خلاصه آمار

اهل بیت امام حسین : عباس بن امیرالمؤمنین

شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۳۸ ق.ظ

پس از شهادت یاران و اهل بیت امام حسین علیه‌السلام، کاسه صبر حضرت عباس علیه‌السلام لبریز شد. او دیگر نمی‌توانست بی‌یاوری امام خود را تحمل کند؛ سینه او از آن وضع دلخراش به تنگ آمده بود. او قدم پیش نهاد تا از امام خود اذن جهاد بگیرد. با توجه به شخصیت والای عباس علیه‌السلام مناسب است قدری به معرفی این سرباز بزرگ کربلا بپردازیم.حضرت ابوالفضل علیه‌السلام در سال بیست و شش هجری به دنیا آمد. پدر بزرگوارش حضرت امام علی علیه‌السلام و مادرش فاطمه دختر «حزام بن خالد بن کلاب بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب» مشهور به «ام‌النبین» است. 


ویژگی ها ، لقب ها ، دلاوری های حضرت عباس تا شهادت در ادامه مطلب


نام‌ها، کینه‌ها و القاب حضرت عباس


نام‌ها، القاب و کینه‌های عباس علیه‌السلام گویای اوصاف و ویژگی‌های آن رادمرد کربلاست کینه‌های او عبارت‌اند از:1. «ابوقربة» صاحب مشک آب؛ .2. «ابوالقاسم» پدر قاسم؛ «جابر بن عبدالله انصاری» در زیارت‌نامه خود او را این گونه خواند: «السلام علیک یا اباالقاسم، السلام علیک یا عباس بن علی؛ سلام بر شما ای پدر قاسم! سلام بر شما ای عباس پسر علی علیه‌السلام»؛3. «ابوالفضل»، پدر فضل .القاب او عبارت‌اند از:1. «باب الحوائج» در نیازها (گشاینده گره مشکلات)؛ این لقب را شیعه و سنی به سبب فراوانی برآورده شدن حاجات خود از جانب او به آن حضرت داده‌اند .2. «قمر بنی‌هاشم» چون سیمای آن بزرگوار چون ماه تابانی می‌درخشید و در هنگام شب تاریک نیازی به چراغ نبود. .3. «الشهید» نسب‌شناسان به این لقب ایشان را می‌شناخته‌اند. این لقب پس از شهادت، به او داده شده است.4. «عبد الصالح» بنده شایسته؛ این لقب را امام صادق علیه‌السلام به عموی خویش داده‌اند: «السلام علیک ایها العبد الصالح؛ سلام بر شما ای بنده صالح و شایسته» این لقب گویای رفعت و عظمت مقام اوست؛ به گونه‌ای که آن حضرت خود را در مرحله عالی کمال انسانی قرار داده و توانسته چون حلقه اتصال بین امام و بندگان باشد.5 «سقاء» ویژگی آب‌رسانی (سقا) و صاحب مشک آب بودن (ابوقربه) از آنجا به آن حضرت اختصاص یافت که قبل از درگیری، دشمن آب را بر حسین علیه‌السلام و یاران او بست. عطش، امام و یارانش را آزار داد. امام برادر خود عباس علیه‌السلام را صدا زد و او را همراه با سی سوار و بیست پیاده، شبانه به سوی آب فرستاد. آنها از دشمن گذشتند و تا نزدیکی آب رسیدند. نافع، پرچم به دست و پیشاپیش حرکت می‌کرد. ناگهان «عمرو بن حجاج زبیدی» جلوی آنها را گرفت. یاران امام مشغول آب برداشتن شدند، در حالی که عباس بن علی و نافع از آنها دفاع می‌کردند و به دشمن حمله می‌کردند. تا این که از نهر آب را برداشتند و به حضرت امام حسین علیه‌السلام ملحق شدند. بنابراین، عباس علیه‌السلام سقا و ابوالقربه لقب گرفت. 


پاره‌ای از ویژگیهای عباس


«عباس» - فرزند علی علیه‌السلام - کمالات ظاهری و باطنی بسیاری داشت. او مردی شجاع و مخصوصا زیبا بود و هنگامی که سوار بر اسب می‌شد، پاهایش بر زمین کشیده می‌شد و به او قمر بنی‌هاشم گفته می‌شد و در روزی که به شهادت رسید، پرچم حسین بن علی علیه‌السلام به دست مبارک ایشان بود در این بخش به پاره‌ای از ویژگی‌های آن حضرت اشاره خواهیم داشت:الف. بندگی و عبودیت: امام صادق علیه‌السلام به زیارت عموی خود عباس بن علی علیه‌السلام رفت. در زیارت‌نامه‌ای که در برابر ایشان انشا فرمود این گونه آمده: «السلام علیک ایها العبد الصالح؛ سلام بر شما ای بنده شایسته» همچنین آمده: «ای عزیزی که مطیع خدا و رسول و امیرالمؤمنین، حسن و حسین علیهم‌السلام بودی». .همیشه مقام بندگی، مقدمه دیگر کمالات اولیا بوده است. در روایت آمده است که «بانه کان بین عینیه اثر السجود؛ بر پیشانی او، اثر سجود پیدا بود» برای نمونه به بندگانی که خداوند در کلام وحیانی خود معرفی کرده، با تأمل بنگرید:1. حضرت نوح علیه‌السلام «(کذبت قبلهم قوم نوح فکذبوا عبدنا) ؛ قبل از آنها نوح بنده ما را تکذیب کردند» 2. حضرت لوط علیه‌السلام «(کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین) ؛ آن دو زن که تحت فرمان دو بنده از بندگان ما که هر دو صالح بودند (نوح و لوط)».3. حضرت داوود علیه‌السلام «(اذکر عبدنا داود) ؛ (ای محمد) بنده ما داوود را یاد کن».4. حضرت خضر علیه‌السلام «(فوجدا عبدا من عبادنا) ؛ موسی و یوشع بنده از بندگان ما (حضرت خضر) را یافتند».5. حضرت سلیمان علیه‌السلام «(و وهبنا له داود سلیمان نعم العبد) ؛ ما به داوود سلیمان را بخشیدیم، او چه بنده خوبی بود».6. حضرت ایوب علیه‌السلام «(و اذکر عبدنا ایوب) ؛ (ای محمد در قرآن) بنده ما ایوب را یاد کن».7. حضرت مسیح علیه‌السلام «(لن یستنکف المسیح ان یکون عبدالله) عیسی را ناخوش نمی‌آید که خود را بنده‌ی خدا بداند».8. حضرت محمد صلی الله علیه و آله «(سبحان الذی اسری بعبده) منزه است خدایی که بنده‌اش (محمد) را شبانه سیر داد»، «(و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا) ؛ اگر شما درباره آن چه بر بنده خودمان نازل کرده‌ایم در شک هستید»، «(و ما انزلنا علی عبدنا)  ؛ و آن چه ما بر بنده خود فرو فرستادیم». به اعتراف حضرت امام صادق علیه‌السلام عباس بن علی علیه‌السلام یکی از این بندگان صالح خدای تعالی است.ب. عصمت: بی‌شک عصمت دارای مراتبی است که اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در اوج آن قرار دارند تا آنجا که انبیای عظام - به جز خاتم آنها - به آن مرتبه غبطه می‌خوردند. رسولان الهی همگی معصوم‌اند؛ اما تعیین مرتبه کمال آنها و سطح‌بندی آنان نه در توان ما و نه در حد این مقال است. به نظر می‌رسد عباس بن علی علیه‌السلام یکی از آن بزرگ پاسداران معصوم الهی است که در کربلا حضور یافته است. کوتاه سخن این که در کربلای حسینی سه معصوم از امامان حضور یافته‌اند: حضرت امام حسین علیه‌السلام، امام علی بن الحسین علیه‌السلام و حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام. غیر از آنان، چهار معصوم دیگر در آن مصاف حاضر بوده‌اند: حضرت علی اکبر، حضرت علی اصغر، حضرت زینب کبری و حضرت عباس بن علی علیهم‌السلام.اما چرا عباس؟ پاسخ این پرسش را از سخن طبری به نقل از ابی‌مخنف برگرفته‌ایم: بعدازظهر تاسوعا بود که سپاه عمر سعد همه بر جنگ آماده بودند. ناگهان عمر بن سعد فریاد زد: «یا خیل الله ارکبی، و ابشری بالجنة؛ ای لشکر خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت باد» همه بر اسب سوار و به سوی امام حسین علیه‌السلام حمله‌ور شدند. عباس علیه‌السلام به امام حسین علیه‌السلام عرض کرد: «یا اخی! اتاک القوم؛ ای برادر! دشمن به شما روآورده است» امام از جا برخاست و فرمود: «یا عباس ارکب بنفسی انت یا اخی حتی تلقاهم فتقول لهم مالکم؟ و ما بدالکم؟؛ ای عباس! سوار شو، جانم فدایت ای برادر! تا این که آنها را ملاقات کنی، پس به آنها بگو چه می‌کنید و چه می‌خواهید» بی‌شک،از عبارت بنفسی انت (جانم فدایت) عصمت حضرت عباس ثابت می‌شود. چرا که هرگز در کلام امام، غلو راه ندارد. پس واقع را بیان می‌کند و عباس علیه‌السلام آن قدر کمال دارد و از خطا و عیب مبری است که این گونه مورد خطاب ولی الله علیه‌السلام قرار می‌گیرد.ج. مواسات: از ویژگی‌های ستوده اخلاقی «مواسات» یعنی اعانت و یاری و برابری با مقام امامت و ولایت است. در روایات فراوانی، اهل بیت علیهم‌السلام یاران خود را به این شیوه فراخوانده‌اند. در حدیث قدسی از امام صادق علیه‌السلام نقل است که خداوند به آدم علیه‌السلام آموخت که همه چیز را در چهار کلمه از تو خواسته‌ام. آن کلمات عبارت‌اند از:1. درباره من، این که تنها مرا عبادت کن و شریکی برای من نیاور؛2. درباره خودت، بدان که تو محتاج به پاداش عمل خود هستی و من تنها تو را به عملت پاداش می‌دهم؛3. درباره رابطه من با تو، این که تو دعا کن، اجابت با من است؛4. درباره رابطه خودت با مردم، این که بر آنها خشنود باش، به آن چه بر خود می‌پسندی. .حضرت امام صادق علیه‌السلام رابطه عباس علیه‌السلام با امام حسین علیه‌السلام را این گونه وصف کرده و مورد سلام قرار داده است: «السلام علی ابی‌الفضل العباس المواسی اخاه بنفسه؛ سلام بر ابوالفضل العباس، آن عزیزی که برادرش را با ایثار جان خویش یاری کرد» او در راه حیات و بقای حسین علیه‌السلام و اهداف او جان داد تا برادرش و اهداف او زنده بماند. در بخش دیگر امام صادق علیه‌السلام قمر بنی‌هاشم را این گونه وصف کرده‌اند: «... فنعم الاخ المواسی...؛ چه خوب برادر یکرنگ و یگانه‌ای بودید» او در تمام مشکلات و مصائب امام، خود را شریک می‌دانست و تلاش می‌کرد تا فدایی و جان‌نثار حسین علیه‌السلام باشد. به حقیقت او، خود را برای امام می‌خواست نه امامش را برای خویش. او سپر بلای امام خود بود نه این که امام را سپر بلای خود سازد. در زیارت ناحیه مقدسه نیز این ویژگی جناب ابوالفضل بسیار بارز معرفی شده است. «السلام علی العباس بن امیرالمؤمنین المواسی اخاه بنفسه» سلام و درود بر عباس، فرزند امیرالمؤمنین، او که با تقدیم جان خود، برادر را یاری رسانید.د. ایمان استوار با گفتن شهادتین انسان به مرز «اسلام» وارد می‌شود؛ ولی ایمان عقد قلبی است که دل آن چه بر زبان آورده، باور کند و سپس به عمل و رفتار آراسته گرداند. در تفکیک این دو واژه به قرآن بنگریم که چگونه عده‌ای از مسلمانان را که به خطا خود را مؤمن می‌پنداشتند، از جرگه مؤمنین خارج کرده، آنها را تنها مسلمان می‌نامد:«قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم» ؛ عرب‌های بادیه‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم، به آنها بگو، شما هنوز ایمان نیاورده‌اید؛ بلکه بگویید که اسلام آورده‌ایم، چرا که هنوز ایمان در دلهایمان راه نیافته است».آری، هنگامی که مسلمان به مرز ایمان پای نهاد، ایمان نیز مراحل و مراتبی دارد که تنها اشاره‌ای اهل خرد را کافی است: «یا ایها الذین آمنوا آمنوا بالله و رسوله»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید ایمان آورید» روشن است که اینها در مرحله‌ای از ایمان هستند، ولی خداوند آنها را به مراحلی فراتر از آن بازخوانده است».درباره ایمان حضرت عباس علیه‌السلام به بیانی از امام صادق علیه‌السلام برمی‌خوریم که آن حضرت عموی خویش را این گونه ستوده‌اند: «کان العباس... صلب الایمان؛ عباس علیه‌السلام پیوسته مردی سخت ایمان بود». ایمان او نرم و انعطاف‌پذیر نبود. ایمان او به مقام صلابت و پایداری رسیده بود. در این نوع ایمان، ثبات رأی و رفتار خود را بیشتر نشان می‌دهد و اصلا تزلزل و کژی دیده نمی‌شود. این ایمان سخت و محکم چون کوهی برافراشته است که با هر تندبادی نلرزد.درسی که می‌توان گرفت: در روایات برای شخص مؤمن ویژگی‌هایی را برشمرده‌اند که از جمله آنها است «المؤمن کالجبل الراسخ لا یحرکه العواصف؛ مؤمن چون کوهی برافراشته است که تندبادها آن را از جای نمی‌تواند برکند» این ویژگی عالم ربانی است. امام علی علیه‌السلام مردم را سه گروه وصف فرمود که تنها گروه اول آنان ایمان راسخ دارند. و عباس علیه‌السلام او از زمره گروه اول است.ه تیزبینی و دوراندیشی: امام صادق علیه‌السلام درباره‌ی عباس علیه‌السلام فرموده است: «کان العباس نافذ البصیرة؛ عباس پیوسته (بیداری) تیزبین و دوراندیش بود» او به ظاهر امر چندان نظر نمی‌کرد؛ بلکه بیشتر به عمق و باطن کار چشم دوخته بود. شاهد صحت سند و دلالت این حدیث، رفتار قمر بنی‌هاشم است که او را تا سر حد عصمت رفعت بخشیده است.صادق آل محمد علیه‌السلام در سخن دیگری فرمود: «کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیرة ؛ پیوسته عموی ما عباس پسر امام علی علیه‌السلام تیزبین و روشن‌ضمیر بود».و. محافظت از جان امام علیه‌السلام: در زیارت ناحیه مقدسه عباس علیه‌السلام این گونه معرفی شده است: «الفادی له الواقی؛ آن عزیزی که خود را فدا کرد و همه تلاش خود را برای حفظ و نگهداری امامش به کار بست». این حالت زاییده معرفتی است که فرد در آن، امام را همه چیز خود می‌بیند. آری، در بینش قرآنی ما «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»؛ پیامبر بر مؤمنین از جانشان مقدم است» جایگاه ویژه‌ای دارد. در کلام شیعی اثبات شده است که امام و رسول در جمیع کمالات برابرند. پس مؤمنین باید با امام علیه‌السلام آن گونه رفتار کنند که با رسول الله صلی الله علیه و آله رفتار می‌کنند.ز. تلاش برای کسب رضایت امام علیه‌السلام: حضرت عباس علیه‌السلام از امامش جهاد و مبارزه با قوم گمراه را درخواست کرده بود؛ اما امام به او پاسخ منفی داده بود. او بار دیگر، آوردن آب و سیرابی اطفال را تقاضا کرده و پاسخ مثبت دریافت کرده بود. پس در طلب آب رهسپار میدان شده بود. امام جواد علیه‌السلام این نکته را در زیارت ناحیه مقدسه مورد اشاره قرار داده، می‌فرمایند: «الساعی الیه بمائة؛ عباس برای آوردن خواسته امامش که آوردن آب بود، تلاش کرد».ح. جان‌باختگی در راه امام علیه‌السلام: در زیارت ناحیه آمده «المقطوعة یداه» حضرت عباس علیه‌السلام دو دست مبارکش در راه امامش قطع شد. در قرآن آمده: «یا ایها الذین آمنوا هل أدلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب ألیم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله بأموالکم و أنفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون»؛ ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی که از عذاب دردناک نجاتتان دهد راهنمایی کنم؟ آن، ایمان آوردن به خدا و رسول او و جهاد کردن در راه خدا با اموال و جانتان است» عباس علیه‌السلام اعضا و جوارح خویش را به راه احیای اسلام نهاد. زائران کربلا به «کف العباس؛ محل افتادن دستان عباس» می‌روند و محل قطع شدن و دفن دستان آن حضرت را زیارت می‌کنند. آری، او از همه چیزش در این راه گذشت.ط. خیرخواهی برای خدا و رسول و امام: در زیارت ناحیه آمده «اشهد لقد نصحت لله و لرسوله و لاخیک؛ شهادت می‌دهم که تو خیرخواه خداوند، رسول او و برادرت بودی» جدا شدن دست، جان دادن و ایثار عباس علیه‌السلام تنها به سبب خیرخواهی امام، پیامبر و خدا بود. در این زیارت‌نامه امام مهدی یا امام هادی علیهماالسلام به این خیرخواهی عموی خود شهادت می‌دهند. .ی. دیانت در رفتار:تمام حرکات و سکنات انسان زنده و عاقل، بر بینش او استوار است. جهان‌بینی انسان، دنباله‌روی و پای‌بندی به سلسله‌ای از بایدها و نبایدها را به همراه می‌آورد. نمونه‌ی عالی تربیت مکتب اسلام را می‌توان در رفتار مشخص و گفتار ویژه‌ای به روشنی دید. عباس علیه‌السلام عصر عاشورا هنگام ورود به شریعه فرات از فرط عطش آب را به دهان نزدیک کرد؛ ناگاه به خود آمد، با شدت آب را بر آب ریخت و گفت: «تا الله ما هذا فعال دینی ؛ به خدا قسم، این رفتار خوشایند دین من نیست» البته دین و دیانت، خود دارای مراتب گوناگون از کمالات است. این گونه وفاداری و درک دینی ابوالفضل العباس علیه‌السلام گویای سیر و سلوک و مقام عالی او در عرفان دینی است.ک. وفا به عهد و پیمان: علامه «عبدالحسین حلی رحمةالله» در کتاب النقد التنزیة از «فخر الذاکرین» به قول عده‌ای از شاهدان عینی نقل کرده: روزی امیرالمؤمنین علیه‌السلام عباس را صدا زد و او را به خود چسبانید و بین دو چشم او را بوسید و از ابوالفضل چنین عهد و پیمان گرفتند: «در روز عاشورا، هنگامی که به آب رسیدی، مبادا از آن قطره‌ای بنوشی، در حالی که برادرت حسین تشنه لب است». البته عباس علیه‌السلام بر سر پیمان با پدر، لب خشک از شریعه خارج شد و تا نهایت ایثار گام وفا برداشت. در قرآن، وفای به عهد از نشانه‌های اهل ایمان دانسته شده است: «و الذین هم لأماناتهم و عهدهم راعون»؛ مؤمنان کسانی‌اند که به امانت‌ها و عهد و پیمان خویش پایبندند» بدین سبب در مبانی فقهی شیعه، اصلی از عقل و شرع اتخاذ شده که بسیاری از احکام را با آن استخراج می‌کنند و آن «المؤمنون عند شروطهم» است؛ یعنی مؤمنین باید به شرائط و تعهدات خویش پایبند باشند. عباس این گونه بود؛ تا آنجا که در زیارت ناحیه مقدسه، امام معصوم فرموده است: «الآخذ لغده من امسه؛ ابالفضل از شب خود برای فردایش عهد گرفت».شاید این همان پیمان و عهدی بود که خود با برادرانش در وفا و ایثار به فرزند فاطمه علیهاالسلام بست: شاید آن عهد و پیمان ایثاری بود که با پدر بست؛ یا آن عهدی که شب عاشورا با خواهرش زینب بست و فردای آن وفا کرد؛ یا پاسخ صریحی بود که به امام حسین علیه‌السلام در شب عاشورا داد؛ هنگامی که امام بیعت از یاران خود برداشت. عباس عرض کرد: «لا نفعل ذلک، لا ابقانا الله بعدک؛ برادر! نمی‌رویم، بعد از تو خداوند ما را زنده نگه ندارد».درسی که می‌توان گرفت: اهل ایمان بر سر بیعت، عهد و پیمان خویش بمانند. آری، آنان باید در عهد بستن دقت کنند که به چه کسی عهد و پیمان می‌بندند و سپس به عهد خود وفا کنند. ل.صبر و شکیبایی: در صبح عاشورا، عباس علیه‌السلام برادان خود (عبدالله، جعفر، عثمان) را که همه از یک مادر (ام‌البنین) بودند فراخواند و گفت: «تقدموا حتی اراکم قد نصحتم لله و لرسوله فانه لا ولد لکم؛ (ای برادران) پیش افتید تا خیرخواهی شما را به خدا و رسول ببینم، زیرا شما فرزندی ندارید». .شاید هدف او از این درخواست، برخی از امور زیر باشد:1. این که در راه احیای دین نوجوانان بر جوانانی که دارای زن و فرزند می‌باشند، تقدم دارند؛2. کسب اطمینان برای حفظ اعتقادات و باورهای دینی برادران خود؛3. درک حزن و صبر و شکیبایی کردن بیشتر بر مصائب که اجر صابرین یابد؛4.ترغیب آنها برای درک شهادت؛5. آموزش به دیگران که در راه امام و اهداف بلندش باید از خود و هر دلبستگی گذشت. «ابوحنیفه دینوری» می‌گوید: عباس فرمود: «جانم فدای همگی شما، از جای برخیزید و از آقای خود حمایت کنید تا در این راه جان بازید، پس برادران همگی بر جهاد پیشی گرفتند تا که به مقام شهادت نائل آمدند»؛ .6. راه‌یابی به مقام انقطاع کامل، یکی از درخواست‌های بلند و مهمی که در مناجات شعبانیه آمده است: «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک؛ خدایا! کامل‌ترین بریدگی از غیر خودت را به من عنایت کن». بنابراین، بهترین و برترین محبت‌ها را باید به پای دوست ریخت که حضرت قمر بنی‌هاشم چنین کرد.م. علم و یقین: بی‌شک کسی که در دامن علی مرتضی علیه‌السلام - باب مدینه‌ی علم نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم - تربیت شود و پس از او تحت تعلیم امام حسن علیه‌السلام و سپس امام حسین علیه‌السلام باشد، در علو کمال علمی خواهد بود. روایت آمده است: «ان العباس بن علی زق العلم زقا؛ عباس بن علی قبل از آن که توان تحصیل علم یابد، آن را تغذیه کرده است». از این عبارت فهمیده می‌شود که علم او، برگرفته از تعلیمات مدرسه‌ای نبوده، بلکه علمی الهی بوده است که با علم رسمی تفاوت دارد. در کتاب کبریت احمر آمده: «ان العباس من اکابر و افاضل فقهاء اهل البیت بل انه عالم غیر متعلم؛ عباس بزرگ‌ترین و فاضل‌ترین فقیهان (عمیق‌اندیشان) اهل بیت است، بلکه او دانشمندی تعلیم نادیده است) در این سخن، اشاره‌ای است به او از علم الهی لدنی برخوردار بود.ن. عروج به والاترین مراتب کمال: چون ابوالفضل عباس در این دنیا از والاترین مراتب برخوردار بود و نیز به ظاهر دو دست و بازوی خود را در این راه نثار کرد، در عالم معنا هم خدای تعالی ایشان را دو بال عنایت فرموده که همگان به علو مرتبه‌ی او غبطه می‌خورند. عبارت امام زین العابدین علیه‌السلام گویای این واقعیت است: «... وفدی اخاه بنفسه حتی قطعت یداه، فابدله الله بهما جناحین یطیر بهما مع الملائکة فی الجنة کما جعل لجعفر بن ابی‌طالب؛ او جانش را فدای برادرش کرد تا این که دستانش قطع شد، پس به جای آن خدای تعالی دو بال به او عنایت فرموده تا با فرشتگان در بهشت پرواز کند، همان طوری که برای جعفر بن ابی‌طالب قرار داد».ص. جان‌نثاری حسین علیه‌السلام: این، نکته‌ای نیست که کسی از آن بی‌خبر باشد. اما سخن امام سجاد علیه‌السلام در این‌باره شایان توجه است: «روی عن علی بن الحسین علیه‌السلام، انه نظر یوما رائی عبیدالله بن العباس بن علی علیه‌السلام فاستعبر، ثم قال: ما من یوم اشد علی رسول الله صلی الله علیه و آله من یوم احد، قتل فیه عمه حمزة بن عبدالمطلب اسدالله و اسد رسوله، و بعده یوم موتة قتل فیه ابن‌عمه جعفر ابن ابی‌طالب، و لا یوم کیوم الحسین، اذ دلف الیه ثلاثون الف رجل، یزعمون انهم من هذه الامة، کل یتقرب الی الله عزوجل بدمه، و هو یذکرهم بالله فلا یتعظون، حتی قتلوه بغیا و ظلما و عدوانا، ثم قال: رحم الله العباس، فلقد آثر و ابلی و فدی اخاه بنفسه حتی قطعت یداه، فابدله الله عزوجل منها جناحین یطیر بهما مع الملائکة فی الجنة، کما جعل لجعفر بن ابیطالب و ان العباس عندالله تبارک و تعالی منزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة؛ .روزی نگاه امام سجاد علیه‌السلام به عبیدالله پسر عباس بن علی علیهماالسلام افتاد، پس امام گریان شد و سپس فرمود: روزی چون روز احد بر رسول خدا سخت نیامد، در آن روز عمویش حمزه - فرزند عبدالمطلب - شیر خدا و شیر پیامبر کشته شد و بعد از آن روز موته بود که در آن پسر عمویش جعفر بن ابی‌طالب کشته شد؛ و روزی چون روز حسین نبود، سی هزار مرد اطراف او ازدحام کردند، در حالی که آنها می‌پنداشتند که از این امت هستند. هر کدام به ریختن خون او طلب قرب به خدای تعالی داشتند. او خدا را به آنها یادآوری می‌کرد، ولی آنها موعظه‌پذیر نبودند تا این که او را بر مبنای ستم و تعدی و دشمنی کشتند. سپس فرمود: خدا عباس را رحمت کند. پس البته او ازخودگذشتگی کرد و به مصیبت افتاد. خود را فدای برادرش کرد تا این که دستانش قطع شد. پس به جای آن دو، خداوند متعال دو بال به ایشان داد که با آن دو، با ملائک در بهشت به پرواز آید. همان گونه‌ای که به جعفر بن ابی‌طالب عنایت کرد. و البته برای عباس نزد خداوند تبارک و تعالی مقام و منزلتی است که همه شهدا تا قیامت به آن غبطه می‌خورند و آرزوی آن را دارند».در سخن امام سجاد علیه‌السلام آمده: «لا یوم کیوم الحسین» چنان که از امام مجتبی علیه‌السلام نقل شده است: «لا یوم کیومک یا اباعبدالله؛ ای اباعبدالله! روزی چون روز تو نیست»؛ و به راستی روزی چون روز حسین علیه‌السلام نیست!ع. والاترین شهید: امام صادق علیه‌السلام عباس علیه‌السلام را شهید دانست و فرمود: «و مضی شهیدا؛ ، او به شهادت رسید» دیگر ویژگی‌های عباس علیه‌السلام این است که همه شهیدان به حال او غبطه می‌خورند. امام سجاد علیه‌السلام فرمود: «و ان العباس عندالله تبارک و تعالی منزلة یغبطه علیها جمیع الشهداء یوم القیامة؛ نزد خداوند تبارک و تعالی برای عباس مقام و مرتبه‌ای است که همه شهدا در قیامت به آن غبطه می‌خورند».


خواستگاری امام علی از ام‌البنین


از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گزارش شده که فرمود: «ایاکم و خضراء الدمن!؛ شما را از روئین‌دمن بر حذر می‌دارم!» از پیامبر سؤال شد خضراء الدمن چیست؟ آن حضرت فرمودند: زن زیبایی که در محل نامناسب رشد کند. با توجه به این واقعیت که وراثت در تربیت تأثیر جدی دارد حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام از برادر خود عقیل که نسابه عرب بود و آشنائی به نسل و تبار قبائل داشت این گونه درخواست فرمود: «انظر لی امرأة قد ولدتها الفحولة من العرب لا تروجها فتلد لی غلاما فارسا...،» بنگر برای من زنی را که شجاعی از عرب به دنیا آورد تا که با آن ازدواج کنم پس از آن پسر جنگاور برایم بدنیا آورد.» در پاسخ جناب عقیل به حضرت مولی عرض کرد: «تزوج بام‌البنین العامریة (الکلابیة) فانه لیس فی العرب اشجع من آبائها،» (ای برادر) با ام‌البنین عامری کلابیة ازدواج کنید چرا که در عرب از پدران او کسی شجاع‌تر نیست. پس از این امام علیه‌السلام فاطمه ام‌البنین را خواستگاری کرد تا که نسل شجاع و شریفی از ایشان داشته باشند که عباس علی علیه‌السلام ثمره این وصلت مبارک است. درباره ازدواج امام علی علیه‌السلام و ام‌البنین برخی مورخان چون طبری، ابن‌اثیر و ابی‌الفداء گفته‌اند: امام علی علیه‌السلام پس از شهادت صدیقه کبری فاطمة الزهراء علیهاالسلام با ام‌البنین ازدواج کرد. در حالی که برخی از تاریخ‌نگاران ازدواج ام‌البنین را پس از «امامه» دختر زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دانسته‌اند. البته این، با وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام به امیرمؤمنان سازگاری دارد. فاطمه علیهاالسلام در وصیت خود به امام این گونه گفته‌اند: و أنا اوصیک بأن تتزوج بأمامة مثلی... پس از من با دختر خواهرم امامه ازدواج کنید، چرا که او برای فرزندانم حسن و حسین چون خود من است... و روز و شبی را برای او و روز و شبی را برای حسن و حسین قرار دهید بی‌شک، این ازدواج در هر حال پس از شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام رخ داده است؛ زیرا تا آن حضرت زنده بودند، ازدواج با دیگری برای امام علیه‌السلام حرام بوده است. .


معرفت و ادب ام‌البنین


ام‌البنین از نور علم علی علیه‌السلام و ادب آن ولی الله الاعظم بهره‌ها داشت؛ تا آنجا که نزد امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام و نیز زینب علیهاالسلام مورد احترام و تکریم بود. ام‌البنین علیهاالسلام به ازدواج حضرت علی علیه‌السلام درآمد. او وقتی به سوی منزل امیرالمؤمنین علیه‌السلام رهسپار شد، از برادران و خواهران خویش خواست که در کنار در خانه همه توقف کنند تا او به داخل خانه رود و بازگردد. همه در انتظار بودند. پس از دقایقی از منزل بیرون آمد. اشک از چشمانش سرازیر بود. سپس فرمود: «به برکت الهی بفرمایید! چرا که حسن و حسین علیهماالسلام با ماندن من در این خانه موافقت فرمودند» از او اصل ماجرا را پرسیدند. فرمود: «من از حسن و حسین پرسیدم که آیا آنها مرا به خدمتگزاری می‌پذیرند تا در این خانه برای همه خدمت‌کار باشم» او گفته بود: «سادتی انا هنا خادمة عندکم جئت لخدمتکم، فهل تقبلونی بهذا الشرط... و الا فانی راجعة الی داری؛ ای آقایانم! من اینجا نزد شما خدمت‌کاری هستم که آمده‌ام تا خدمتگذاری کنم. پس آیا مرا به این شرط می‌پذیرید؟ و گرنه من به خانه خود بازمی‌گردم» پس امام حسن و امام حسین و زینب علیهم‌السلام به ایشان خوش‌آمد گفتند و فرمودند: «انت و عزیزة کریمة و هذا بیتک؛ شما عزیز و بزرگوار هستید و این خانه هم متعلق به شماست». .بر خردمندان، همین برخورد مؤدبانه ام‌البنین علیهاالسلام گویای معرفت او به ساحت مقدس فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام است؟ البته به اقرار دو امام معصوم علیه‌السلام و خواهرشان زینب علیهاالسلام حضرت ام‌البنین از خوبان و انسانی کریم و بزرگوار است.


ام‌البنین پس از حادثه عاشورا


روزها از حادثه عاشورا گذشته بود. «بشر بن حذلم» ناگهان وارد مدینه منوره شد. مردم از ورودش به شهر باخبر شدند و حضرت ام‌البنین جزء اولین استقبال‌کنندگان از او بود که فریاد بشر بلند شد:«یا اهل یثرب لامقام لکم بها قتل الحسین فادمعی مدرارالجسم منه بکربلاء مضرج و الرأس منه علی القناة یدار؛ای اهل یثرب! دیگر در این شهر اقامت مکنید، که حسین کشته شد، پس اشک از چشمانم ریزان است. جسم و بدن پاکش در کربلا افتاده و سر مطهرش بر بالای نی در گردش است».چشم ام‌البنین به بشر افتاد که از مرگ و شهادت خبر می‌داد. درباره عباس و دیگر پسرانش و سایر یاران امام از او نپرسید... آری، او تنها از حسین علیه‌السلام پرسید و این که آیا او زنده است یا نه. بشر بن حذلم، فاطمه دختر «حزام عامریه» را که همان ام‌البنین بود، شناخت و آثار وحشت و ترس بر رخسارش هویدا شد. بشر برای این که به همسر امام علی علیه‌السلام صدمه‌ای وارد نشود، شهادت هر یک از فرزندان ایشان را به تنهایی تعزیت گفت: «خداوند اجر شما را به واسطه فرزندتان جعفر بزرگ بدارد...» ام‌البنین گفت: مگر من از شما درباره جعفر سئوال کردم؟ مرا از فرزندم حسین خبر ده...» بشر توجهی به خواسته ایشان نکرد و از فرزندان دیگر خبر می‌داد تا که به عباس رسید و گفت: «ای ام‌البنین؛ خدای تعالی پاداش شما را بزرگ دارد در شهادت فرزندت ابوالفضل العباس» با خبر شهادت عباس علیه‌السلام، اضطراب شدیدی بر همسر امام علی علیه‌السلام حاکم شده و لرزه بر اندامش افتاده بود. ام‌البنین در همان حال طفل کوچکی را که در بغل داشت، رها کرد. کودک بر زمین افتاد. او دیگر طاقت حمل نوزاد را در نداشت. آری، او به سختی خود را نگه می‌داشت و چنین اصرار می‌داشت: «ای بشر! از فرزندم حسین مرا خبر ده که آیا زنده است یا نه؟» بشر می‌گوید: هنگامی که او را از شهادت حسین علیه‌السلام آگاه کردم، فریاد زد و چنین ناله سر داد: «وا حسیناه، وا حبیب قلوبنا،... یا ولدی یا حسین... نور عینی یا حسین...؛ ای حسینم! و ای محبوب دلم!... ای فرزندم حسین!... نور چشمم ای حسین!...». در این هنگام همه با او هم‌ناله شدند و برای حسین علیه‌السلام شیون کردند. او از فرزندانش یادی نمی‌کرد، جز این که پیوسته از حسین علیه‌السلام یاد می‌کرد و بر آن حضرت می‌گریست. .درسی که می‌توان گرفت: اهل معرفت می‌دانند: (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم)؛ پیامبر از جان مؤمنان نیز بر آنها پیش‌تر است» راستی که ما جانمان را دوست داریم؛ اما خشنودی خدا در این است که این هستی خویش را فدای او کنیم، مقام والای امامت همین گونه است. پیامبر فرمود: «من کنت مولا فهذا علی مولاه؛ هر که را من مولای اویم علی مولای اوست»؛ یعنی او نیز از جان مؤمنان بر آنها پیش‌تر است. امامان معصوم علیهم‌السلام پس از امام علی علیه‌السلام هم این‌گونه‌اند؛ که باید از همه چیز خود در راه احیای دین و نام آن معصومان علیهم‌السلام گذشت.


فرزندان امام علی از ام‌البنین


نخستین ثمره ازدواج امام علی علیه‌السلام با ام‌البنین علیهاالسلام حضرت عباس علیه‌السلام بود که در دوران امام علی علیه‌السلام او را قمر بنی‌هاشم نامیدند. کنیه‌اش «ابوالفضل» بود. بعد از آن، عبدالله و جعفر و عثمان به دنیا آمدند. عباس علیه‌السلام چهارده سال همراه پدرش بود. او در برخی از جنگ‌ها نیز شرکت جسته بود. امام علی علیه‌السلام به ایشان اجازه جنگیدن نمی‌داد. او در حدود بیست و چهار سال با امام حسن علیه‌السلام و سی و چهار سال با امام حسین علیه‌السلام (که در واقع عمر مبارکش بود) زندگی کرد. او مردی شجاع، تک‌سوار بود. از جسمی قوی برخوردار بود و وقتی بر اسب می‌نشست پاهایش بر زمین خط می‌انداخت. 


فرزندان عباس


عباس علیه‌السلام پنج فرزند به نام‌های عبیدالله، فضل، حسن، قاسم، و یک دختر داشت؛ اما ابن‌شهر آشوب گفته در کربلا یکی از فرزندان آن حضرت به نام محمد به مقام شهادت نائل آمد. .درباره «فضل» که او را «به ابن‌هاشمیه» (پسر هاشمی) می‌شناختند، گفته‌اند که او مردی شیواگوی بود؛ به گونه‌ای که بسیار بلیغ و فصیح سخن می‌گفت و گفتاری مناسب داشت. او واقف به علم کلام، مردی دیندار و شجاع بود. او نزد خلفا، حشمت و منزلت بسیاری داشت. او دارای چهار فرزند به نام‌های جعفر، عباس، اکبر و محمد بود که هر کدام فرزندانی ادیب داشتند. .علمای نسب‌شناس گفته‌اند: تنها فرزند بازمانده از قمر بنی‌هاشم«عبیدالله» بوده است؛ ولی شیخ فتونی گفته از «حسن» - دیگر فرزند او - نسلی باقی مانده است. عبیدالله را مردی خوش‌سیما، اهل کمال و مروت دانسته‌اند. او در سال 155 هجری دار فانی را وداع گفته است. 


توجه امام علی به آینده عباس


«زهیر بن قین» در کشاکش نبرد نابرابر کربلا، این سخن را به عباس بن علی علیهماالسلام بازگفت: «ای عباس! هنگامی که پدرت اراده ازدواج کرد، برادرش عقیل را که شناخت خوبی به تیره‌های عرب داشت، طلب کرد و از او خواست زنی برایش برگزیند که شیر بچه‌ای از عرب به بارآورد تا که او را به ازدواج خویش در آورد و از او پسری شجاع زاید تا حسین را در کربلا یاری کند. آری، پدرت تو را برای این روز ذخیره کرد، مبادا در یاری برادر و حمایت خواهرانت کوتاهی کنی!» در پاسخ عباس علیه‌السلام فرمود: «تشجعنی فی مثل هذا الیوم؟ والله لارینک شیئا ما رأیته؛ ای زهیر! تو در چنین روزی مرا به شجاعت می‌اندازی؟ به خدا سوگند به تو چیزی نشان می‌دهم که تا به حال ندیده باشی» این عبارت کنایه از رشادت و از خود گذشتگی بی‌حد و حصر او بود که به وقوع پیوست.درسی که می‌توان گرفت: عباس بن علی علیه‌السلام در کمالات معنوی به بزرگی شناخته شده بود. اما اولیای الهی باید به هم تذکر بدهند تا که این ذکر آنها را نفع بخشد: «و ذکر فان الذکری تنفع المؤمنین؛ پس ای پیامبر! تذکر ده که این یادآوری کردن اهل ایمان را سود می‌بخشد». 


عباس در صفین


نویسنده کتاب کبریت احمر که مردی محقق است، این گونه آورده: هنگامی که سپاه معاویه (در جنگ صفین) آب فرات را در اختیار آورد و آن را بر سپاه امام علی علیه‌السلام بست، امام علی علیه‌السلام سپاهی تحت فرمان امام حسین علیه‌السلام و یاری عباس علیه‌السلام بر آنها که بر آب تسلط داشتند، گسیل داشت و آن را از دشمن بازپس گرفتند. .


عباس و امام حسن


هنگام شهادت امام مجتبی علیه‌السلام، عباس علیه‌السلام بیست و چهار سال داشت. .او در تشییع جنازه برادرش شرکت کرد. وقتی به دستور عایشه بدن مبارک امام تیرباران شد، عباس علیه‌السلام شمشیر از نیام برکشید؛ امام حسین علیه‌السلام چون متوجه شد، برادر را از جنگ و درگیری به سبب وصیت امام مجتبی علیه‌السلام بازداشت. امام حسین علیه‌السلام فرمود: «برادرم این گونه وصیت فرمود: لا تهرق من امری محجة من دم؛  در تشییع جنازه‌ام قطره خونی ریخته نشود» ابوالفضل علیه‌السلام خشم خود را فرونشاند و بر آن توهین شکیبایی ورزید. کظم غیظ و خویشتن‌داری ویژگی مردان خداست؛ هم آنان که خود را تربیت کرده‌اند.دیگر این که از فضایل آن سرور معظم آن است که اهل بیت علیهم‌السلام او را در کارهای مهم دخالت می‌داده‌اند؛ از جمله او برادر خود امام حسین علیه‌السلام را در غسل دادن امام مجتبی علیهم‌السلام یاری رسانیده است، با آن که مراسم غسل امام تنها توسط امام انجام‌پذیرفتنی است. و نامحرمان از این گردونه بیرون‌اند؛ ولی عباس علی علیه‌السلام خود محرم آستان ولایت و امامت است. 


عباس در مسیر کربلا


در اوج بزرگی، در کنار کودکان بودن و به آنها توجه ویژه داشتن حکایت از روح بلند و جامع شخصیت والای فرزند علی علیه‌السلام دارد. عباس علیه‌السلام با آن شخصیت الهی، به یادآورنده عطوفت پدر بود؛ همان گونه که شجاعت او تداعی کننده شجاعت علی علیه‌السلام بود. در مسیر کربلا نیز قامت بلند عباس علیه‌السلام او را در سیراب کردن کودکان یاری می‌رسانید. او از روی مرکب، اطفال را سیراب می‌ساخت. این ویژگی (سقا بودن) افتخاری است که او از اجدادش چون عبدالمطلب برگرفته بود. آن مرد بزرگ «سقایه الحاج» را پذیرفته بود. و حجاج بیت الله الحرام را سیراب می‌کرد تا دیگران به راحتی به انجام مناسک مبادرت ورزند.


عباس در کربلا


روز نهم - تاسوعا - بود که عمر بن سعد فریاد زد: «یا خیل الله ارکبی، و ابشری بالجنة؛ ای لشکر خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت باد» پس از آن دشمنان سوار شدند و (به سوی خیمه‌گاه حسینی) حمله کردند که این اتفاق بعد از نماز عصر بود. امام حسین علیه‌السلام در آن هنگام در برابر خیمه خود نشسته بود و در حالی که شمشیر خود را تیز می‌کرد کم‌کم به خواب رفت. زینب علیهاالسلام صدای فریاد را شنید و به حضرت حسین علیه‌السلام نزدیک شد و عرض کرد: «اما تسمع الاصوات یا اخی و قد اقتربت؟ ای برادر! آیا این سر و صدا را نمی‌شنوید که نزدیک می‌شوند؟» حضرت سر از زانو برداشت و برای خواهر ماجرای این که در خواب سول خدا را دیده بود و این که او را دعوت کرده است نقل نمود. پس از آن بود که خواهر به صورت خود زد و گفت: «یا ویلتاه؛ وای بر ما» امام فرمود: «لیس لک الویل یا اخیه، اسکتی رحمک الرحمن؛ ای خواهرم! وای و ویل بر تو نیست، سکوت کن. خدای بخشنده شما را مورد لطف خویش قرار دهد» عباس علیه‌السلام به برادر خبر داد که دشمن در حال پیش‌روی است. امام از جای برخاست و فرمود: «یا عباس ارکب بنفسی انت، حتی تلقاهم، فتقول لهم: مالکم؟ و ما بدالکم؟ و تسألهم عما جاء بهم ؛ ای عباس! جانم فدایت، سوار شو تا به آنها برسی، پس از آنها بپرس: چه شده؟ و چه اتفاقی افتاده است؟»آنها در پاسخ گفتند: «عبدالله فرمان داده که به شما بگوییم در برابر حکم او کوتاه بیایید یا این که شما را به این امر وادار خواهیم ساخت» آن حضرت فرمود: «عجله نکنید تا به سوی اباعبدالله بازگردم و سخن شما را به خدمتشان عرضه بدارم» آنها توقف کردند و گفتند: «خبر را به او برسان و پاسخ را به ما بگو» عباس علیه‌السلام بر اسب سوار شده و خود را به حسین علیه‌السلام رسانید تا به امام پیام را برساند. یاران عباس خود در برابر آن جمع ایستادند تا او بازگردد. او بازگشت و گفت: «ای همگان! البته اباعبدالله از شما خواسته که این شب را (از جنگ) منصرف شوید تا در این کار قدری تأمل کنم. چرا که این امری است که بین شما و آن، حکم منطقی جریان نیافته است. هنگامی که صبح کردیم، همدیگر را ملاقات خواهیم کرد. پس در آن هنگام یا رضایت به آن چه ابن‌زیاد خواسته خواهیم داد؛ در این صورت آن چه خواسته به انجام خواهیم رسانید یا این که آن را خوش‌ناداشته، پس رد خواهیم کرد».راوی گفت: حضرت قمر بنی‌هاشم این گونه فرمود تا این که آنها را در آن شب از اطراف امام پراکنده سازد تا این که امام به کارهای مهمش برسد و بتواند به اهل خویش وصایای خود را بیان فرماید.اما سخن حسین بن علی علیه‌السلام به عباس بن علی علیه‌السلام این بود: «یا اخی، ان استطعت ان تؤخرهم الی غدوة، و تدفعهم عند العشیة لعلنا نصلی لربنا اللیلة و ندعوه و نستغفره فهو یعلم انی قد کنت احب الصلاة له و تلاوة کتابه و کثرة الدعا و الاستغفار؛ ای برادر اگر بتوانی از شب تا صبح آنها را به تأخیر اندازی آن کن و آنها را از ما دور ساز. امید است که در این شب پروردگارمان را نمازگزاریم و او را بخوانیم و استغفارش کنیم. او خود می‌داند که من همیشه نماز او و تلاوت کتابش و زیاد دعا کردن و استغفار را دوست می‌داشته‌ام». پس از پیامبر حضرت عباس علیه‌السلام بود که عمر بن سعد به شمر گفت: «تو چه نظر داری و رأی تو چیست؟» شمر از ابن‌سعد پرسید: «تو چگونه می‌بینی؟ تو امیری و رأی، رأی توست» عمر گفت: «من اراده کرده‌ام که صاحب رأی نباشم» سپس به مردم روی کرد و گفت: «شما چه می‌گویید؟» «عمرو بن حجاج» (از روی تعجب) گفت: خدا منزه است، به خدا قسم اگر اینها از اهل دیلم می‌بودند، و از تو چنین چیزی درخواست می‌کردند سزاوار بود که تو درخواستشان را اجابت کنی» سپس کسی را فرستاد که چنین خبر رساند: «ما تا فردا صبح به شما مهلت می‌دهیم که اگر تسلیم شدید شما را به امیر تحویل می‌دهیم و گرنه شما را ترک نخواهیم کرد». .تاریخ‌نویسان نگاشته‌اند که «ضحاک بن قیس شرقی» گفت: در آن شب (عاشورا) حسین علیه‌السلام اهل بیت خود و اصحابش را جمع کرد. سپس خطبه‌ای ایراد فرمود و بیعت خود را از گردن همه آنها برداشت که هر که می‌خواهد برود. عباس علیه‌السلام عرض کرد: «لم تفعل ذلک؟ لنبقی بعدک؟ لا ارانا الله ذلک ابدا؛ چرا چنین کنیم؟ برای این که بعد از شما زنده بمانیم؟ خداوند این روز را بر ما هرگز نبیند» بعد از این بود که اهل بیت و یاران امام هر کدام صحبتی همگون با عباس ایراد کردند. 


پرچمدار حسین


پیش از این نیز گفته‌ایم در صبح عاشورا امام پرچم خود را به دست برادر بزرگوارش عباس علیه‌السلام عطا کرد. 


سفیر امام


حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام صبح عاشورا در برابر اهل کوفه خطبه‌ای با فریاد بلند ایراد فرمود: «ایها الناس، اسمعوا قولی و لا تعجلونی...؛ ای مردم! به گفتارم گوش دهید و بر من شتاب نکنید» زنان حرم این کلام را شنیدند و صدای گریه آنها بلند شد. امام برادرش عباس علیه‌السلام و علی اکبر علیه‌السلام را به سوی آنها فرستاد و فرمود: «اسکتاهن،، فلعمری لیکثرن بکاءهن؛ آنها را شما ساکت کنید که به جانم قسم، گریه آنها (در آینده) زیاد خواهد شد» آن دو جوانمرد رهسپار خیمه‌ها شدند و اهل حرم را ساکت کردند. سپس امام خطبه بلندی را ایراد فرمود. 


حمایت از حامیان حسین


ابوجعفر و ابن‌اثیر هر دو نقل کرده‌اند: دامنه جنگ در حال گسترش بود. عمروبن خالد و غلامش سعد، مجمع بن عبدالله، جنادة بن حرث پیشاهنگان سپاه ابن‌سعد را با شمشیر خود به عقب‌نشینی سخت وادار کرده بودند. وقتی به صفوف اولیه دشمن فرورفتند دشمن بین اینها و اصحاب حسین علیه‌السلام جدایی انداخت. قمر بنی‌هاشم به تنهایی وارد معرکه شد. و یک تنه دشمن را از اطراف یاران حسین علیه‌السلام متفرق ساخت. عباس بن علی علیه‌السلام نزدیک شد. در حالی که آنان مجروح شده بودند، بنابراین نتوانستند خود را از آن معرکه خلاص سازند. در هر حال، جنگ بار دیگر شروع شد؛ عباس علیه‌السلام دشمن را از آنها دفع می‌کرد. اما همگی آنان در همان جا به فوز شهادت نائل گشتند. او به خدمت برادر بازگشت و ماجرای آنها را برای امام بازگفت. 


دو امان‌نامه به عباس


ابومخنف گوید: نامه ابن‌سعد که گویای وضع اباعبدالله الحسین علیه‌السلام بود، به ابن‌زیاد رسید. او هم در پاسخ به او نوشت: «حسین را فرود آور و... اگر نمی‌توانی تولیت (فرماندهی سپاه) را شمر به دست گرفته، خود عمل خواهد کرد» در این میان «عبدالله بن ابی‌محل بن حزام» که حضرت ام‌البنین علیهاالسلام، عمه او بود از جای برخواست و از عبیدالله امان‌نامه‌ای برای عباس علیه‌السلام و برادرانش طلب کرد. شمر نیز از جای برخاست و او را در این خواسته همراهی کرد. عبیدالله بن زیاد هم امانی (بر عباس و برادران او) نوشت و آن را به عبدالله داد و او هم این نامه را به غلامش «کزمان» داد تا به حضرت عباس علیه‌السلام و برادران او تحویل دهد. او هم این نامه را به عباس علیه‌السلام و برادرانش رسانید. هنگامی که آنها نامه را مطالعه کردند به او گفتند: «به دایی ما سلام برسان و به او بگو ما نیازی به امان شما نداریم. امان خدا بهتر از امان پسر سمیه است» و او بازگشت. .شب نهم محرم بود که شمر نامه‌ای را از طرف ابن‌زیاد آورد و فریاد زد: «این بنو اختنا؟ پسران خواهر ما کجایند؟ عباس علیه‌السلام و برادرانش عمدا او را پاسخ ندادند. امام فرمود: «اجیبوه، و ان کان فاسقا؛ گرچه او فاسق است ولی پاسخش دهید» برادران همگی از او پرسیدند چه می‌خواهی؟ او گفت: «شما در امن و امان هستید، خودتان را با حسین به کشتن ندهید و اطاعت امیرالمؤمنین یزید را گردن نهید» در پاسخ او قمر بنی‌هاشم فرمود: «لعنک الله و لعن امانک، اتومننا و ابن رسول الله لا امان له. خداوند تو و امان‌نامه‌ات را لعنت کند (از رحمتش دور بدارد) آیا تو ما را امنیت می‌دهی ولی فرزند رسول خدا در امن و امان نباشد؟ چون همه می‌دانستند هند جگرخوار و فرزندانش همگی مورد لعن پیامبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام بودند. شمر غضبناک از خدمت عباس علیه‌السلام بازگشت. .پس از آن «زهیر بن قین» داستان خواستگاری امام علی علیه‌السلام را از فاطمه ام‌البنین را بر عباس بازگو کرد. .درسی که می‌توان گرفت: به حق، عباس علیه‌السلام به وعده خود با امام وفادار ماند و به همگان راه و رسم مردانگی و گذشت، وفا و صفا را آموخت.


تلاش امام در حفظ جان عباس


هنگامی که علی اکبر اجازه جهاد خواست، امام بی‌هیچ تأملی اجازه فرمود. اما وقتی برادرش اجازه خواست، در پاسخ فرمود: «اذا مضیت تفرق عسکری؛ برادر! هنگامی که از دنیا بروی، سپاه من نیز از هم گسسته خواهد شد.» این سخن گویای این است که بقای سپاه امام وابستگی ویژه‌ای به عباس علیه‌السلام داشته است.درسی که می‌توان گرفت: نوع برخورد عباس علیه‌السلام با امام درسی آموختنی برای همه عاشقان حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - است.


عباس و امام سجاد


بنی‌اسد امام سجاد علیه‌السلام را هنگام دفن شهدای کربلا یاری رساندند؛ اما امام، در دفن حضرت سید الشهداء و عمویشان عباس با کسی شریک نشد، و در پاسخ آنها که قصد یاری او را داشتند فرمود: «ان معی من یعیننی؛ همراه من کسی است که او مرا یاری می‌رساند».  


دلاوری‌های عباس


عصر عاشورا فرارسیده بود. همه یاران، مردان، برادران، و فرزندان عباس در راه بقای اسلام و قطب دایره آن جان فدا کرده بودند. تنها «عباس» و «حسین» در برابر سپاه دشمن با دلی پر از غم و مقاوم ایستاده بودند. از طرفی فریاد کودکان، ناله‌ی زنان و صدای شادی سپاه شام به گوش می‌رسید. عباس علیه‌السلام که تنها بازمانده در گام امام بود و دشمن از حملات او عاجز شده بود نزد امام رفت تا اجازه جهاد دریافت کند. امام فرمود: «یا اخی انت صاحب لوائی؛ ای برادر! تو پرچمدار منی» عباس عرض کرد: «قد ضاق صدری و سئمت من الحیاة و ارید ان أطلب ثاری من هولاء المنافقین سینه‌ام از این منافقین به تنگ آمده و می‌خواهم از اینها انتقام خونم را بگیرم» پس از آن امام حسین علیه‌السلام فرمود: «برای اطفال آب بیاورید».عباس رهسپار شد. و آن مردمان را موعظه کرد و از خشم الهی بر حذر داشت. گفتار آن جوانمرد چندان تأثیری بر آن قوم نداشت؛ ناگاه بر ابن‌سعد نهیب زد: «این حسین پسر دختر رسول خدا است که شما یاران و اهل بیت او را کشته‌اید و اینها فرزندان و عیال اویند که تشنه کام‌اند. آنها را سیراب کنید که جگر آنها را تشنگی و گرما آتش زده است. از اینها گذشته، او (حسین) فرمود: مرا رها کنید تا به هند یا روم بروم و حجاز و عراق را بر شما بگذارم» کلام عباس علیه‌السلام در جان مردم نشست تا آنجا که برخی گریان شدند. اما شمر گفت: ای پسر ابوتراب! اگر تمامی روی زمین را آب گرفته باشد و آن در اختیار ما باشد، قطره‌ای از آن را نخواهید نوشید مگر این که در بیعت با یزید درآیید» عباس علیه‌السلام رو به جانب حسین علیه‌السلام بازگشت تا نتیجه گفتارش را برگوید. و صدای اطفال به گوشش می‌خورد که از عطش می‌نالیدند. او بی‌تاب شد. و غیرت علی‌گونه‌اش به جوش آمد. بار دیگر با اندکی تأمل سوار بر اسب شد و مشک آب را در دست گرفت. در اندک زمانی چهار هزار نفر او را محاصره و تیرباران کردند. فراوانی و بی‌شمار بودن آنها در عزم او تأثیری نداشت. او به تنهایی در حالی که پرچم «حمد» بر روی سرش در احتزاز بود، آن جمعیت را از خود دور می‌ساخت و کسی باور نداشت که او در رزم است. حملات او به خوبی یادآور شجاعت و صلابت امیرالمومنین علیه‌السلام بود. حقیقت این بود که دشمن تاب پایداری در برابر آن شجاع را نداشت و با زبونی و خواری عقب‌نشینی کرده بود. عباس علیه‌السلام با آرامش تمام وارد شریعه فرات شد. روشن بود که کثرت این جمعیت چشم او را نگرفته است. او در آن آب خنک وارد شده بود. «فلما أراد ان یشرب غرفة من الماء ذکر عطش الحسین و اهل بیته، فرض الماء و ملأ القربة» همین که مشتی آب برگرفت و تا نزدیک دهان آورد، به یاد تشنگی حسین و همراهانش افتاد. پس آن آب را فرو ریخت و مشک را پر از آب نمود. .با خود چنین می‌گفت: «ای نفس! پس از حسین، تو نزد من خواری، نباشد که تو پس از او باقی باشی».سپس مشک را پر از آب کرد و بر اسب نشست و تمام توجه او به خیمه‌ها مصروف بود. کوتاه‌ترین راه به خیمه‌ها را انتخاب کرده بود و با ازدحام جمعیت خود را درگیر ساخته بود، سپاه را می‌درید و لحظه به لحظه به قطب و مرکز عالم نزدیک‌تر می‌شد. کشتار زیادی پیش آمده و دشمن خود را باخته بود. اشعار حماسی عباس جان او ا دلداری می‌داد: «لا ارهب الموت...؛ مرا از مرگ باکی نیست». اما پایداری آن رادمرد الهی با خیانت دشمن شکسته شد. «زید بن ورقاء جهنی» در پشت درخت خرمایی کمین کرده بود. «حکیم بن طفیل سنبسی» هم او را یاری کرد تا این که ضربتی به دست راست آن یار حسین وارد ساخت که دست حضرت قطع گردید. پرچم را به دست چپ خود داده و اینجا شعار حماسی عباس علیه‌السلام تغییر کرد: «اگر دست راستم را قطع کردید، جهادکنان از دین حمایت می‌کنم».قطع شدن دست، او را تحت تأثیر قرار نداده بود؛ چه این که او در تلاش بود تا آب را به کودکان برساند. این بار «حکیم بن طفیل» پشت نخلی کمین کرده بود و ضربه‌ای به دست چپ او زد که آن هم قطع شد. .عباس علیه‌السلام پرچم را به سینه خود نگهداشته بود. این شیوه چون رفتار عمویش جعفر طیار بود: وقتی در جنگ موته دست راست و چپش را قطع کردند، چنین کرد. عباس علیه‌السلام شعارهای دیگری را سر داد:«الا ترون معشر الفجار قد قطعوا ببغیهم یساری؛آیا نمی‌بینید که چگونه به ستم خود دست چپم را زده‌اند؟» دشمنان نیرو یافته، از هر طرف او را تیرباران کردند. باران تیر بر او می‌بارید تا این که تیر بر مشک آب نشست و آب سرازیر شد. تیری هم بر سینه عباس علیه‌السلام نشست. دیگری با عمودی بر فرق مبارکش زد.از آن ضربت، عباس از روی اسب بر زمین افتاد.فریاد دلاور کربلا بلند شد: «علیک منی السلام یا اباعبدالله؛ ای ابا عبداله خداحافظ».


شعارهای حماسی عباس


پس از آن که عباس علیه‌السلام با ده سوار رو به شریعه نهاد او و یاران با آن جمع درآویختند، در آن کشش و کوشش این رجز را می‌خواند:«اقاتل القوم بقلب مهتد اذب عن سبط النبی احمداضربکم بالصارم المهند حتی تحیدوا عن قتال سیدی‌انی انا العباس ذوالتودد نجل علی المرتضی الموید؛من اینک با قوم کافر با قلبی هدایت‌یافته در ستیزم، و از حریم فرزند پیامبر اکرم (مرسل) دفاع می‌کنم؛با شمشیر بران بر سرهایتان می‌کوبم تا از نبرد با سرور من (حسین) کنار روید؛ من عباس مهربان فرزند علی مرتضی هستم که همواره مورد تأیید (الهی) او بود» آری او از راست و چپ، دشمنان را پراکنده می‌ساخت و این رجز را می‌خواند:«لا ارهب الموت اذ الموت زقا حتی اواری میتا عند اللقانفسی لنفس الطاهر الطهر وقا انی صبور شاکر للملتقی‌بل اضرب الهام و افری المفرقا انی انا العباس صعب باللقا؛ .مرا از مرگ، آن گاه که بانگ برآورد، باکی نیست، تا آن هنگام که در نبرد، خود در خاک شوم؛جانم برای آن پاک پاکیزه نگهدار است، و من در جنگ شکیبا و شاکرم؛بلکه سر را می‌زنم و سر را می‌شکافم؛من عباس دلاورم که پایداری در نبرد، با من دشوار است».آنگاه که از شریعه بیرون شد و مشک بر دوش افکند و بر زین، استوار نشست و این رجز را می‌خواند: «یا نفس من بعد الحسین هونی و بعده لا کنت ان تکونی‌هذا حسین شارب المنون و تشربین بارد المعین‌هیهات ما هذا فعال دینی و لا فعال صادق الیقین؛ .ای نفس! پس از حسین، خوار باش و پس از او مباد که زنده باشی؛حسین شربت مرگ را چشید و حال آن که تو از آب سرد و گوارا می‌نوشی؟!از من این کردار بعید است. نه از آیین من است و نه کردار مرد راست‌باور». قاتلان عباس علیه‌السلام «یزید بن وقاد» و «حکیم بن طفیل» بودند. این دو نفر در زیارت مقدسه مورد لعن امام قرار گرفته‌اند. .هنگامی که دست راست عباس علیه‌السلام قطع شد، رجز او این بود:«و الله لو قطعتم یمینی انی احامی ابدا عن دینی‌و عن امام صادق الیقین سبط النبی الطاهر الامین‌نبی صدق جاءنا بالدین مصدقا للواحد الامین؛به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع کنید تا ابد از دینم حمایت می‌کنم؛ و از امام درستکار و باتقوایی که فرزند پیامبر پاک و راستگوست و تصدیق کننده‌ی خداوند یکتاست، حمایت می‌کنم».هنگام قطع شدن دست چپش نیز چنین رجز می‌خواند:«یا نفس لا تخشی من الکفار و ابشری برحمة الجبارمع نبی سید الابرار فاصلهم یا رب حر النار؛ .قد قطعوا ببغیهم یساری ای نفس! از کفار نترس، تو را مژده بر رحمت خداوند بسیار جبران‌کننده است؛ تو به زودی با پیامبر سرور نیکوکاران محشور خواهی شد؛دست چپم را به ستم بریدند، خدایا، شراره دوزخ را نصیبشان کن».


شهادت عباس


حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام هنگام شهادت، حدود سی و چهار سال سن داشت. پیش از این گفته شد که دست راست و سپس دست چپ عباس علیه‌السلام قطع شد. پس از آن بود که شخصی که از قبیله تمیم که از فرزندان «ابان بن دارم» بود به جانب او حمله‌ور شد و با عمودی که در دست داشت بر فرق آن بزرگوار نواخت.از شدت این ضربت، عباس بن علی علیه‌السلام از فراز اسب بر زمین افتاد. و با فریاد بلند برادر را خواند: «ادرکنی یا اخی؛ ای برادر مرا دریاب. ناگهان حسین علیه‌السلام چون عقاب، سپاه را از هم گسست و در کنار برادر نشست. چشم مبارک امام به او افتاد که دست راست و چپش قطع شده و پیشانی‌اش شکسته و چشم با تیری دریده شده، در حالی که سخت مجروح گشته بود. امام در کنار بدن برادر خم شد و نزد سر او گریان نشست. تا این که جان عباس علیه‌السلام عروج کرد. .واقعیت این بود که عباس آخرین کسی بود که به دست دشمنان حسین علیه‌السلام به شهادت می‌رسید. بعد از او کسی جز اطفال کوچک از آل ابوطالب که توان حمل سلاح نداشتند، کشته نشد. 


پس از شهادت عباس


در تاریخ آمده بعد از آن مصیبت بزرگ، گویا حسین علیه‌السلام از لوازم حیات به طور کلی بریده شده بود. امام سخت تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته بود، به گونه‌ای که سر او را در دامن خود نهاد و خاک و خون را از آن زدود و بلند گریست و فرمود: «اخی اباالفضل!.. الان انکسر ظهری... و قلت حیلتی برادرم ابالفضل، حالا کمرم شکست و تدبیرم گسست سپس امام خم شد و برادر را بوسید، در حالی که اشک بر گونه مبارک و محاسن شریفش جاری شده بود.در آن حال زبان امام به سرودن اشعاری چنین مترنم بود:«هونت یا ابن ابی مصارع فتیتی و الداء یسکنه الذی هو أالم‌أاخی یهینک النعیم و لم اخل ترضی بان ارزی و انت منعم‌قد رام یلثمه فلم یر موضعا لم یدمه حر السلام فیلثم‌لسواک یلطم بالاکف و هذه بیض الظبی لک فی جبین تلطم‌أاخی من یحمی بنات محمد ان صرن یسترحمن من لا یرحم». .پس از آن بود که امام به سوی دشمن حمله کرد و گاه به طرف راست و گاه به طرف چپ حمله‌ور می‌شد. آن سپاه همگی از امام می‌گریختند. در آن هنگام امام می‌فرمود: «این تفرون و قد قتلتم اخی؟ این تفرون و قد فتتم عضدی؟! کجا فرار می‌کنید در حالی که برادرم را کشتید؟! کجا فرار می‌کنید در حالی که بازویم را شکستید؟!» سپس به تنهایی به جایگاه خویش بازگشت. .امام حسین علیه‌السلام برادر را در جای خود رها کرد تا شاید بعد از شهادتش از همگان ممتاز باشد و قبر او محل رسیدگی به حوائج امت اسلامی شود. حضرت قمر بنی‌هاشم علیه‌السلام همان گونه که روز عاشورا حلقه وصلی بین امام و همه شهدا بود، هنوز هم این منسب را داراست.امام به خیمه‌گاه بازگشتند در حالی که با آستین اشک از چشمان خود می‌گرفت. در همان حال سرگرم دفاع و دور ساختن دشمن از اطراف خیمه‌گاه بود. ندای غربت امام خاندان او را تحت تأثیر قرار داد: «اما من مغیث یغیثنا؟ اما من مجیر یجیرنا؟ اما من طالب حق ینصرنا؟ اما من خائف من النار فیذب عنا؟  آیا پناه‌دهنده‌ای نیست که ما را پناه دهد؟ آیا حفظکننده‌ای نیست که ما را حفظ کند؟ آیا طالب حقی نیست تا این که ما را یاری رساند؟ آیا کسی که از آتش بترسد نیست تا که از ما دفاع کند؟» ناگاه حضرت سکینه از خیمه بیرون دویده و از حال عمو سؤال کرد. امام خبر شهادت او را داد، زینب نیز این خبر را شنید و فریادش بلند شد: «وا اخاه، وا عباساه، وا ضیعتنا بعدک!؛ ای برادرم! ای عباسم! وای از بی‌کسی ما بعد از تو» آری زنان همه گریستند و حسین نیز با آنها هم گریه شد. و امام فرمود: «وا ضیعتنا بعدک! وا انقطاع ظهراه!؛ وای بر بی‌کسی بعد از تو! و وای از کمرشکستگی» سپس امام علیه‌السلام این اشعار را قرائت کرد:«اخی یا نور عینی یا شقیقی فلی قد کنت کالرکن الوثیق‌ایا ابن ابی نصحت اخاک حتی سقاک الله کأسا من رحیق‌ایا قمرا منیرا کنت عونی علی کل النوائب فی المضیق‌فبعدک لا تطیب لنا حیاة سنجمع فی الغداة علی الحقیق‌الا لله شکوائی و صبری و ما القاه من ظماء و ضیق؛ .برادرم! ای نور چشمم و پاره تنم، تو برای من همانند رکنی مطمئن بودی؛ای پسر پدرم! برادرت را خیرخواهی کردی؛ تا این که خدای تعالی به تو کاسه‌ای از رحیق (مختوم) بهشتی نوشانید؛ای ماه تابان! در گرفتاری‌ها و در همه مصیبت‌ها تو یاور من بودی؛پس بعد از تو زندگی بر ما شیرین نیست. فردا ما در کنار هم خواهیم بود؛آگاه باش! که شکوه و شکیبایی‌ام برای خداست، و او را ملاقات خواهم کرد با آن تشنگی و گرفتاری که دیدم».


مرثیه‌خوانی ام‌البنین


هر روز فاطمه - ام‌البنین علیهاالسلام - در حالی که فرزند عباس علیه‌السلام - عبیدالله - را به همراه می‌آورد از منزل خارج می‌شد و با هم به سوی بقیع رهسپار می‌شدند. از صدای گریه و زاری او اهل مدینه در بقیع اجتماع می‌کردند. در بین آنها گاه مروان بن حکم که خود از دشمنان بود نیز دیده می‌شد که از ندبه وی گریان می‌شد. از جمله عبارت ایشان این بود:«یا من ترأی العباس کر علی مجاهد النقدو وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبدانبئت ان ابنی اصیب برأسه مقطوع یدویلی علی شبلی اما ل برأسه ضرب العمد؛لو کان سیفک فی ید یک لما دنا منه احد .ای کسی که دیدی عباس بر همه سپاهیان نقد حمله‌ور می‌شد؛و به دنبال او را پسران حیدر تعقیب می‌کردند که هر کدام شیرانی شرزه بودند؛خبردار شده‌ام به سر پسرم در حالی که دستانش قطع شده بود ضربه‌ای وارد شده؛وای بر من بر شیر بچه‌ام، آیا به فرق او عمودی ضربه زده است؟اگر شمشیر بر دستش بود، احدی به او نزدیک نمی‌شد.»


حرم عباس


این روزها حرم عباس علیه‌السلام محل تردد مسلمانان، اعراب بادیه‌نشین و عرب‌هایی که بسیار محترم و شناخته شده است. شاید در هر ماه، هفته‌ای نباشد که از مناره‌های حرم حضرت عباس ندای «رفع الله رایة العباس» خدا پرچم عباس را برافراشته دارد و «بیض الله تعالی وجهه» خداوند متعال عباس را روسفید قرار دهد بر نخیزد. آری، حوائج ما به سبب این که خود را دخیل درگاهش ساخته‌ایم برآورده شده است. این از تمسک به اوست. و به واقع هنوز آن خورشید تابان الهی به کار برآوردن حوائج بندگان خداوند است. کرامات فراوانی از ایشان بروز کرده است، درگاه با عظمتش از همگان گوی سبقت را ربوده، تا آنجا که از حد بیان و شمارش گذشته است. 


امام حسین و یاران امام حسین یارانش اهل بیت امام حسین توجه حضرت علی به حضرت عباس حضرت عباس حضرت عباس درکربلا در زمان امامت امام حسن در زمان امامت امام حسین در زمان امامت امام علی دلاوری های حضرت عباس سقا عباس بن امیرالمؤمنین قیام امام حسین قیام کربلا ویژگی های حضرت علی اکبر کربلا و حضرت عباس کنیه های حضرت عباس یاران یاران امام حسین
  • ۹۴/۰۸/۰۹
  • بسیجی گمنام

نظرات (۰)

نظرات شما عزیزان دلگرمی برای ما می باشد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
باز نویسی قالب توسط گروه فرهنگی سردار هور