خلاصه آمار

سنگ تموم

جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ق.ظ

زمستون بود و نزدیک عملیات خیبر . شب که اومد خونه ، اول به چشماش نگاه کردم ، سرخ سرخ بود 

داد می زد که چند شبه خواب به این چشم ها نیومده . بلند شدم سفره رو بیارم ولی نذاشت گفت :

امشب نوبت منه ، امشب باید از خجالتت در بیام 

گفتم : تو بعد از این همه مدت اومدی خسته و کوفته ....نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا را اورد بعدش غذای مهدی رو با حوصله بهش داد و سفره را جمع کردم و اخرش هم چای ریخت و گفت : بفرما


همسر شهید ابراهیم همت 

شهید همت همسر شهید همت همسران شهدا همسرداری شهدا
  • ۹۴/۰۷/۰۳
  • بسیجی گمنام

نظرات (۰)

نظرات شما عزیزان دلگرمی برای ما می باشد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
باز نویسی قالب توسط گروه فرهنگی سردار هور