«زهیر» مرد شریفی در بین قوم خود بود و در کوفه زیست میکرد. او مردی شجاع بود و در جنگها، هماره به نامآوری شهرت داشت. .«زهیر» فرزند «قین بجلی» از یاران رسول خدا بود؛ اما پس از رحلت پیامبر و بر اثر تبلیغات وسیع «معاویه»، میپنداشت که امام علی علیهالسلام در ریختن خون «عثمان» سهیم بوده است. از اینرو نسبت به امام علی علیهالسلام و فرزندانش علاقهای نشان نمیداد. گفتهاند او نیز به «عثمان بن عفان» ابراز مودت میکرد؛ اما بر ما روشن نیست که او تا کجا و چه مقدار از اهل بیت رویگردان بوده است. هر چه بود، او به دست سالار شهیدان حسین علیهالسلام در راه کربلا گام نهاد. او در این راه جان خود را نثار کرد و در نبرد، سخت مورد اعتماد امام علیهالسلام بود، به گونهای که امام او را به فرماندهی جانب راست سپاه خود منصوب فرمود.او در وقت نماز ظهر -به امر امام - سپر جان آن حضرت شد. امام گاه او را برای احتیاج، به سمت لشکر دشمن میفرستاد. امام به او مأموریت سخن گفتن داد. مردانگی او در درگیری با آن قوم همراه بیش از این گذشت. از اینجا به بعد قدری بیشتر از آن بزرگمرد حامی حسین علیهالسلام خواهیم گفت.
زهیر از دیدار یار تا شهادت در ادامه مطلب
راهیابی به بارگاه دوست
کاروان امام به «زرود» رسیده بود، کاروانیان همه بارها را گشوده بودند تا قدری بیاسایند. «زهیر» از سفر حج به سمت کوفه بازمیگشت. مقصد او با امام حسین علیهالسلام یکسان بود و وجود آب و آبادی او را آرام آرام به «زرود» کشانیده بود. از قضا امام حسین علیهالسلام هم در همان منطقه، نزدیک خیمه «زهیر» بار نهاده بود. زهیر در طول سفر، خود را از حسین علیهالسلام و یارانش پنهان میکرد تا مبادا او را به جهاد تکلیف کنند؛ اما روز موعود فرارسیده بود. او با گروهی از بستگان و یاران بر سر سفره غذا نشسته بود که ناگاه سفیر امام سررسید و زهیر را فراخواند. زهیر غافلگیر و درمانده شده بود. همسر او زهیر را از تحیر به درآورد و گفت: «منزه است خدا، آیا پسر پیامبر کسی به سوی تو میفرستد ولی تو او را بیپاسخ میگذاری؟ برخیز تا دریابی ذریه پیامبر چه درخواستی دارد وسپس برگرد». زهیر از جای برخاست و به خدمت امام شرفیاب شد. ابیمخنف نوشته: «دلهم» همسر زهیر دختر «عمرو» برای من حکایت کرد، مدت زمانی نگذشته بود که زهیر با سرعت و با صورتی برافروخته و شادمان به سوی یارانش بازگشت و دستور داد خیمهاش را جمع کنند و آن را به طرف خیمه امام حسین علیهالسلام و یارانش منتقل و در آنجا برپا کنند. سپس رو به من کرد و گفت: «تو را طلاق دادم، به خویشان خود ملحق شو. دوست ندارم که به سبب من به تو مصیبتی رسد، تنها خیر شما را خواهانم». .درسی که میتوان گرفت: جای آن دارد که همسران باوفا، خیرخواهی بر شوهران خود را از همسر باوفای زهیر بیاموزند. او همسرش را به حق دعوت و در واقع، امر به معروف کرد. پس از کلام همسر «زهیر» بود که زهیر از حیرت به درآمد و راه هدایت بر او هموار شد. بر دوستان و یاران نیز باید این گونه باشند. به حتم کسی که دیگری را در خیری یاری رساند، در عمل نیک او شریک خواهد بود همان گونه که اگر دیگری را در پی کاری نامطلوب و ناپسند تحریک سازد، به همان مقدار از آن گناه و معصیت را نصیب خود ساخته است.
دعوت زهیر از خویشان
طبری میگوید: پس از آن که زهیر به خدمت امام حسین علیهالسلام رسید و عزم یاری او را داشت، به خیمه خود بازگشت و به یاران خود گفت هر که از شما دوست دارد در یاری فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آید رخت بربندد وگرنه این آخرین دیدار ماست. سپس او خاطرهای چنین بیان کرد: در غزوه «بحر» ]و بنا بر گفته طبری بلنجر ]چون فاتح آن جنگ شدیم و غنایم فراوانی نصیب ما گشت، همه ما خوشحال و مسرور بودیم. هنگامی که «سلمان فارسی» خشنودی ما را دید گفت: «آیا شما به فتح و غنایمی که خداوند نصیب شما کرده این گونه خوشحالی میکنید؟
زهیر و نخستین اعلان وفاداری
زهیر به سپاه امام پیوسته بود. ابومخنف میگوید: حر میخواست هر کجا صلاح دید امام و سپاهش را فرود آورد. او بین راه با امام برخورد کرده بود و امام سخن او را وقعی نمینهاد و به حرکت ادامه میداد. تا این که به «ذوحسم» رسیدند. امام در جمع خطبهای ایراد فرمود: «میبینید که بر ما چه پیش آوردهاند...» خطبه پایان یافت و زهیر از جای برخاست و به یارانش گفت: «آیا شما سخن میگویید یا این که من تکلم کنم»؟ گفتند: «تو بگو». پس حمد الهی گفت و درود بر او فرستاد و گفت: «قد سمعنا هداک الله یابن رسول الله مقاتلک، و الله لو کانت الدنیا لنا باقیة، و کنا فیها مخلدین، الا ان فراقها فی نصرک و مواساتک، لا ثرنا الخروج معک علی الاقامة فیها؛ ای پسر رسول خدا، سخنان شما را شنیدیم، خدایت هدایت کند؛ به خدا سوگند، اگر دنیا برای ما باقی باشد و ما در آن همیشگی باشیم و تنها جدایی از آن در یاری و همراهی شما باشد، قیام در رکاب شما را بر همیشه زیستن در آن ترجیح میدهیم». پس از آن، امام در حق او دعا فرمود و از خداوند برایش طلب خیر کرد.درسی که میتوان گرفت: این اولین خطبهای است که زهیر در برابر امام خواند و هدف خود - پایمردی و ثبات قدمش - را بیان داشت. آری او حیات همیشگی داشتن را با حمایت از امام برابر نمیداند؛ بلکه حمایت از امام را مقامی بلندتر و رفیعتر میداند.
آمادگی زهیربرای جهاد
امام حسین با بیعتشکنی مردم کوفه روبهرو شده بود. عزم بازگشت کرد تا از درگیری با سپاه بیشمار یزید بپرهیزد. رو به حر بن یزید ریاحی که از فرماندهان سپاه ابنسعد بود کرد و فرمود: «دعنا ننزل فی هذه القریة؛ بگذار به این دهکده فرود آییم». مرادشان «نینوا»، «غاضریات» یا «شفیه» بود. اما حر پیشنهاد امام را نپذیرفت. .زهیر به امام عرض کرد: «یابن رسول الله، ان قتال هولاء اهون علینا من قتال من یاتینا من بعدهم فلعمری لیاتینا ما لا قبل لنا به؛ ای پسر پیامبر خدا، جنگیدن با این گروه، بر ما آسانتر از آن سپاه بیکرانی است که بعد از این بر ما فرود خواهد آمد. به جانم قسم سپاهی در برابر ما فرود خواهد آمد که بیکران است».امام فرمود: «ما کنت لابدأهم بقتال؛ من هرگز شروعکننده نبرد با اینها نخواهم بود».زهیر راه دیگری را پیش نهاد و گفت: «سربنا الی هذه القریة حتی تنزلها فانها حصینة و هی علی شاطیء الفرات؛ با ما حرکت کن تا به سوی این قریه حرکت کنیم و در آن جا فرود آییم که این منزلگاه در نزدیکی فرات و محل امنی است؛» ]آنجا جای مناسبی برای کارزار بود، بدین سبب که درگیری دشمن با اصحاب حسین علیهالسلام تنها از یک طرف امکان میداشت[ امام فرمود: «نام آن چیست»؟ زهیر پاسخ داد: «عقر» امام فرمود: «نعوذ بالله من العقر؛ از عقر به خدا پناه میبرم» سپس امام علیهالسلام در همان منزل فرود آمدند. درسی که میتوان گرفت: روشن است که زهیر تلاش داشته در مشکلات امام را یاری رساند و به بهترین گونه به اهداف عالی خود دست یابد.
تجدید بیعت با امام در روز دوم محرم
روز دوم محرم سال 62 امام با یاران خود به کربلا رسید. پس از این که خطبهای خواندند و از بیوفایی مردم و بیدینی آنها خبر دادند، آمادگی خود را برای مرگ و زیر سلطه ستمگران نرفتن بیان فرمود. بعضی از یاران از جای برخاستند و آمادگی خود را اعلام کردند. از جمله آنها زهیر بود که پیش از همه تجدید بیعت کرد: «سمعنا یابن رسول الله مقالتک، و لو کانت الدنیا لنا باقیة و کنا فیها مخلدین لاثرنا النهوض معک علی الاقامة فیها؛ ای فرزند رسول الله گفتارتان را شنیدیم، اگر دنیا برای ما ماندنی و همیشگی باشد، قیام همراه با شما را بر همیشگی زیستن ترجیح دادیم».
خطبه و احتجاج زهیر در روز نهم
روز پنج شنبه نهم محرم، پس از عصر بود. ابومخنف گزارش کرده: در این هنگام امام حسین علیهالسلام جلوی خیمه خود نشسته بود، تکیه به شمشیر خود داشت و سر را بر زانو نهاده، و در حالت بین خواب و بیداری بود. پس زینب علیهاالسلام به او نزدیک شد و گفت: «یا اخی! اما تسمع الاصوات قد اقتربت؛ ای برادر آیا صداها را نمیشنوی که به ما نزدیک شده است» پس از آن شمر فریاد برآورد: «یا خیل الله! ارکبی و ابشری بالجنة؛ ای لشکر خدا! سوار شوید، شما را به بهشت بشارت باد» ابالفضل علیهالسلام به امر امام علیهالسلام با بیست نفر از یاران چون حبیب و زهیر، رهسپار میانه میدان شدند تا از اوضاع اطلاع یابند. دشمن گفت: «امر امیر است که یا به فرمانش در آیید یا آماده جنگ شوید» عباس به سوی برادر بازگشت و از یاران همراه خود خواست که شتاب نکنند و آن قوم را موعظه کنند، تا او به سوی اباعبدالله الحسین علیهالسلام بازگردد و از امام کسب تکلیف نماید. زهیر پس از حبیب، در پاسخ «عزرة بن قیس» هنگامی که به حبیب گفت: «هر چه میتوانی از خود تعریف کن» این گونه گفت: «ان الله قد زکاها و هداها فاتق الله یا عزرة، فانی لک من الناصحین أنشدک الله یا عزرة ان تکون ممن یعین الضلال علی قتل النفوس الزکیة؛ خداوند حبیب را پاک قرار داده و هدایت کرده است. ای عزره! از خدا بترس، من خیرخواه تو هستم. تو را به خدا سوگند میدهم تو از کسانی نباشی که با کشتن جانهای پاک، گمراهی و ضلالت را حمایت کنی».عزره در پاسخ گفت: «ای زهیر! تو نزد ما از شیعیان اهل این بیت نبودی، تو تنها بر اعتقاد و رأی عثمانیها مشی میکردی» زهیر گفت: «آیا این که اکنون در این جایگاه قرار گرفتهام، خود دلیل این نیست که از آنها هستم؟ آگاه باش! به خدا قسم، هرگز نه نامهای به سوی حسین نوشتهام، و نه هرگز کسی را به عنوان پیامرسان به خدمتش گسیل داشتهام، و هرگز او را وعده یاری ندادهام. آری، تنها در راه با او برخورد کردهام. وقتی او را دیدم یاد رسول الله صلی الله علیه و آله و مقام و منزلتی که حسین نزد او داشت افتادم و دانستم که دشمنش و حزب شما چگونه به استقبال او میآید. از این رو بر خود لازم دیدم که او را یاری کنم و از حزب او باشم و جانم را برای حفظ جانش فدا سازم؛ چون دیدم که شما چگونه حق رسول و فرستاده او (مسلم بن عقیل) را ضایع و تباه ساختید و به استقبال فرزند پیامبر و خاندان و اهل بیت او و بندگانی از اهالی این شهر آمدهاید تا آنها را به قتل رسانید، در حالی که آنها بندگانی عبادتپیشه و شبزندهدار، سحرخیز، و فراوان به یاد خدایند» عزره بن قیس در پاسخ گفت: «هر چه میتوانی از خود تعریف کن». عباس بن علی علیهالسلام سررسید و آن شب مهلت خواست. آنها پس از مشورت مهلت دادند و یاران حسین علیهالسلام بازگشتند. . درسی که میتوان گرفت: نکته اینجاست که دیگران نیز میدانستند، زهیر از شیعیان نبوده، اما تأمل در سخنان او، روشن میسازد که او به خوبی امام و سپس یاران شبزندهدارش را شناخته، به دیگران میشناساند.
زهیر و حمایت از امام حسین در شب عاشورا
پس از سخنان امام حسین علیهالسلام در شب عاشورا و برداشتن بیعت خود از گردن همگان، عباس بن علی علیهالسلام و دیگران از اهل بیت علیهمالسلام و نیز یاران بزرگ آن حضرت چون «مسلم بن عوسجه»، «سعید بن عبدالله» و «زهیر» به حمایت از امام از جای برخاستند و با او تجدید میثاق کردند. زهیر در پاسخ به امام خود این گونه گفت: «و الله لوددت انی قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتی اقتل علی هذه الف مرة و ان الله عزوجل یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن انفس هولاء الفتیان من اهل بیتک؛ به خدا قسم، دوست دارم که کشته شوم، سپس برانگیخته شوم و تا هزار بار دیگر کشته و زنده شوم تا بدین سبب از جان شما و جوانان اهل بیت شما بلا به دور ماند».درسی که میتوان گرفت: شناخت حقیقی مقام بلند امامت و ولایت چنان شهامت و رشادت را برمیانگیزاند که فرد، پذیرای هزاران شهادت برای ماندگاری ولی خود خواهد شد.
احتجاج زهیر با سپاه کوفه در صبح عاشورا
صبح عاشورا فرارسید. امام خود بارها با مردم کوفه سخن گفت تا دلهای آماده را به سوی حق متمایل سازد. از این گذشته، امام علیهالسلام به اصحاب بزرگ خود نیز دستور میفرمود تا مردم را به حق دعوت کنند و کلام درست را عریان و بیپیرایه بگویند. از آن جمله، زهیر بود که غرق در سلاح آماده نبرد بود. و در برابر کوفیان قرار گرفت. زهیر خطبهای ایراد کرد و مردم را به یاری پسر دختر پیامبر فراخواند. سپاه ابنسعد به او اهانت کردند و عبیدالله بن زیاد را مدح و برای او دعا کردند. زهیر گفت: «البته فرزند فاطمه علیهاالسلام بر محبت، مودت و یاری سزاوارتر است».شمر - پسر ذی الجوشن - تیری به جانب زهیر پرتاب کرد و فریاد برآورد: «ساکت شو!» زهیر در پاسخ او گفت: «ای پسر آنکه به پاشنهی پای خود ادرار میکرد، هرگز چون منی با تو سخن نخواهد گفت؛ چرا که تو حیوانی بیش نیستی. به خدا سوگند، گمان ندارم که تو به دو آیه از قرآن بتوانی حکم کنی. پس تو را به ذلت و خواری روز قیامت و عذاب دردناک آن مژده میدهم». شمر گفت: «البته همین ساعت خدا تو و مولایت را خواهد کشت» زهیر گفت: «آیا مرا از مرگ میترسانی؟ به خدا سوگند، مرگ با او (حسین) برای من محبوبتر از همیشه زیستن با شماهاست». پس از آن به سپاه کوفه روی کرد و با فریادی بلند گفت: «این شخص سبک و خوارکننده و امثال او، شما را در دینتان فریب ندهد. پس به خدا سوگند قومی که خون ذریه او و اهل بیتش را بریزد، و بجنگد با یاران آنها و کسانی که از او و اهل بیتش دفاع نمیکنند به شفاعت محمد صلی الله علیه و آله نمیرسد».ناگهان مردی از یاران حسین علیهالسلام او را ندا داد و گفت: امام فرموده: «اقبل، فلعمری لئن کان مؤمن آل فرعون نصح لقومه و ابلغ فی الدعاء، لقد نصحت لهولاء و ابلغت، لو نفع النصح و الابلاغ؛ بازگرد، به جانم قسم، همان گونه که مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت کرد و در دعوت آنها بسیار تلاش کرد، تو هم دعوت کردی و خیرخواهی نمودی، اگر نصیحت و ابلاغ نفعی داشته باشد!»
خطبه زهیر پیش از پیکار
زهیر به میدان آمد و خطبه شگفتی ایراد کرد. او مردم را به یاری پسر دختر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فراخواند و گفت: «ای اهل کوفه! من شما را از عذاب خداوند سخت بیم میدهم. البته حق مسلمان بر برادر مسلمانش این است که او را خیرخواهی و نصیحت کند. ما اکنون با هم برادریم و بر یک دین استواریم؛ تا هنگامی که بین ما و شما شمشیری قرار نگرفته است، شایستگی نصیحت دارید؛ اما هنگامی که شمشیر بین ما واقع شد، دیگر حریمی نگه داشته نمیشود و شما امتی هستید و ما امتی دیگر. آری، خداوند ما و شما را به ذریه پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم امتحان کرد تا ببیند چه میکنیم. ما شما را به یاری آنها فرامیخوانیم و به ذلیل کردن ستمگریهای عبیدالله ابن زیاد دعوت میکنیم. به تحقیق، شما در دوران حکومت آن دو (زیاد و ابنزیاد) جز بدی از آن دو ندیدهاید. آن دو، چشمان شما را در آورده، دست و پای شما را قطع کرده، شما را مثله کرده و بر شاخههای خرما آویختهاند. بزرگان شما چون حجر بن عدی و یارانش را و هانی بن عروه را کشتهاند».ابومخنف گفت: یزیدیان در پاسخ، او را دشنام دادند و با مدح و ثنای عبیدالله ابن زیاد و پدرش (زیاد بن ابیه) سرسپردگی خویش را به او ابراز داشتند. مردم گفتند: «پیوسته با مولای تو و تمام کسانی که او با او هستند میجنگیم تا این که او و اصحابش را تسلیم عبیدالله ابن زیاد کنیم» زهیر گفت: «عباد الله! ان ولد فاطمه علیهاالسلام احق بالود و النصر من ابنسمیة؛ بندگان خدا، به حقیقت فرزند فاطمه علیهاالسلام برای عشق ورزیدن و محبت و یاری کردن سزاوارتر از پسر سمیه است».درسی که میتوان گرفت: این مناظره، به روشنی رویارویی حق و باطل را آشکار میسازد و در آن چند نکته نهفته است:ا. با گفت و گو باید از مخاصمه و کشتار جلوگیری کرد؛ چرا که بسیاری از جنگها و جنگافروزیها زاییده جهالت و نادانی است؛2. تا آتش جنگ به پا نشده و کسی کشته نشده، در ابلاغ و نصیحت باید به کمال، کوشید؛3. اگر سخنان انسان بر منطق استوار باشد، ماندگار و زیبنده اهل تقوا و سداد است؛4. دقت در سخنان زهیر اهمیت بسیار دارد؛ زیرا که امام آن را ابلاغ (رسا) و نصح (خیرخواهی) دانستهاند؛ 5. دشمن اسلام هماره بیمنطق است و تنها تهدید میکند و نکاتی که پیش از این بر او خوانده شده، دیکتاتورمآبانه درخواست میکند.شیوه مسلمان در دعوتش باید چنان باشد که قرآن میگوید: «(ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم باللتی هی احسن) ؛ مردم را با بیان حکیمانه و پندی نیکو و بهترین جدال به سوی پروردگارت دعوت کن» البته اگر گروهی به استکبار و سرکشی برخاست، مسلمانان باید بااو بجنگند تا این که آن گروه را به جای خود بنشانند: «(و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلا، فاصلحوا بینها و ان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفییء الی امر الله)؛ اگر دو دسته از مؤمنان با یکدیگر درگیر شدند بکوشید، که بین آنها صلح برقرار سازید، و اگر یکی از آن دو ستمکاری را پیش گرفت با او بجنگید تا به حکم خدا گردن نهد» امام حسین علیهالسلام و یاران عزیزش از هر مسلمان دیگری خود را به پیروی از قرآن سزاوارتر میدیدند. از این رو در بیداری آن جنگافروزان تلاش میکردند تا شاید آنها متوجه اشتباه خود و تسلیم خداوند شوند، البته چنین نشد و مسلمانان هم امام را یاری نکردند. زهیر پسر قین رضی الله عنه از آن معدود بزرگانی بود که در این امر کوتاهی نکرد و پیشاپیش سپاه کوفه به ارشاد و بیداری آنها پرداخت.
باخبر شدن زهیر از شهادت حسین
امام باقر علیهالسلام فرمود: «ابراهیم بن سعید و کان مع زهیر بن القین حین صحب الحسین علیهالسلام کما اخبر قال: قال الحسین علیهالسلام له: یا زهیر، اعلم ان هاهنا مشهدی و یحمل هذا - و اشار الی رأسه من جسده - زحر بن قیس، فیدخل به علی یزید یرجوا نواله فلا یعطیه شیئا ؛ ابراهیم بن سعید همراه زهیر بن قین بود، این دو امام را همراه شدند. او نقل کرد امام حسین علیهالسلام به زهیر فرمود: بدان که این جا محل شهادت من است و زحر بن قیس سرم را - و اشاره به سر مبارکش فرمود - از اینجا حمل میکند و به نزد یزید میرود، به امید آن که به او گرده نانی عنایت کند، ولی یزید به او هیچ عطا نمیکند».
زهیر و دفاع از خیمهگاه امام
بنا به گزارش ابومخنف از قول حمید بن مسلم: در روز عاشورا شمر با نیزه به خیمههای امام حملهور شد و آتش خواست تا خیمهها و اهل آن را به آتش کشد. در این هنگام اهل حرم از خیمهها بیرون دویدند و صدای گریه و شیون اطفال بلند شد. ناگهان امام فریاد برآورد: «یابن ذی الجوشن! انت تدعوا بالنار لتحرق بیتی علی اهلی؟ حرقک الله بالنار؛ ای پسر ذی الجوشن! تو آتش طلب میکنی که خانه (خیمه) مرا در حالی که اهل من در آن هستند بسوزانی؟ خداوند تو را به آتش بسوزاند» شبث ابن ربعی (فرمانده پیادهنظام سپاه عمر سعد) شمر را به سبب نیت پلیدش ملامت کرد. .پس از آن زهیر با ده نفر از یاران خود بر آنها تاخت و آنها را از خیمهها دور کرد. در این درگیری زهیر «اباعزة ضبائی» و عدهای از یاران و خویشان شمر را به هلاکت رسانید. چون درگیری جدی شد، عدهای از مردم نیز به اینها ملحق شدند تا یاری رسانند؛ اما او با همه به مبارزه پرداخت تا بیشتر آنها کشته شدند و زهیر با لطف خداوند به سلامت بازگشت. .درسی که میتوان گرفت: خلقت ملائک به گونهای است که که تنها حاکم آنها، عقل است و از شهوت، غضب و نفسانیت بهره ندارند؛ در برابر ملائک، حیوانات قرار گرفتهاند که تنها غضب، نفسانیت و غزائر بر آنها حاکم است. در هر حال نه ملک از سیر و برنامه طبیعی خود خارج خواهد شد و نه حیوان کاری برخلاف غریزه یا بر مبنای خرد انجام خواهد داد. تنها انسان است که نیروی عقل و شهوت در او جمع است. او با انتخاب و اختیاری که خدای تعالی به او ارزانی کرده میتواند از «اسفل السافلین» تا «اعلی علیین» را در پرتو تلاش و لطف خداوندی طی کند. کوتاهنظری بر راهیافتگان به مقام انسانی در کربلا و نیز به آن انساننماها که از حیوانی پستترند، حقیقت را بر انسان آشکار میسازد.اصحاب امام حسین علیهالسلام که به گفته امم تاریخ چنین یارانی به خود نخواهد دید، پندآموز سالکان راه حق است.
زهیر و نماز امام
زهیر به همراه «سعید بن عبدالله حنفی» به فرمان امام که فرمود: «پیش روی من بایستید تا نماز ظهر را به جای آورم». سپر جان حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام شد. او تا پایان نماز از امام محافظت کرد.
شعار حماسی زهیر
به روایت ابیمخنف، شهادت زهیر پس از حبیب بن مظاهر بود. در این هنگام، آثار شکستگی بر چهره امام علیهالسلام هویدا شد. زهیر که پس از سلیمان (پسر عمویش) عازم میدان جهاد و نبرد شده بود، دستهایش را بر دوش حسین علیهالسلام نهاد و در قالب اشعاری اذن جهاد خواست. امام فرمود: «من هم به دنبال تو، رسول الله و امیرالمؤمنین را ملاقات خواهم کرد». .او در حین مبارزه این ابیات را ترنم میکرد:«انا زهیر و انا ابنالقین اذودکم بالسیف عن حسینان حسینا احد السبطین من عترة البر التقی الزینذاک رسول الله غیر المین اضربکم و لا اری من شین . من زهیر پسر قین هستم، با شمشیر خود از حریم حسین دفاع میکنم؛حسین یکی از دو نواده رسول است، از خاندانی که نیکی و تقوا زینت آنهاست؛و اکنون او فرستاده پاک خدا از دو نسل نبوی است، و من شما را میکشم و عیب نمیدانم».درباره رزم او گفتهاند: «و قاتل قتالا شدیدا؛ او مبارزهای سنگین را آغاز کرد» بنابر نقل راویان از جمله «محمد بن ابیطالب» او صد و بیست نفر از شجاعان کوفه را از دم تیغ گذراند. درباره شهادت او گفتهاند: «فشد علیه کثیر بن عبدالله الشعبی و مهاجر بن اوس التمیمی، فقتلاه؛ دو نفر از سپاهیان ابنسعد به نامهای کثیر و مهاجر، پس از نبرد سختی او را به شهادت رساندند».
شهادت و دعای امام به زهیر
امام حسین علیهالسلام با مشاهده نعش یاور خود، در حالی که ایستاده بود فرمود: «لا یبعدنک الله یا زهیر، و لعن الله قاتلیک، لعن الذین مسخوا قردة و خنازیر؛ ای زهیر خداوند تو را از رحمت خود دور نسازد، خداوند کشندگان تو را لعنت کند، (چون بنیاسرائیل) که به شکل بوزینهگان و خوکان درآمدند».در زیارت ناحیه مقدسه این گونه آمده است: «السلام علی زهیر بن القین البجلی القائل للحسین علیهالسلام و قد اذن له الانصراف له:لا والله لا یکون ذلک ابدا اترک ابن رسول الله صلی الله علیه و آله، آله اسیرا فی ید الاعداء و انجدنا؟ لا ارانی الله ذلک الیوم؛ سلام بر زهیر فرزند قین بجلی، آن که چون امام به او اجازه بازگشت دادند در پاسخ گفت: نه به خدا سوگند، هرگز فرزند رسول الله را که درود خدا بر او و آل است، ترک نخواهم کرد. آیا فرزند رسول را در حالی که اسیر در دست دشمنان است رها کنم و خود را رهایی بخشم؟ خداوند آن روز را بر من نیاورد». .درسی که میتوان گرفت: رفتار آدمی نخست به شکل «حال» است. بدین گونه که برای انجام دادن آن باید تلاش کرد تا با دقت کامل، به مرحله عمل برسد؛ ولی بر اثر تکرار و ممارست آرامآرام انجام دادن آن عمل در شخص به شکل «ملکه» درمیآید. در این صورت آن رفتار به سادگی و به محض تصمیم از شخص سر میزند؛ مثلا کسی که روزهای اول رانندگی خود را میگذراند، رفتار رانندگی او «حال» خواهد بود، ولی راننده کهنهکار «ملکه» رانندگی را داراست. رفتار آدمی هنگامی که بر جان و روح او نشست، شکل باطنی متناسب با خود را میسازد. شکل واقعی در رفتار و نیات او تجلی مییابد و او را از انسانیت میاندازد و به اشکال متناسب با رفتارش درمیآورد. این نکته بارها در قرآن و روایت و نیز در کشف و شهود اهل عرفان آمده است. آن که دیگران را بازی میدهد، در واقع چون میمونی است که خود نمیداند و آنکه شهوترانی حرامخوار است چون خوکی است که با کنار رفتن پردهها حقیقت او بر همگان آشکار میشود، چنان که انسان متکبر در واقع مورچهای است که به زیر دست و پا میرود؛ او در واقع کوچکی است که احساس بزرگی میکند. امام که هر چیز ناپیدا بر او عیان و آشکار است و او به واقع «عین الله الناظرة» (چشم بینای الهی) و «اذنه الواعیه» (گوش شنوای خداوند) است، آن قوم را چون بوزینگان و خوکانی میدید که از رحمت خداوند دور افتادهاند.