خلاصه آمار

آخرین شهید : حسین بن علی بن ابی‌طالب

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۵۸ ق.ظ

امام حسین علیه‌السلام فرزند امام علی بن ابیطالب علیه‌السلام و بزرگ بانوی عالم فاطمه زهرا علیهاالسلام است.او در روز سوم یا پنجم ماه شعبان سال چهارم هجرت، بعد از امام حسن مجتبی در مدینه به دنیا آمد. در روایات فراوانی آمده است که آن حضرت از بطن مادر در شش ماهگی - چون یحیی بن زکریا علیه‌السلام - به دنیا آمد. حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام هشت سال با جد خود و سی و هشت سال با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی علیه‌السلام و ده سال پس از امام مجتبی زندگی کرده است. شهادت سومین امام ما در سال 61 هجری اتفاق افتاده است. بنابراین عمر شریف ایشان 57 و چهار ماه و 25 روز خواهد بود. 


امام حسین در دوران جدش تا شهادت 


امام در زمان جد، پدر و برادر


امام حسین علیه‌السلام بسیار مورد علاقه جد بزرگوار، پدر و برادر خود بودند. سخنان پیامبر گرامی و شیوه برخورد آن حضرت با سالار شهیدان گویای این مدعاست؛ در دوران امام علی علیه‌السلام و در پیکارهای متعدد در بصره، صفین و نهروان و... امام حسین علیه‌السلام حضور فعال داشت؛ اما امام علی علیه‌السلام هیچ‌گاه به او و دیگر برادرش اجازه پیکار نمی‌داد، و مکرر برادران دیگر چون ابالفضل العباس، محمد حنفیه را به نبرد می‌فرستاد؛ تا آنجا که محمد حنفیه به معاویه گفت: «من دستان علی علیه‌السلام بودم و دو برادر من حسن و حسین علیهماالسلام چشمان مبارک پدرم بودند؛ چرا که همیشه دست از چشم حراست می‌کند».رسول خدا صلی الله علیه و آله آن دو را امام معرفی فرمود: «ابنای هذان امامان قاما او قعدا؛ .حسن و حسین هر دو امام‌اند، خواه قیام کنند یا نکنند» پس از امام مجتبی علیه‌السلام امام حسین علیه‌السلام سکوت اختیار فرمود تا عهد با معاویه پایدار بماند، و شاید مصالح دیگری برای جامعه اسلامی پدید آید.


امام حسین پس از معاویه


در نیمه رجب سال 60 هجری، معاویه از دنیا رفت. یزید جایگزین او شد. یزید نامه‌ای به والی مدینه «ولید بن عقبه» نوشت و از او خواست که از امام حسین علیه‌السلام، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد. ابن‌زبیر و ابن‌عمر در اواخر ماه رجب از مدینه فرار کردند؛ اما امام حسین علیه‌السلام از بیعت امتناع ورزید. «مروان بن حکم» علی‌الدوام والی مدینه را بر گرفتن بیعت از امام تحریک می‌کرد تا این که شب یکشنبه - دو روز مانده به پایان رجب - امام به سوی مکه حرکت فرمود. شرح این قضایا در سیر امام از مدینه به مکه، و مکه به عراق در فصل نخست کتاب آمده است.سحرگاه روز عاشورا امام را خواب ربود. هنگامی که بیدار شد، یاران را از رؤیای صادقانه خویش باخبر ساخت. آن حضرت فرمود: «سگانی را دیدم که مرا گاز می‌گرفتند. اما شدیدترین آنها بر من سگی بود که به پیسی و برص مبتلا بود». .و بعد از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب می‌بینند که به دنبالشان اصحاب آن حضرت بوده‌اند، در حالی که فرموده بود: «تو شهید این امت هستی؛ اهل آسمان‌ها و ملکوت اعلی تو را بشارت می‌دهند، امشب افطار نزد من هستی، شتاب کن و هیچ تأخیر مینداز، پس این ملکی است که از آسمان فرود می‌آید تا که از خون شما برگیرد و در شیشه‌ای سبز قرار دهد». .پیش از این اشاره شد که در تمام بخش‌های نهضت کربلا، قطب و مدار حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام بود. پیش از این، درباره هر شهیدی قدری از امام سخن گفته‌ایم، اما در این بخش به تنهایی امام و «وتر الموتور؛ تنهای تنها» بودن آن بزرگ می‌پردازیم.


امام در صبح‌گاه عاشورا


سپاه ابن‌سعد آراسته بود و امام علیه‌السلام نیز سپاه خود را آراست. چشم امام به سپاه ابن‌سعد افتاد و دستان خویش را بلند کرد و این گونه خدا را خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب، و انت رجائی فی کل شدة، و انت لی فی کل امر نزل بی‌ثقة وعدة، کم من هم یضعف فیه الفؤاد، و تقل فیه الحیلة، و یخذل فیه الصدیق، و یشمت فیه العدو، انزلته بک و شکوته الیک رغبة منی الیک عمن سواک، ففرجته عنی و کشفته. فانت ولی کل نعمة، و صاحب کل حسنة و منتهی کل رغبة؛ پروردگارا! تو در هر گرفتاری مورد اعتماد من هستی؛ و تو در همه سختی‌ها امیدم هستی. هر امری که اعتماد به آن داشته و وعده داده شده‌ام تنها از جانب تو بر من نازل می‌شود. چه بسیار ناراحتی که دل در آن ضعیف می‌شود و حیله و راه فرار در آن کم می‌شود و دوست در آن به خذلان و خواری می‌افتد و دشمن در آن شماتت می‌کند که همه از طریق تو نازل شده و من به سوی تو شکوه می‌آورم، این گلایه، بریدگی از غیر تو و رغبتی است که به سوی تو دارم. پس در کار من گشایش کن و آن را بر طرف ساز. تو سرپرست هر نعمت و صاحب هر نیکی و نهایت هر رغبت هستی».امام مرکب خود را طلب کرد و بر آن سوار شده و سپس با فریادی رسا بر مردم نهیب  زد: «یا اهل العراق! - و جلهم یسمعون - اسمعوا قولی، و لا تعجلوا حتی اعظکم بما یحق لکم علی و حتی اعتذر الیکم؛ ای اهل عراق! - در حالی که بیشتر افراد صدای امام را می‌شنیدند - گوش کنید و عجله نکنید تا شما را به آن چه حق شما بر من است موعظه کنم تا این که عذر را بر شما تمام کنم».


امام پس از شهادت اهل بیت


پس از شهادت قاسم، امام در برابر خیمه‌ها ایستاده بودند. علی اصغر در دست امام تیر خورده بود و عباس نیز به شهادت رسیده بود. دیگر یار و یاوری برای امام نمانده بود. از طرفی تشنگی آن حضرت را آزار می‌داد. امام با شمشیری آخته در برابر آن گروه ستمگر قرار گرفت. در حالی که از حیات و زندگی مأیوس بود، آن مردم را به مبارزه می‌طلبید. هر که به قتال امام حاضر می‌شد، در دم کشته می‌شد. در این نبرد کسی تاب مقاومت نداشت.عده زیادی به دست توانای امام کشته شدند. .امام به جانب راست سپاه حمله‌ور شد؛ او این گونه رجز می‌خواند:«الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار .مردن از آلودگی به عار و ننگ بهتر است، و عار و ننگ از ورود به آتش بهتر است» پس از آن، امام به طرف چپ سپاه دشمن حمله کرد و می‌فرمود:«انا الحسین بن علی احمی عیالات ابی‌آلیت ان لا انثنی امضی علی دین النبی؛ .من حسین فرزند علی هستم، از خاندان پدرم حمایت می‌کنم، سوگند خورده‌ام که به دشمن پشت نکنم؛ و پیرو دین نبی اکرم صلی الله علیه و آله باشم».در واقع این آخرین سرود حماسی اباعبدالله الحسین علیه‌السلام بوده است.«عبدالله بن عمار بن عبد یغوث» می‌گوید: غمگینی چون او ندیده بودم که فرزندان و اهل بیت و یار و دوستانش کشته شده باشند و این گونه با قوت روح و بدن برزمد. امام آن گونه با جرأت و دلیرانه بر دشمن حمله می‌کرد که گروه دلیرمردان (دشمن) هر وقت او شدت نشان می‌داد، از هم می‌شکافت و دیگر کسی توان مقاومت نداشت. .«عمر بن سعد» در حالی که همه سپاهیانش را مورد خطاب قرار داده بود، فریاد زد: «این فرزند انزع البطین (از القاب امام علی علیه‌السلام) است، و این پسر کشنده عرب است. از هر طرف به او حمله کنید» ناگهان چهار اسب تیرانداز امام را محاصره کردند. در این محاصره بین امام و خیمه‌گاه فاصله انداختند. امام به آنها نهیب زد: «یا شیعة آل ابی‌سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم و ارجعوا الی أحسابکم ان کنتم عربا کما تزعمون؛ ای پیروان خاندان ابی‌سفیان! اگر شماها دین ندارید و از روز بازگشت نمی‌هراسید، پس در دنیای خود آزاده باشید و به (روش) نیاکان خود بازگردید، اگر عرب هستید، همان طور که این گونه می‌پندارید».شمر صدا زد: «ای پسر فاطمه! چه می‌گویی؟» امام فرمود: «من و شما با هم می‌جنگیم، زنان گناهی ندارند. تا زنده‌ام تجاوزکاران و سرکشان و نادانان خود را از تعرض به حرم من بازدارید» شمر پذیرفت و همه امام را هدف گرفته بودند. جنگ به سختی گرایید و تشنگی عرصه را بر امام تنگ کرد. .امام این بار به سوی فرات حمله‌ور شد. «عمرو بن حجاج» که با چهار هزار سپاه در اطراف فرات بود، شکست خورده و سپاه از اطراف امام پراکنده شد. اسب وارد آب شده بود، امام به اسب خود فرمود: «تو تشنه‌ای و من نیز تشنه‌ام تا از آب ننوشی من هم از آب نخواهم نوشید»، اسب از نوشیدن آب امتناع داشت. گویا کلام امام را می‌فهمید. امام دست  زیر آب بردند که ناگاه کسی فریاد زد:؛آیا شما از (نوشیدن) آب لذت می‌بری در حالی که به حرم تجاوز شد؟» امام آب را ریخت و هیچ ننوشید و با سرعت روانه خیمه‌ها شد. 


امام و وداع دوم


امام به خیمه‌گاه رسیده بود. بار دیگر با بستگان وداع کرد و آنان را به صبر و بردباری امر کرد و فرمود: «استعدوا للبلاء، و اعملوا ان الله تعالی حامیکم، و حافظکم، و سینجیکم من شر الاعداء، و یجعل عاقبة امرکم الی خیر، و یعذب عدوکم بانواع العذاب و یعوضکم عن هذه البلیة بانواع النعم و الکرامة، فلا تشکوا و لا تقولوا بالسنتکم ما ینقص من قدرکم؛ برای بلا آماده باشید و بدانید که خداوند متعال حامی و نگهدار شماست و به زودی شما را از شر دشمنان خلاصی می‌بخشد و عافیت کارتان را به خیر قرار داده، دشمن شما را به عذاب مبتلا خواهد ساخت و عوض این بلا به شما انواع نعمت‌ها را کرامت خواهد داشت، پس شکوه و گلایه نکنید، و چیزی که از قدر و ارزش شما بکاهد بر زبان نرانید». این سخت‌ترین هنگامه در این روز برای امام بود؛ به این واقعیت، در وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام اشاره شده است.در این هنگام امام متوجه دختر خود - سکینه - شد که از بقیه زنان کناره گرفته و گریان و ندبه‌کنان است. امام به او نزدیک شد. او را به صبر دعوت فرمود و تسلی داد. فریاد عمر بن سعد بلند شد: «ای وای بر شما! تا هنگامی که او به خود و حرمش مشغول است به او هجوم برید. به خدا سوگند، اگر او با فراغت بال به شما حمله کند طرف راست و چپ سپاه شما از هم می‌پاشد» از هر طرف به سوی امام تیراندازی شد، به گونه‌ای که تیرها از بین طناب‌های خیمه‌گاه می‌گذشت و گاه به لباس زنان اصابت می‌کرد. زنان به وحشت افتادند و سراسیمه به خیمه‌گاه بازگشتند و همه در انتظار بودند که امام چه برخوردی خواهد کرد. امام چون شیری غضبناک بر آنان حمله کرد. هر که در برابر شمشیر او قرار می‌گرفت با مرگ روبه‌رو می‌شد. از هر سو تیرها به امام نشانه می‌رفت و گاه به سینه یا گلوی امام می‌نشست. .امام پس از شهادت برادرش تنها شد. ناگاه دومین فریاد استغاثه بلند شد: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؛ هل من موحد یخاف الله فینا؛ هل من مغیث یرجو الله فی اغاثتنا؟ آیا کسی هست که از حرم رسول خدا حمایت و حراست کند؟ آیا یگانه‌پرستی هست که از خدا در ارتباط با ما بترسد؟ آیا پناه‌دهنده‌ای هست که در پناه دادن ما به خداوند امید بندد؟» پس از آن صدای ناله زنان بلند شد، و امام سجاد علیه‌السلام با تکیه بر عصای از جا برخاست در حالی که از شدت بیماری شمشیرشان بر زمین کشیده می‌شد. ناگاه امام حسین علیه‌السلام با فریادی بلند فرمود: «ام‌کلثوم! او را نگهدار! مبادا زمین از نسل آل محمد خالی گردد»، پس از آن ام‌کلثوم امام سجاد علیه‌السلام را به بستر خویش بازگردانید. .امام حسین علیه‌السلام عیال خویش را به سکوت امر فرمود و از آنها خداحافظی کرد. در آن حال، امام جبه‌ای از خز به همراه داشتند و عمامه پیامبر را بر سر نهاده بود و شمشیر آن حضرت را به کمر بسته بود. امام پیراهنی طلب کردند که هیچ کس به آن رغبت نداشته باشد و آن را زیر لباس خود پوشیدند. لباسی برای امام آوردند. امام آن را نپسندید چون آنرا لباس ذلت و خواری دانست. آری، لباس کهنه را گرفت و آن را قدری پاره کرد و زیر لباس خود پوشید. و زیرجامه‌ای طلبید و آنرا نیز پاره کرد و پوشیدند، تا آن لباس را دشمنان از تنش در نیاورند. پس از هر حمله امام به وسط میدان بازمی‌گشت و مکرر این عبارتها را ترنم می‌فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله العظیم؛ هیچ قدرت و نیرویی نیست مگر از آن خدای بزرگ» در همین حال گاه طلب آب می‌فرمود.. شمر در پاسخ گفت: «آن را نمی‌آشامی تا به آتش وارد گردی...» «ابوالحتوف جعفی» تیری به پیشانی امام نشانه رفت. امام به سختی آن را از پیشانی بیرون آورد. همراه آن خون بر صورت امام جاری شد. امام فرمود: «پروردگارا! تو می‌بینی که من در چه وضعیتی از این بندگان سرکش و معصیت‌کارت قرار گرفته‌ام، خدایا! تعداد اینها را برشمار و همه را خود بکش و بر روی زمین احدی از اینها را باقی مگذار و هرگز آنها را مورد بخشش قرار مده!». .امام با صیحه‌ای بلند فریاد زد: «ای امت نابکار! چه بد بعد از محمد صلی الله علیه و آله و سلم با عترت او برخورد کردید، اما شما پس از من کسی را نخواهید کشت که کشتن او را بر خود سهل و آسان شمارید. اما کشتن مرا ساده گرفته‌اید؛ به خدا قسم، امیدوارم که خدا مرا به شهادت گرامی دارد و سپس از شما بدون این که خود بدانید انتقام بگیرد»، «حصین» گفت: «ای پسر فاطمه! چگونه از ما انتقام می‌گیری؟» امام فرمود: «خدا بین خودتان چند نفر را در فقر و وحشت قرار می‌دهد که بدان سبب خونتان را خواهند ریخت، سپس عذابی سهمگین بر شما نازل خواهد کرد». .از آن همه زخم‌های بسیار، ضعف بر امام غالب شده بود، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ بر پیشانی او زد. پیشانی آن حضرت شکست و خون، صورت او را گرفت. دامن لباس را بالا زد تا از ورود خون به چشمان جلوگیری کند. دیگری با تیری سه شعبه قلب امام را نشانه گرفت و آن تیر بر قلب امام نشست. امام فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله؛ به نام خدا، و برای خدا بر مبنای ملت و آیین رسول خدا» به آسمان سر برداشت و خدای تعالی را مورد خطاب قرار داد: «الهی انک تعلم انهم یقتلون رجلا لیس علی وجه الارض ابن نبی غیره؛ پروردگارا! تو خود می‌دانی که اینها مردی را می‌کشند که بر روی زمین جز او پسر پیامبری نیست». .سپس تیر را از پشت خود بیرون کشید و خون چون ناودان فوران زد. دست را زیر زخم سینه نهاد تا این که از خون پر شد، و به آسمان پاشید و فرمود: «بر من آسان است آن چه فرود آید، زیرا آن در برابر چشم خداوند است» از آن خون قطره‌ای به زمین نریخت. بار دیگر دست زیر خون گرفت و آن را بر سر و صورت و محاسن خود پاشید و فرمود: «همین گونه خواهم بود تا خداوند و جدم رسول الله را ملاقات کنم، در حالی که به خون خضاب شده‌ام؛ و خواهم گفت: ای جدم! فلان و فلان مرا کشتند». .خون همچنان جاری بود تا این که امام بر روی زمین نشست، ولی خود را بر روی زانو به جلو می‌کشید. این حالت چندان ادامه نیافت تا این که «مالک بن نصر» با شمشیر ضربتی به سر مبارک او زد؛ کلاه‌خودی که امام بر سر داشتند مملو از خون شد امام فرمود: «با این دست نه بخوری و نه بیاشامی و خداوند با ستمکاران محشورت سازد». کلاه‌خود را از سر برداشت و عمامه را بر کلاه‌خود بست. دشمن امام را لحظه به لحظه بیشتر محاصره می‌کرد. امام قدرت برخاستن نداشت. عبدالله بن الحسن به حمایت از امام وارد میدان شد که داستان آن پیش از این گذشت. مردم تمایلی به قتل امام نداشتند؛ کشتن امام را هر قبیله به دیگر طائفه واگذار می‌کرد. .ناگاه شمر فریاد زد: «منتظر چه هستید و چرا توقف کرده‌اید؟ همه بر او حمله کنید».این بود که «زرعه بن شریک» ضربتی به کتف چپ امام زد و «حصین» تیری به گلوی امام نشانه رفت. دیگری بر گردن امام زد و «سنان بن انس» با نیزه‌ای به سینه مبارک امام زد و قفسه سینه شکسته شد؛ هم او تیری به گلوی حضرت زد و «صالح بن وهب» نیزه‌ای به پهلوی او زد. .«هلال بن نافع» گفت: من نزدیک امام ایستاده بودم امام در حال جان سپردن بود؛ «فوالله ما رایت قتیلا مضمخا بدمه احسن منه، و لا انور وجها، و قد شغلنی نور وجهه و جمال هیبته عن الفکرة فی قتله؛ لیکن به خدا سوگند تا به حال کشته‌ای را ندیده‌ام به نیکویی او که در خون آغشته شود و این گونه زیبای‌روی و نورانی باشد. آن قدر نور چهره‌ی او و زیبایی هیبتش مرا به خود مشغول داشته بود که به طور کلی از کشته شدن او غفلت داشتم» در همان حال حضرت گاه طلب آب می‌کرد و دیگران از پاسخ به این درخواست ابا داشتند.


امام و دعای آخر


چون آن حالت امام شدت یافت، سر به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد: «اللهم متعال المکان، عظیم الجبروت، شدید المحال، غنی عن الخلائق، عریض الکبریاء، قادر علی ما تشاء، قریب الرحمة، صادق الوعد، سابغ النعمة، حسن البلاء، قریب اذا دعیت، محیط بما خلقت، قابل التوبه لمن تاب الیک، قادر علی ما اردت، تدرک ما طلبت، شکور اذا شکرت، ذکور اذا ذکرت، لدعوک محتاجا، و ارغب الیک فقیرا، و افزع الیک خائفا و ابکی مکروبا و استعین بک ضعیفا و اتوکل علیک کافیا، اللهم احکم بیننا و بین قومنا، فانهم غروه و خذلونا و غدروا بنا و قتلونا و نحن عترة نبیک و ولد حبیبک محمد صلی الله علیه و آله و سلم الذی اصطفیته بالرسالة و ائتمنته علی الوحی، فاجعل لنا من امرنا فرجا، و مخرجا یا ارحم الراحمین؛ خدایا! تو برترین جایگاه را داری، بزرگ‌ترین قدرت، آن چه می‌خواهی می‌کنی، بی نیازی از خلایق، بزرگی‌ات بس عریض است و بر همه هر چه بخواهی توانایی، لطف و مهربانی تو نزدیک است، در عهد و پیمان راستگویی، نعمت تو سرازیر است و بلای تو نیکو، وقتی تو را بخوانم نزدیکی، هر چه را خلق کردی بر آن احاطه داری، توبه‌پذیرنده‌ای از هر کسی که به تو بازگردد، بر هر چه اراده کنی دست‌یافته‌ای، هر چه را طلب کنی می‌یابی، وقتی تو را شکر گویم تو سپاسگزاری، تو فراوان یاد می‌کنی هنگامی که تو را یاد می‌کنم، تو را می‌خوانم در حالی که محتاج و نیازمندم، در حال فقر به تو رغبت نشان می‌دهم، به سوی تو جزع می‌کنم، در حالی که بیمناکم، می‌گریم در حال گرفتاری و از تو کمک می‌طلبم در حال ناتوانی، به تو تکیه می‌کنم در حالی که کفایتم می‌کنی، پروردگارا! بین ما و قوم ما تو خود حکم کن؛ چرا که آنها ما را فریب دادند و ذلیل و خوار ساختند، به ما نیرنگ زدند و ما را کشتند در حالی که ما خاندان پیامبر تو و فرزند دوست محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستیم که تو او را به پیامبری برانگیختی، و او را امین وحی خود دانستی، پس ما را در کارمان گشایش عطا فرما، ای بخشنده‌ترین بخشندگان!». پس این گونه فرمود: «اصبر علی قضائک، یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین؛ الهی بر قضای تو شکیبایی می‌کنم، معبودی جز تو نیست، ای پناه درخواست‌کنندگان!».نیز فرمود: «مالی ربی سواک و لا معبود غیرک، صبرا علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له، یا دائما لا نفاد له، یا محیی الموت، یا قائما علی کل نفس بما کسبت، احکم بینی و بینهم و انت خیر الحاکمین؛ جز تو خدایی ندارم، و پرستش‌کننده‌ای جز تو نیست، بر حکم تو صبر می‌کنم، ای پناه کسی که جز تو پناهی ندارد! ای همیشگی که پایان ندارد! و ای زنده‌کننده‌ی مردگان! ای که بر کسب همه، احاطه داری! بین ما و بین آنها - ای بهترین حاکمان - تو خود قضاوت کن».


امام و پیام به خیمه‌ها


اسب امام در اطراف آن حضرت می‌چرخید و خود را به خون امام آغشته می‌کرد. ابن‌سعد گفته بود: «این اسب، از اسبان خوب پیامبر است. او را بگیرند و محاصره کنند» اما مردم شام در این امر ناکام مانده بودند. بنابراین گفت: «او را رها کنید تا ببینم چه می‌کند» او پیشانی خود را به خون حسین آغشته کرد و شیهه‌ای زد. به فرموده‌ی امام باقر علیه‌السلام آن حیوان پیوسته از ستم به حسین و از امتی که پسر پیامبرش را کشته می‌نالید و آن حیوان شیهه‌کشان به خیمه‌گاه می‌دوید. .«فلما نظرن النساء الی الجواد مخزیا، و السرج علیه ملویا، خرجن من الخدور، ناشرات الشعور، علی الخدود لاطمات، و للوجوه سافرات، و بالعویل داعیات، و بعد العز مذللات، و الی مصرع الحسین مبادرات؛ هنگامی که چشم زنان به آن اسب با یال و کاکل پر خون و زین واژگون افتاد، از خیمه‌گاه بیرون ریخته، موی پریشان کردند و بر صورت سیلی می‌زدند، بر چهره خود می‌نواختند، و فریاد ناله سر داده بودند. بعد از عزت، به ذلت و خواری افتادند و به سوی قتلگاه حسین شتابان می‌دویدند».ام‌کلثوم فریاد می‌زد: «وا محمداه وا علیاه، وا جعفراه وا حمزتاه هذا حسین بالعراء صریع کربلا؛ ای محمد و ای پدرم، ای علی جان و ای جعفر طیار و ای حمزه (سیدالشهداء) این حسین است که عریان به روی خاک کربلا افتاده». اما زینب علیهاالسلام این گونه می‌نالید: «وا اخاه وا سیداه، وا اهل بیتاه، لیت السماء اطبقت علی الارض، و لیت الجبال تدکدکت علی السهل؛ وای برادرم! وای آقایم! وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین می‌افتاد و کوهها بر دشت‌ها به هم می‌خورد». حضرت زینب علیهاالسلام نزدیک امام رسیده بود.در همان حال عمر بن سعد با عده‌ای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر می‌برد. پس زینب فریاد زد: «ای عمر! اباعبدالله را می‌کشند و تو به او می‌نگری»؟ وقتی عمر سعد از زینب روی گرداند، اشک چشمانش بر موهای چهره‌اش جاری شد. زینب فرمود: «و یحکم، اما فیکم مسلم، فلم یجیبها احد؛ . وای بر شما! آیا در بین شما مسلمانی نیست؟ احدی او را پاسخ نداد.» پس از آن ابن‌سعد فریادی بر سر مردم زد که: «بر او فرود آیید و او را راحت کنید» شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربت سر مقدس عزیز زهرا علیهاالسلام را از تن مقدسش جدا ساخت.آخرین مناجات امام «الهی رضا برضاک؛ خدایا به رضای تو راضی و خشنود هستم» و آخرین کلامش «بسم الله و بالله و فی سبیل الله؛ به نام خدا و به کمک خدا و در راه خدا» بود. 


اخرین شهید کربلا امام حسین امام حسین و وداع اخر امام حسین و یاران امام حسین یارانش دعای اخر دعای اخر امام حسین سیدالشهدا شهدای کربلا صبح عاشورا ظهر عاشورا عاشورا قیام امام حسین قیام کربلا وصیت نامه شهیدان کربلا کربلا و سید الشهدا یاران یاران امام حسین
  • ۹۴/۰۸/۱۰
  • بسیجی گمنام

نظرات (۰)

نظرات شما عزیزان دلگرمی برای ما می باشد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
باز نویسی قالب توسط گروه فرهنگی سردار هور