خوشحالی درونی پدربزرگ را با تمام وجود حس کردم. پدربزرگ، آن شب برای آخرین بار، نور را ملاقات کرده بود؛ پدر می‌گفت صورت آقا نور مطلق بود».

منبع:مهر

+ شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۷ ب.ظ نشر دهنده: سرباز سایبری

تمام شهدا اسمانی بودند ، ولی از آسمان نیامده بودند

انان درست زندگی کردند و به مقصدی درست رسیدند

حال مقصد زندگی ما با این اوصاف و اتفاقات چه سرنوشتی خواهد داشت ؟؟؟

دلتنگی برای شهید

+ شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

 کاربر گرامی : اگه الآن که دآری مطآلبــ ایـن وبـلآگـ رو میخونی ووقتـ نمآز رسیده ،

برو و نمآزتـ رو بخون  چون این سایتــ درهنگامـ نمازتعطیل استـ واستفاده ازمطالبش حرامـ

یـادمون باشه ،نماز بخوانیمـ ، قبل ازآنـکه برما نماز بخواننــد هیچکـدوممون نمیدونِیمـ یه ثانیه دیــگه زنده ایمـ یـآنه !! در اخر  شهدا خیلی ها را صدا میزنند   ولی  اندک اند عده ای که می شنوند

گام های هشت گانه برای دوست شدن با شهدا

+ جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام
باز نویسی قالب توسط گروه فرهنگی سردار هور