خلاصه آمار

۴۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسین و یاران» ثبت شده است


«اسلم» فرزند «عمرو» و از نژاد ترک بود. او افتخار خدمتگزاری و کاتب بودن سیدالشهداء علیه‌السلام را نیز داشت و همچنین از جمله قاریان قرآن کریم بود و با زبان عربی آشنایی داشت. .درسی که می‌توان گرفت: شگفت این که اقوام و تیره‌های مختلف، در صف حق و باطل حضور داشته‌اند و صفوف حق و باطل منحصر به گروه‌های خاص نبوده است.سیره‌ها و مقاتل درباره نحوه شهادت اسلم گفته‌اند: او برای جنگ خارج شد در حالی که این اشعار را می‌خواند:«امیری حسین و نعم الامیر سرور فؤاد البشیر النذیر؛ امیرم حسین است و او بهترین امیر است، او موجب سرور و شادی دل، و بشارت دهنده و ترساننده از خطرهاست».اباعبدالله الحسین علیه‌السلام به سوی غلام خود «اسلم» که در حال احتضار بود، حرکت فرمود. زمانی که او را دید، هنوز رمقی از حیات در تن داشت. به امام حسین علیه‌السلام اشاره‌ای کرد که امام او را در برگرفت و صورت به صورت او نهاد. او تبسمی کرد و گفت: «چه کسی مثل من است که پسر رسول خدا علیه‌السلام گونه‌اش را بر گونه او نهد». سپس روح پاکش به عالم اعلی پر کشید. .درسی که می‌توان گرفت: او دیگر غلامی است که امام بر بالینش حضور یافته است.او عمری را در خدمت فرزند پیامبر بود و به خوبی از رفتار اهل بیت علیهم‌السلام باخبر بود؛ با این همه، برخورد امام چنان او را به هیجان آورد که به زبان آمد و حالت فخر و شیفتگی در چهره‌اش نقش بست.

+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۳ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«واضح» غلام «حرث سلمانی مذحجی» و از نژاد ترک بوده است.او از مردان پاک دامن و شیعیان علاقمند به اهل بیت علیهم‌السلام بوده است. او به شجاعت نیز موسوم بوده است. .«واضح» به همراهی «جنادة بن حرث» به امام حسین علیه‌السلام و یاران او پیوست. سماوی می‌گوید: آن چه به گمانم درست‌تر آمده همان است که اهل مقاتل یادآور شده‌اند که واضح در روز عاشورا با دشمن به مبارزه برآمد و پیاده با شمشیری آخته به سوی آنها شتافت، در حالی که این گونه رجز می‌خواند:«البحر من ضربی و طعنی یصطلی و الجو من عثیر نقعی یمتلی‌اذا حسامی فی عینی ینجلی ینشق قلب الحاسد المبجلی؛ .از ضربت شمشیر و نیزه‌ام دریا به موج می‌افتد، و فضا از درگیری کشتارم پر می‌شود؛ هنگامی که شمشیرم در دست راستم به حرکت می‌آید، قلب حسدورز را می‌شکافد». گفته‌اند: هنگامی که «واضح» به زمین افتاد، امام را خواند و از او کمک خواست. امام با شتاب خود را بر بالینش رساند، او را در بغل گرفت و بوسید. «واضح» که در حال جان دادن بود گفت: «کجا چون منی با فرزند رسول الله، این گونه باشد که او گونه بر گونه‌ام نهد» و سپس جان پاکش از تن به در آمد و به فوز شهادت رسید. .درسی که می‌توان گرفت: تردیدی نیست که امام بر بالین پاره‌ای از یاران خود حضور یافته است. همه یاران و اصحاب امام دارای کمالات معنوی بوده‌اند؛ اما امام برخی را مورد مهر و محبتی ویژه قرار داده که در خور دقت است. از جمله کسان، غلامی است که شاید در دیدگاه این و آن چندان به او اعتنا نمی‌شده است. برخورد محبت‌آمیز امام با فردی که به ظاهر از وجهه‌ای چندان در میان مردم برخوردار نیست، خود درسی اخلاقی است. این برخورد محبت آمیز، خود او را نیز به حیرت و اعجاب واداشته است.


+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۰۵ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«نافع» پسر «هلال» پسر «جمیل» از تیره «مذحج جملی» است. او از قاریان قرآن، مردی جنگجو، شجاع و ازنویسندگان حدیث به شمار می‌آمده است. گفته‌اند او از بزرگان «قوم بنی‌مراد» (شاخه‌ای از قبیله مذحج) و یمنی تبار بوده است. به سبب علاقه بسیار به امام علی علیه‌السلام، افتخار شرکت در سه جنگ صفین، جمل و نهروان را نیز داشته است. او همچنین توفیق یافت در بین راه در «عذیب الهجانات» به امام حسین علیه‌السلام و یاران او ملحق شود.

از تجدید بیعت تاشهادت نافع بن هلال در ادامه مطلب

+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«عمرو بن قرظه» پسر «کعب بن عمرو بن عائذ بن مناة» بود و پدر او «قرظه» از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، راویان حدیث بوده است. او همراه علی علیه‌السلام به کوفه آمد و در جنگ‌هایی که آن حضرت شرکت فرموده، حضوری فعال داشته است. از همه گذشته از طرف آن امام همام، به ولایت فارس منصوب شد. او در سال 51 هجری قمری دار فانی را وداع گفت. 

+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«حر» پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی» پسر «ریاح بن یربوع» است «شیخ ابن‌نما» گزارش کرد: هنگامی که حر از قصر ابن‌زیاد در کوفه خارج شد تا به استقبال امام بیاید، ندایی را شنید که از پشت سر می‌گوید: «ای حر! تو را به بهشت بشارت باد» او به پشت سر نگریست و کسی را ندید با خود گفت: «به خدا قسم، این بشارت نیست در حالی که من اسیر به جنگ حسین هستم». او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: «تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته‌ای».  امام در یکی از خطابه‌های کوتاه خود این گونه حر را آگاه کرد: «الا حر یدع هذه الماظة من دنیاکم...؛ آیا آزادمردی نیست که واگذارد این ریزه‌ی غذای داخل دهان را (ته‌مانده منافع دنیا را که شبیه به ریزه‌ی غذای دهان است) برای ها آن؟» شاید این سخن حسین علیه‌السلام بود که انقلاب و طوفان ظلمت براندازی را در افکار و اندیشه حر به‌پا ساخت.

از روبرو شدن با امام حسین تا شهادت در ادامه مطلب

+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«عبدالرحمن» برادر «عبدالله» و دیگر فرزند عروه است. «عبدالرحمن» چون برادرش «عبدالله» از شیعیان و ارادتمندان امام علی علیه‌السلام و از بزرگان قبیله «بنی‌غفار» بوده است.

این دو برادر، به خدمت امام آمدند و از نزدیک شدن سپاه «عمر سعد» به اردوگاه امام، حضرت را مطلع ساخته و خود در برابر امام در حالی که یکی می‌جنگید و دیگری او را حمایت می‌کرد و کار را تمام می‌کرد به مقابله با دشمن پرداختند تا سرانجام به فوز شهادت نائل آمدند. او چون برادر شجاعش در زیارت رجبیه و نیز ناحیه مقدسه مورد سلام واقع شده است: «السلام علی عبدالله و عبدالرحمن ابنی عروة بن حراق الغفاریین».در حین مبارزه، این دو برادر این گونه دشمن را مورد خطاب قرار می‌داده‌اند: «قد علمت حقا بنو غفار و خندف بعد بنی نزارلنضربن معشر الفجار بکل عصب صارم بتاریا قوم ذودوا عن بنی الاطهار بالمشر فی و العنا الخطار» درسی که می‌توان گرفت: تا پای جان باید، در حفظ شخص و شخصیت امام کوشا بود.

+ يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۳۳ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«عبدالرحمن» فرزند «مسعود بن حجاج» است. او نیز چون پدر از شیعیان شناخته شده‌ی کوفه بوده است. «عبدالرحمن» نیز مردی شجاع بود که همراه پدر با لشکر ابن‌سعد از کوفه خارج شد و در فرصتی مناسب خود را به امام رسانید، او تا روز عاشورا در خدمت امام بود. عبدالرحمن هم‌چون پدرش در روز عاشورا به فوز شهادت نائل آمده است. 

+ پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۴ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام
باز نویسی قالب توسط گروه فرهنگی سردار هور