«بریر عبدالرحمن انصاری» از نیکان و تابعین امام همام، علی بن ابیطالب علیهالسلام است. او از بزرگان و قاریان مسجد کوفه و تفسیرنگاری پرهیزگار و از بزرگان و شرافتمندان قبیله همدان و ساکن کوفه بود. «بریر» دایی «ابواسحاق عمرو همدانی سبعی» است. ابواسحاق نیز از جمله تابعین (کسانی که پیامبر را با یک واسطه درک کردهاند) و از اهل کوفه بوده است. او چهل سال نماز صبح خود را به وضوی نماز عشاء به جای میآورد، و هر شب یک ختم قرآن میکرد. در زمان او کسی عابدتر از او نبوده، و مورد اعتماد امام سجاد علیهالسلام و اهل حدیث نیز بوده است. .وقتی خبر حرکت امام حسین علیهالسلام از مدینه منوره به مکه معظمه در کوفه پیچید، بریر از کوفه به سوی مکه حرکت کرد تا به جمع یاران امام بپیوندد، و تا آخر امام را همراهی نمود.
با بریر تا شهادت در ادامه مطلب
بریر و تجدید عهد با امام حسین
دومین روز محرم الحرام بود، امام و یاران وارد کربلا شدند. آن حضرت خطبهای خواند. پس از آن، یاران یکی پس از دیگری با امام تجدید میثاق کردند. اما «بریر» پس از «زهیر» از جای برخاست و گفت: «یابن رسول الله! لقد من الله بک علینا ان نقاتل بین یدیک، تقطع فیک اعضائنا، ثم یکون جدک شفیعا یوم القیامة؛ ای پسر رسول خدا! خدای تعالی وجود مبارکت را بر ما منت نهاده. در رکاب شما نبرد میکنیم، در راه شما اعضای بدنمان تکهتکه میشود. سپس در روز قیامت جد شما شفیع ما میشود».
شب عاشورای بریر
سختترین شبی که بر اهل بیت علیهمالسلام گذشت شب عاشورا بود؛ اما حالت «بریر» در آن شب دیدنی بود. او در آن شب با «عبدالرحمن» مزاح و شوخی میکرد. «عبدالرحمن» به او اشکال گرفت که این ساعت، زمان شوخی و بذلهگویی نیست. «بریر» در پاسخ گفت: «ای برادر! قوم و تبار من میدانند که زمانی که جوان بودهام اهل بذلهگویی نبودهام، چه رسد به زمان پیری و کهولت سن. اما من واقفم به آن چه به زودی ملاقاتش خواهیم کرد. به خدا سوگند، تنها فاصله ما و حورالعین حمله این قوم با آن شمشیرهایشان است، چقدر مایلم آن زمان هم اکنون باشد».
خطبه بریر در روز عاشورا
صبح عاشورا پس از خطبه زهیر، امام حسین علیهالسلام به بریر اجازه خطابه دادند. [705] او در حالی که به سپاه «ابنسعد» نزدیک میشد، سخن را این گونه آغاز کرد: «ای مردم! خداوند، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را مژدهدهنده و بیمدهنده و دعوتکننده به سوی خدای تعالی و چراغی روشنگر در میان ما قرار داد. این آب فرات که نوشیدن آن بر حیوانات مباح است، چرا بر فرزند دخت پیامبر منع شده؟ آیا مزد رسالت محمد، این است؟» این گفتار او اشاره به آیهای از قرآن است که مودت به اهل البیت مزد رسالت دانسته شده است.در پاسخ او گفتند: «ای بریر! زیاد حرف میزنی! به خدا سوگند که حسین باید تشنه باشد، همان گونه که کسانی قبل از او تشنهکام بودند».بریر اضافه کرد: «اینک بار گران محمد صلی الله علیه و آله بر دوش شما قرار گرفته، در حالی که اینها فرزندان، خاندان، حرم و دختران او هستند، پس بگویید قصد دارید با آنها چه کنید؟» گفتند: «میخواهیم امیر، عبیدالله ابنزیاد، بر حسین و خاندانش تسلط یابد و هر چه او خواست انجام شود».بریر گفت: «آیا نمیپذیرید که حسین و خاندانش به محلی که از آنجا آمدهاند بازگردند؟ ای وای بر شما اهل کوفه! آیا نامههایی را که روانه کردید و عهد و پیمانهایی که بستید و خدا را شاهد گرفتید، فراموش کردهاید؟ وای بر شما، آیا اهل بیت پیامبرتان را دعوت کردهاید، در حالی که میپنداشتید جانتان را بهر آنها خواهید داد، ولی هنگامی که آنها رو به شما آمدند آنها را تسلیم ابنزیاد ساختید و از آب فرات منعشان کردید؟ با فرزندان پیامبرتان پس از او چه بد برخورد کردید. شما را چه شده است؟» خدا در قیامت شما را سیراب نگرداند، شما بد امتی هستید».از میان لشکر دشمن کسانی گفتند: «ای فلان! ما نمیفهمیم تو چه میگویی».بریر در پاسخ گفت: «سپاس خدای را که بینش مرا بیش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار این قوم بیزارم، تو خود تیرهایی در بین آنها بیفکن که تو را در حالی که تو از آنها غضبناک باشی ملاقات کنند».سرانجام آن گروه بریر را تیرباران کردند و او مجبور به عقبنشینی شد. .درسی که میتوان گرفت: در سخنان بریر خطاب به دشمن به نکاتی میتوان اشاره کرد:1. امام و یاران آن حضرت، هرگز از خیرخواهی مسلماننماها قدمی عقبنشینی نکردهاند؛2. بریر خداپرست است؛3. او به رسول خدا ایمان دارد؛4. مزد رسالت محمد صلی الله علیه و آله را که محبت و مودت به اهل بیت رسول الله است، ادا کرده است؛5. وصیت پیامبر که فرمود: من در میان شما دو چیز گرانمایه و پرارزش (قرآن و عترت) را میگذارم، مورد توجه قرار داده است؛ سخن پیامبر درباره اهل بیت علیهمالسلام مورد اتفاق همه علمای شیعه و سنی است. گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این است: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا لن یفترقا حتی یردا علی الحوض؛ من میروم و در میان شما دو چیز گرانمایه میگذارم، که قرآن و عترت من است.زمانی که به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نمیشوید، این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا که در حوض کوثر به من ملحق شوند».6. به مردم راه حل مناسب داده که اگر از عهد خود پشیمانید، بگذارید امام برگردد؛ 7. آنها را به عنوان انسان متوجه عهد و وفای پیشین خود کرده است.و اما برخورد دشمن با بریر چگونه بود:1. تو زیاد سخن میگویی!2. حسین باید تشنه بماند، چون قبل از او کسانی تشنه بودند!3. خواست ما خواست ابنزیاد است!4. نمیفهمیم که تو چه میگویی!5. دست آخر انسانهای بیمنطق او را تیرباران میکنند؛ یعنی از زور در برابر منطق بهره میگیرند.
مباهله و شهادت بریر
در روز عاشورا «یزید بن معقل» فریاد زد: «ای بریر! رفتار خداوند با خودت را چگونه دیدی؟» بریر پاسخ گفت: «جز خوبی از خداوند بر خودم و جز بدی بر توچیزی ندیدم» یزید گفت: «پیش از این دروغگو نبودی، امروز دروغ میگویی. آیا به یاد داری روزی را که در بنیلوذان با هم قدم میزدیم و تو میگفتی معاویه گمراه است و امام هدایت، علی بن ابیطالب است» بریر گفت: «آری، و به درستی این مطلب شهادت میدهم» یزید گفت: «و من شهادت میدهم تو از گمراهان هستی».بریر او را به مباهله فراخواند. هر دو، دست به آسمان برداشتند و از خدای سبحان خواستند که خود، دروغگو را رسوا سازد و او را بکشد و سپس به نبرد پرداختند. بریر ضربتی به کلاهخود او زد که مغزش متلاشی شد و از شدت ضربت بریر، شمشیر در فرق او گیر کرده بود و «بریر» تلاش میکرد که آن را از فرق او بیرون کشد، در آن گیرودار «رضی بن منقذ عبدی» به بریر حمله کرد. هر دو دست به گریبان یکدیگر داشتند که بریر او را بر زمین افکند و بر سینه او نشست. رضی یاران خود را فراخواند و از آنان کمک طلبید. «کعب بن جابر عمرو اسدی» از پشت سر به بریر حمله کرد. در این هنگام «عفیف بن زهیر» (که خود از سپاهیان ابنسعد بود) فریاد زد: «این بریر بن خضیر قاری بزرگی است که بر ما در مسجد کوفه قرآن تلاوت میکرد» کعب به گفتار منادی اعتنایی نکرد و نیزه خود را به کمر بریر کوبید. در این حال بود که بریر بر روی سینه رضی افتاد و در حالی که صورت رضی را به دندان گرفته بود از روی او به زمین افتاد و کعب با شمشیر، ضربهای به یار وفادار حسین علیهالسلام زد، و او را به شهادت رساند.پس از آن که کعب به سوی اهل و اعیال خود بازگشت، «نوار» - همسر او - برخورد تندی با شوهرش کرد و گفت: «آیا تو بر فرزند فاطمه حملهور شدی و سید قراء را کشتی؟ عجب کار بزرگی را به انجام رساندی! سوگند به خدا دیگر با تو کلامی سخن نخواهم گفت». .درسی که میتوان گرفت: داستان مسیحیان «نجران» در قرآن شریف این گونه آمده: پیامبر اسلام به احتجاج برخاست و آخرالامر حاضر به مباهله شدند تا این که هر کدام از خدای تعالی بخواهند، حق روشن شود. هنگامی که پنج تن آل عبا برای مباهله حضور یافتند، علمای مسیح از مباهله با پنج تن آل عبا علیهمالسلام سر باز زدند و خود را در مخاطره قرار ندادند. در هر حال، یکی از راههای مجادله با اهل باطل، مباهله است که مورد تأیید قرآن است. .