
سال تحویل دور هم بودیم سر سفره نشسته بودیم که پدر بهمون عیدی داد بعدش علی شروع کرد و به همه عیدی داد غیر از من
گفت : بیا بالا توی اتاق خودمون
یه قابلمه دستش گرفت و گفت : من میزنم به قابلمه تو از روی صداش بگرد و هدیه ات را پیدا کن
گذاشته بود توی جیب لباس فرمش یه شیشه عطر بود و یه دستبند این قدر برام لذت بخش بود که تا حالا یادم مونده
خاطره همسر شهید علی رضا یاسینی