خلاصه آمار

یاران امام حسین :حر بن ریاحی تمیمی

چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ

«حر» پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی» پسر «ریاح بن یربوع» است «شیخ ابن‌نما» گزارش کرد: هنگامی که حر از قصر ابن‌زیاد در کوفه خارج شد تا به استقبال امام بیاید، ندایی را شنید که از پشت سر می‌گوید: «ای حر! تو را به بهشت بشارت باد» او به پشت سر نگریست و کسی را ندید با خود گفت: «به خدا قسم، این بشارت نیست در حالی که من اسیر به جنگ حسین هستم». او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: «تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته‌ای».  امام در یکی از خطابه‌های کوتاه خود این گونه حر را آگاه کرد: «الا حر یدع هذه الماظة من دنیاکم...؛ آیا آزادمردی نیست که واگذارد این ریزه‌ی غذای داخل دهان را (ته‌مانده منافع دنیا را که شبیه به ریزه‌ی غذای دهان است) برای ها آن؟» شاید این سخن حسین علیه‌السلام بود که انقلاب و طوفان ظلمت براندازی را در افکار و اندیشه حر به‌پا ساخت.

از روبرو شدن با امام حسین تا شهادت در ادامه مطلب

رودررویی حر با امام حسین


ابومخنف از «عبدالله بن سلیم» و «مرزی بن مشمعل» نقل کرده که گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام راه (حجاز تا عراق) را طی می‌کردیم که امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود که آب بردارند و هر چه می‌توانند آب بردارند. صبحگاهان (کاروان) حرکت کرد، حدود نیمروز شده بود که مردی از آن گروه تکبیر گفت. حضرت حسین علیه‌السلام فرمود: «الله اکبر؛ ولی چرا تکبیر گفتی؟» گفت: «نخلی را دیدم». آن دو نفر گفتند: ما در این مکان هرگز درخت خرمایی ندیده‌ایم.» امام فرمود: «من از آن چه شما نظر می‌دهید، این گونه نظر ندارم» گفتیم: «ما گرد و غبار اسبان را می‌بینیم» پس آن حضرت فرمودند: «به خدا قسم من نیز آن را می‌بینم» سپس امام حسین علیه‌السلام فرمود: «آیا پناهگاهی نیست که آن را پشت سر خود قرار دهیم و با این قوم از یک جهت روبه‌رو شویم؟» گفتیم: «چرا، آن ذوحسم است که به طرف چپ شما متمایل است. پس اگر این گروه (بر ما) سبقت گیرند هر اتفاقی ممکن است بیفتد» پس امام به طرف چپ، مسیر را تغییر داد. اسبان با شتاب به ما نزدیک شدند. آنها هم به سوی چپ متمایل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسیده بودیم و خیمه‌گاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سررسیدند؛ او حر بود، با هزار سپاه که در گرمای آن روز رو به روی حسین علیه‌السلام قرار می‌گرفت. حسین علیه‌السلام و یارانش همگی شمشیرهای آویخته داشتند حسین علیه‌السلام به جوانان خود فرمودند: «قوم را سیراب کنید و اسب‌ها را آب دهید». مردان سیراب و اسب‌ها خنک شدند. .وقت نماز فرارسید، حسین علیه‌السلام به «حجاج بن مسروق جعفی» که او را همراهی می‌کرد فرمود: «اذان بگو» او اذان گفت و نماز بپا شد. حسین علیه‌السلام در حالی که پیراهن و ردائی به تن و نعلینی به پا داشتند از خیمه خارج شدند. پس از آن حمد و ثنای الهی گفتند و فرمودند: «ایها الناس! انها معذرة الی الله الیکم انی لم آتکم حتی اتتنی کتبکم؛ ای مردم، این گفتار عذری در برابر خدای تعالی نسبت به شماست. من به سوی شما نیامده‌ام تا این که نامه‌هایتان را دریافت کردم». سپس حضرت خطبه را به پایان رسانید، در حالی که مردم سکوت کرده بودند، سپس به موذن فرمود: «اقامه بگو». و او اقامه گفت. امام حسین علیه‌السلام به حر فرمود: «آیا می‌خواهی که با اصحابت نماز بخوانی؟» گفت: «نه، بلکه به نماز شما (اقتدا خواهم کرد)». پس همه به حسین علیه‌السلام اقتدا کردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خیمه خود شد و یاران در اطراف امام جمع شدند. حر نیز وارد خیمه‌ای که برایش نصب کرده بودند شد و یاران گرداگرد او را گرفتند. سپس به میدان بازگشتند و هر کس دهنه اسبش را گرفت و در زیر سایه آن به زمین نشست. هنگام عصر شده بود که امام حسین علیه‌السلام فرمان آماده‌باش برای کوچ از این محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. این بار پس از نماز به مردم روی گردانیده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود: «ایها الناس! انکم ان تتقوا...» حر گفت: «به خدا قسم، ما نمی‌دانیم این نامه‌هایی که از آن یاد کردید کدام است». امام فرمودند: «ای عقبة بن سمعان! آن خورجین، نامه‌هایی را که به من نوشته‌اند بیرون آور» عقبه آن دو خورجین را که پر از نامه بود بیرون آورد و در برابر آنها پخش کرد. حر گفت: «البته ما از این کسانی که نامه به سوی شما نوشته‌اند نسیستیم و به ما امر شده که وقتی شما را ملاقات کردیم از شما جدا نشویم تا این که شما را نزد عبیدالله ببریم» امام حسین علیه‌السلام فرمود: «مرگ به تو، از آن نزدیک‌تر است» سپس به یارانش فرمود: «ارکبوا؛ سوار شوید» پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زن‌ها سوار شوند. پس فرمود: «انصرفوا؛ بگذرید». وقتی راه افتادند که از آنجا بگذرند، آن گروه جلوی (یاران امام) را گرفتند. امام حسین علیه‌السلام به حر فرمود: «ثکلتک امک! ما ترید؟؛ مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟» حر گفت: «آگاه باشید که به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارات را می‌گفت - در حالی که وضعیت او چون شما باشد همین عبارت را به او باز می‌گفتم - اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست که یاد مادر شما کنم مگر به نیکوترین وجهی که می‌توانم».

توبه حر


هنگامی که حر فریاد غریبانه امام حسین علیه‌السلام را که طلب یاری می‌کرد شنید، نزد عمر سعد رفت و پرسید: «آیا تو با این مرد خواهی جنگید؟» عمر گفت: آری به خدا قسم، با او جنگی خواهیم داشت که دست کم، سرها قطع گردد و دست‌ها جدا گردد». .حر گفت: «شما چه خواهید کرد؟ آیا پیشنهاد او مورد پسند شما نیست؟» ابن‌سعد گفت: «اگر کار دست من بود (هر آینه از جنگ با او) دست می‌کشیدم، اما امیر تو (ابن‌زیاد) از این کار سر باز می‌زند» حر او را ترک کرد و با دیگران در انتظار ایستاد، در حالی که در کنار او قره پسر قیس قرار داشت.حر به قره گفت: «آیا اسب خود را امروز آب داده‌ای؟» قره گفت: «نه» حر گفت: «آیا می‌خواهی آن را سیراب کنی؟» قره گمان کرد حر قصد کناره‌گیری از سپاه ابن‌سعد را دارد، در حالی که حر چندان تمایلی نداشت که قره جدا شدن او را مشاهده کند. پس او را ترک کرد و رفت. اینجا بود که حر به امام حسین علیه‌السلام قدری نزدیک شد. [572] مهاجر پسر اوس به حر گفت: «آیا تو می‌خواهی که حمله کنی؟» در پاسخ این سؤال حر ساکت شد و بر خود می‌لرزید، پس در حالی که مهاجر از این حال حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «اگر از من درباره شجاع‌ترین مرد کوفه سؤال می‌شد، تو را معرفی می‌کردم، این چه حالتی است که در تو می‌بینم؟» حر گفت: «همانا خود را بین بهشت و دوزخ مخیر می‌بینم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیزی را انتخاب نخواهم کرد.» پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوی امام حسین رهسپار شد. 


لحظات دیدار با امام


او به سبب آن چه پیش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مکانی بی‌آب و گیاه وانهاده بود، سر از خجالت به پایین انداخته بود و به سوی آنها پیش می‌رفت.  «پروردگارا! من به سوی تو بازمی‌گردم، پس توبه‌ام را پذیرا باش. من دل اولیا و فرزندان پیامبرت را به وحشت انداخته‌ام. ای اباعبدالله! من بازگشته‌ام و تائب هستم، آیا برای من راهی به توبه هست؟ .» امام در پاسخ حر فرمود: «آری، خداوند به تو روی خواهد کرد». .این گفتار امام حسین علیه‌السلام حر را شادمان کرده بود. او به یقین دریافت که به زندگانی بی‌پایان و نعمت‌های همیشگی راه یافته است. حر داستان ندای هاتفی را هنگامی که او از کوفه خارج می‌شد به امام حسین علیه‌السلام این گونه بازگو می‌کرد: «من با گوش جان شنیدم، کسی این گونه هشدارم می‌داد که حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم وای بر حر، آیا تو او را به بهشت مژده می‌دهی، در حالی که او برای جنگ با پسر دخت پیامبر به حرکت در آمده است؟ .«امام فرمود: «تو به خیر و پاداش (نیکو) دست یافته‌ای». 

شهادت حر


پس از حبیب بن مظاهر، حر در حالی که زهیر بن قین از پشت سر او را حمایت می‌کرد به میدان آمد. هرگاه که دشمن بر یکی از آن دو یار حسین علیه‌السلام سخت می‌گرفت، دیگری برای نجات دوست خود می‌شتافت. ساعتی درگیری «حر» با سپاه «ابن‌سعد» به طول انجامد، تا این که اسب حر مضروب شد و از گوشهایش خون می‌چکید. «حصین» به  «یزید بن سفیان» گفت: «این حری است که تو آرزوی قتل او را داشتی» یزید در پاسخ گفت: «آری» و از سپاه «ابن‌سعد» برای مبارزه بیرون آمد. همین که به میدان رسید، توسط «ایوب بن مشرح الخیوانی» تیری به سوی اسب حر پرتاب کرد که به پای اسب خورد و اسب به زمین خورد. حر قبل از آن که به زمین بخورد با چالاکی تمام از اسب پایین پرید. او در حالی که شمشیر در دست داشت، در برابر دشمن ایستاد و دلاورانه مبارزه کرد تا این که حدود چهل نفر را به قتل رسانید. در همین هنگام بود که پیاده‌نظام بر او حمله‌ور شد و جسم بی‌هوش او به زمین افتاد. یاران امام او را در برابر خیمه شهدایی که در راه حسین علیه‌السلام شهید می‌شدند قرار دادند. امام فرمود: «قتله مثل قتلة النبیین و آل النبیین؛ شهادت او چون شهادت انبیا و خاندان انبیاست» سپس امام نظری به جانب حر افکند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود: «أنت الحر کما سمتک امک و انت الحر فی الدنیا و الاخرة؛ د تو آزاده‌ای! همان طور که مادرت تو را نامیده است و تو در دنیا و آخرت آزاده‌ای» پس از آن مردی از یاران حسین در رثا و غم حر اشعاری را سرود که گفته شد او «علی بن الحسین علیه‌السلام» بود و برخی گفته‌اند که خود اباعبدالله الحسین علیه‌السلام برای او اشعاری را سروده که این گونه است:«لنعم الحر بنی‌ریاح صبور عند مشتبک الریاح‌و نعم الحر اذ نادی حسینا و جاد بنفسه عند الصباح؛ چه آزاده‌ای است حر پسر ریاح؛ او در هنگام فرورفتگی تیرها بسیار شکیباست. آری آزاده خوبی است هنگامی که حسین فریاد و ندایش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت». در زیارت ناحیه مقدسه به حر سلام داده شده است. .درسی که می‌توان گرفت: امام صادق علیه‌السلام فرمود: «ان الحر حر علی جمیع احواله ان نابته نائبة صبر لها و ان تداکت علیه المصائب لم تکسره و ان اسر و قهر؛ آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتی اگر مصیبتی سخت بر او وارد شود. حتی اگر مصیبت‌ها بر او محکم کوبیده شود او شکیبایی می‌کند. آری او شکسته نمی‌شود، هر چند اسیر و مقهور شود». از امام علی علیه‌السلام نقل شده: «و لا تکن عبد غیرک لقد جعلک الله حرا؛» بنده غیر خود مباش؛ چرا که خدای تعالی تو را آزاد آفریده است».در کربلا هم حضرت امام حسین علیه‌السلام لشکر ابن‌سعد را این گونه مورد خطاب قرار دادند: «یا شیعة آل ابی‌سفیان، ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم؛ ای پیروان خاندان ابی‌سفیان، اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی‌ترسید، پس لااقل در دنیای خود آزادمرد باشید». 


امام حسین و حر امام حسین و یاران امام حسین یارانش توبه توبه حر حر بن ریاحی تمیمی حر در کربلا رویارویی با امام حسین سخنان امام حسین شهدای کربلا قیام امام حسین قیام کربلا یاران یاران امام حسین
  • ۹۴/۰۸/۰۶
  • بسیجی گمنام

نظرات (۰)

نظرات شما عزیزان دلگرمی برای ما می باشد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
باز نویسی قالب توسط گروه فرهنگی سردار هور