«حسن» فرزند امام مجتبی و برادرزاده امام حسین علیهالسلام است. او پس از محمد بن مسلم بن عقیل وارد میدان شد؛ اما چون در کربلا شهید نشد، بحث درباره او را در بین شهدای بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام آوردهایم.
«حسن» فرزند امام مجتبی و برادرزاده امام حسین علیهالسلام است. او پس از محمد بن مسلم بن عقیل وارد میدان شد؛ اما چون در کربلا شهید نشد، بحث درباره او را در بین شهدای بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام آوردهایم.
محمد، فرزند مسلم بن عقیل بود. مادر گرامیش نیز «امولد» بود.پس از کشته شدن عبدالله بود که یورش همگانی آل ابوطالب علیهالسلام شروع شد محمد به دست دو نفر از سپاه ابنسعد به نامهای «ابومرهم ازدی» و «لقیط بن ایاس جهنی» به شهادت رسید.
«جعفر» برادر مسلم بن عقیل و فرزند دیگر عقیل است، مادر او «امالثغر» دختر «عامر» از بنیکلاب همنان عامری است. ابنشهر آشوب میگوید: جعفر قدم پیش نهاد و شمشیر به دست در برابر دشمن حماسه آفرید. او در همان حال این ابیات را ترنم میکرد:«انا الغلام الابطحی الطالبی من معشر فی هاشم من غالبو نحن حقا سادة الذوائب هذا حسین اطیب الاطائب .من آن جوان ابطحی از نسل ابوطالبم و از تبار هاشم و غالب هستم.ما سروران و برترین روزگاریم، و این حسین، پاکترین پاکان از عترت پیامبر».گفتهاند جعفر بن عقیل پانزده مرد را به خاک انداخت. سپس «بشر بن حوط» او را به شهادت رسانید. در زیارت ناحیه مقدسه «جعفر بن عقیل» مورد سلام امام و قاتل او «بشر بن حوط همدانی» مورد لعن و نفرین امام است.
دیگر شهید صحنه خونین کربلا «عبدالرحمن» پسر عقیل بن ابیطالب و برادر مسلم بن عقیل است. مادر او امولد بوده است. او با «خدیجه» دختر امام علی علیهالسلام ازدواج کرده بود .ابنشهر آشوب میگوید: بعد از یاران حسین علیهالسلام عبدالرحمن در حمله آل ابیابوطالب قدم پیش نهاد، در حالی که این گونه رجز میخواند: «ابی عقیل فاعرفوا مکانی من هاشم و هاشم اخوانیکهول صدق سادة الاقران هذا حسین شامخ البنیانو سید الشیب مع الشبان .جایگاه مرا بشناسید، پدرم عقیل است، او از هاشم است و بنیهاشم برادران مناند، ]آنان[ پیران راستکردار و برابر بزرگانند،این حسین در اصل و نسب شامخی برخوردار است. این حسین بلندمرتبه و سرور کهنسالان و جوانان میباشد».او در این نبرد نابرابر هفده نفر سوار از دشمنان را کشت. بنابر نقلی وی به دست «عثمان بن خالد بن جهنی «و بنابر نقل دیگر به دست «عثمان بن خالد همدانی» به شهادت رسید؛ و ابوالفرج اصفهانی قاتل وی را عثمان بن خالد بن اسید جهنی و بشیر بن حوط قایضی دانسته است. در زیارت ناحیه آمده است: «السلام علی عبدالرحمن بن عقیل؛ سلام بر عبدالرحمن بن عقیل»، امام قاتل او را در این زیارتنامه «عمر بن خالد بن اسد الجهنی» دانسته و او را نفرین کرده است.
در همین مرحله، محمد فرزند دیگر عبدالله بن جعفر وارد میدان شد. مادر او را برخی از مورخان، «خوصاء» دانستهاند؛ اما ابنجوزی، مادر او را «حوط» دختر «حفصة تمیمیة» دانسته است. سروری، ورود محمد به میدان رزم را پیش از برادرش عون دانسته است. در این نبرد نابرابر، رجزهای محمد این گونه است:«اشکوا الی الله من العدوان فعال قوم فی الردی عمیانقد بدلوا معالم القرآن و محکم التنزیل و التبیان؛ .از این دشمنان به خداوند شکوه میبرم؛ این قوم و مردمی که در گمراهی و کوردلی به سر میبرند. اینها که روشنگریهای قرآن را تغییر دادند، و به ترک محکمات قرآن و بیاناتش پرداختهاند».
شهادت محمد
محمد بن عبدالله، در روز عاشورا ده نفر از دشمن را از پای درآورد. ]او که همراه دیگر برادران خود به میدان آمده بود، دیری نگذشت که در آن حمله گروهی[، به دست «عامر بن نهشل تمیمی» به فوز شهادت نائل آمد. .در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی محمد بن جعفر». او به جای پدرش عبدالله ابنجعفر طیار که همسر حضرت زینب علیهاالسلام بود، در کربلا حضور یافت. او برادرش عون را هنگام جهاد همراهی کرد، تا او را با بدن مقدس خود حراست کند. قاتل او «عامر بن نهشلی تمیمی» مورد لعنت امام قرار گرفته است. .عبدالله بن جعفر، از علاقمندان به اهل بیت علیهمالسلام بود که توفیق حضور در کربلا را نیافت؛ ولی تلاشهایی برای اصلاح امور و ابراز خیرخواهی در حادثه کربلا به انجام رساند که پیش از این به موردی از آن اشاره کردیم. او بعد از جریان کربلا در مدینة النبی صلی الله علیه و آله برای شهدای کربلا - بویژه امام حسین علیهالسلام - برنامه عزاداری راه انداخت. در آن جلسه غلام او «ابوالسلاسل» گفت: این آن چیزی است که از حسین علیهالسلام بر ما وارد شده است. عبدالله از این نکته برآشفت و کفش بر او پرتاب کرد و پس از توهینی به او گفت: «اللحسین تقول هذا؟ والله لو شهدته لأحببت ألا افارقه حتی اقتل معه و الله انه لمما یسخی بنفسی عنهما و یعزینی عن المصاب بهما، انهما اصیبا مع اخی و ابن عمی مواسیین له صابرین معه؛ آیا به حسین این گونه میگویی؟! به خدا قسم، اگر با او میبودم، هرگز از او جدا نمیشدم تا این که کشته شوم؛ سوگند به خدا، آن دو نفر (عون و محمد) از کسانی بودند که در جان خود، سخاوت کردند و بر من مصیبت آن دو سهل و آسان است؛ چون آنها با از خودگذشتگی و شکیبایی با برادرم و پسر عمویم رفتار کردند». سپس به کسانی که در جلسه حضور داشتند روکرده و گفت: «الحمدلله عز علی مصرع الحسین ان لا اکن اسیت حسینا بیدی، فقد آساه ولدی؛ خدا را سپاس که شهادت حسین را نزد من عزیز داشت؛ به این که اگر من خودم او را یاری نرسانیدهام، به واسطه دو فرزند او را یاری کردهام».درسی که میتوان گرفت: بیشک شهادت عون و محمد افتخاری برای عبدالله بن جعفر و مادر دلاورشان علیهاالسلام خواهد بود و همگان به این افتخار غبطه خواهند خورد.
«عون» پسر «عبدالله جعفر بن طیار» و مادرش زینب کبری علیهاالسلام، دختر امیرمؤمنان علیهالسلام است. سیرهنویسان نوشتهاند: وقتی امام حسین علیهالسلام از مکه خارج شد، عبدالله بن جعفر نامهای را برای امام ارسال داشت که در آن از امام درخواست کرده بود که از عزم خود بازگردد. عبدالله بن جعفر نامه خود را توسط فرزندش عون و محمد به سوی امام فرستاد، بعد از آن، عبدالله به سوی «عمرو بن سعد بن عاص» والی مدینه رفت و از او برای امام حسین علیهالسلام امان درخواست کرد. او هم به امام نامهای نوشت و آن را توسط برادرش یحیی به سوی امام فرستاد. عبدالله هم او را همراهی کرد تا این که در ذات عرق آنها امام حسین علیهالسلام را ملاقات کردند. حضرت نامه را مطالعه فرمود و از درخواست آنها سر باز زد و فرمود: «انی رایت رسول الله فی منامی، فامرنی بما أنا ماض له؛ من در خواب رسول خدا را دیدهام، پس ایشان مرا به ادامه راه امر کردهاند. بنابراین من به همان چیزی که مرا امر فرموده است، عمل میکنم» پس از آن، امام پاسخ نامه را به عمرو بن سعید نوشتند و از آن دو نفر جدا شدند. آنها نیز بازگشتند. آخرالامر، عبدالله بن جعفر به دو فرزندش عبدالله و محمد سفارش کرد که همراه امام حسین علیهالسلام باشند.
آخرین یاور امام حسین علیهالسلام «سوید بن عمرو بن ابیمطاع» بود. او به میدان آمد و به مبارزه پرداخت؛ اما در حین کارزار با صورت به زمین خورد و همگان پنداشتند او کشته شده، در حالی که زنده ولی بیهوش روی زمین افتاده بود. بعد از این، (در ضمن ذکر شهدای پس از امام) از او بیشتر سخن خواهیم گفت.
مهران که از غلامان بنیکاهل است گفته: من در کربلا در کنار حسین علیهالسلام خود شاهد بودم که مردی وارد میدان شد و درگیری بسیار سختی داشت. او چون صاعقهای شرربار به هر طرف میتاخت، به گونهای که هیچ کس را تاب برابری با او نبود؛ چرا که او به هر گروه که حملهور میشد، آن بخش از سپاه را پاره میکرد. سپس به خدمت امام علیهالسلام بازگشت و عرض کرد: «ابشر هدین الرشد یابناحمدا فی جنة الفردوس تعلوا صعدا؛ تو را بشارت، ای پسر احمد که به هدایت رشدیافتهای، به باغ فردوس پر میکشی و در آن بالا میروی».پس از آن پرسیدم: «این کیست؟» گفتند: «ابوعمرة نهشلی است» پس «عامر بن نهشل» با او درگیر شد و او را کشت و سرش را از بدن جدا ساخت.
ابنشهر آشوب بر این باور است که «عمرو» فرزند «عبدالله جندعی» در حمله نخستین شهید شده است. ولی فضیل بن زبیر گزارش نموده است که عمر در روز عاشورا زخمی گردیدند و بعد از یک سال به شهادت رسیدند .در زیارت ناحیه مقدسه نیز این داستان تأیید شده است: «سلام بر زخمی همراه سوار، عمر بن عبدالله الجندعی».
.جناب «ضرغامة» فرزند «مالک» است. او به واقع - چون اسم خویش - شیری در میدان نبرد بود. شیعهای شناخته شده و از بزرگانی بود که با مسلم بن عقیل علیهالسلام در کوفه بیعت کرد. هنگامی که مسلم را مردم کوفه تنها گذاشتند و عهد شکستند، به همراه سپاه ابنسعد از کوفه خارج شد و به حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام در کربلا پیوست. بعد از نماز ظهر بود که ضرغامه از امام اجازه رزم خواست و در نبردی خونین در برابر امام شربت شهادت نوشید.
جعفی مذحجی رضی الله عنه«حجاج» پسر «مسروق جعفی» از قبیله «مذحج»، از شیعیان مشهور امیرمؤمنان علیهالسلام است. او از صحابه امیرمؤمنان علیهالسلام بود که در کوفه زندگی میکرد. چون از حرکت امام به سوی کربلا باخبر شد، خود به استقبال امام از کوفه خارج شد و رو به جانب مکه، حرکت کرد و در بین راه به امام ملحق شد. وقتی امام حسین علیهالسلام با لشکر حر برخورد نمودند و وقت نماز ظهر شد، امام علیهالسلام به وی امر نمودند تا اذان بگوید و تا کربلا لحظهای از امام جدا نشد تا این که روز عاشورا، به شهادت نائل آمد.
«انس» فرزند «حارث(حرث) بن نبیه» است. پدر انس منسوب به «کاهلی» از تیره و شاخه قبیله «بنیاسد» بوده است. «انس» خود پیرمردی بزرگ از صحابه بنیمکرم اسلام بود. او از پیامبر نقل حدیث میکرد و افتخار شرکت در غزوه بدر و حنین در رکاب پیامبر را داشته است. پدرش - حرث - از صحابه پیامبر بوده است. پیش از این اشاره شد که انس از صحابه پیامبر اکرم بوده است، او از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایات فراوان نقل کرده که شیعه و سنی آن را گزارش کردهاند. از جمله آنها این روایت است: «ان ابنی هذا الحسین یقتل بارض یقال لها کربلا فمن شهد ذالک فلینصره؛ ان پسرم حسین در محلی به نام کربلا شهید خواهد شد، آگاه باشید هر که معاصر او بود، باید او را یاری کند». به همین سبب هنگامی که انس بن حرث امام را به سوی عراق رهسپار دید، به خدمت آن حضرت شرفیاب شد و ایشان را یاری کرد و همراه ایشان به شهادت رسید. او از صالحان و رزمآورانی است که در یاری امام بسیار کوشش کرد. «جزری»، انس را از اهالی کوفه به شمار آورده است.
شیخ طوسی رحمه الله جون را از اصحاب امام حسین علیهالسلام شمرده است. «جون» اهل «نوبه» و غلام سیاهپوستی بود که «ابیذر غفاری» آن صحابی باوفای پیامبر او را از قید بندگی و بردگی آزاد کرده بود. «جون» از شیعیان امام علی علیهالسلام شناخته میشد. او پیوسته پس از ابوذر همراه اهل بیت علیهمالسلام بوده است. زمانی در خدمت امام حسن علیهالسلام و هنگامی با امام حسین علیهالسلام بود. او امام حسین علیهالسلام را از مدینه تا مکه و سپس از مکه تا عراق همراهی کرده بود. گویند جون در ساخت و تعمیر سلاح مهارت داشت. نقل شده جون، در شب عاشورا خیمه ویژهای برای خود برپا ساخته بود تا سلاح یاران حسین علیهالسلام را تعمیر و اصلاح کند. در تاریخ آمده است، در روز عاشورا، امام درخواست او را برای جهاد این گونه رد فرمود: «تو از جانب من اذن (کنارهگیری از جنگ) داری، فقط و فقط تو ما را برای دستیابی به عافیت همراهی کردهای. بنابراین، خود را به راه و شیوه ما مبتلا مساز». گفته شده بعد از این بود که به خدمت دختر امیرمؤمنان، زینب علیهاالسلام و اطرافیان امام رسید تا آنها را شفیع خود سازد. پس از آن از امام اجازه جهاد گرفت و وارد میدان رزم شد.درسی که میتوان گرفت: در راه احیای حق، هر کس باید از ابزار ممکن که مورد قبول نیز میباشد، بهرهمند شود.
«عابس» فرزند «أبیشبیب» است. او از اصحاب حدیث و از رؤسای قبیله «بنیشاکر» بود از تیره همدان بود. قبیله «بنوشاکر» در روزگار صفین شدیدا مورد مدح امیرمؤمنان علیهالسلام قرار گرفتند. آن حضرت درباره آنها فرمود: «لو تمت عدتهم الفا لعبد الله حق عبادته؛ اگر تعداد آنها به هزار میرسید، خداوند آن گونه که سزاوار بود پرستش میشد». او از شیعیان ائمه اطهار علیهمالسلام، مردی اهل کمال، زهد و ورع بود. بسیار زندهدل و شبزندهدار بود. پارهای از ویژگیهای او را «ابومخنف» در باب کوفه و مسلم، مورد توجه قرار داده و نگاشته است.
با عابس تا شهادت در ادامه مطلب
«شوذب بن عبدالله» زمانی غلام «شاکر» پدر «عابس» بوده است. او از دوستداران مخلص اهل بیت علیهمالسلام بود. خانه و منزل او پناه و محل تدریس شیعیان بود. در خانه او از فضل اهل بیت علیهمالسلام سخن گفته میشد. او خود از قراء و حافظان حدیث و دلاوریاران امام علیهالسلام بود. «شوذب» همچنین سفیر جناب «مسلم بن عقیل» از کوفه به سوی امام حسین علیهالسلام بود. او نامه «مسلم» را به مکه برد تا به امام برساند. هنگامی که او به مکه رسید، خدمت حضرت اباعبدالله علیهالسلام در مکه اقامت کرد و سپس همراه ایشان به کربلا آمد. (پیش از این اشاره شد که امام پاسخ مسلم را به «قیس بن مسهر صیداوی» داد که به کوفه رساند.) عصر روز عاشورا «عابس» که از دیگر یاران وفادار امام است، شوذب را صدا زد و گفت: «ای شوذب! چه در خاطر داری تا آن را به انجام رسانی»؟شوذب پاسخ داد: «چه میکنم؟! من همراه تو در راه پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله مبارزه میکنم تا کشته شوم».عابس گفت: «همین گونه درباره تو گمان میبردم؛ اما اکنون، در برابر ابیعبدالله علیهالسلام قرار بگیر تا امام تو را به شمار آورد، همان گونه که غیر تو از یارانش را به شمارآورد؛ و تا این که من تو را به حساب آورم ]و در اجر شهادت و فرستادنت به سوی میدان جنگ شریک باشم[. پس به درستی، اگر در این لحظه با من کسی غیر تو بود که عزیز نزد من بود، او را پیش میفرستادم تا که او را به حساب آورم، چرا که امروز روزی است که سزاوار است در آن، با تمام توان خود طلب اجر و پاداش کنیم. چون بعد از این روز دیگر جای عمل نیست و تنها جای حساب است». .شوذب به خدمت امام حسین علیهالسلام آمد و گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله و رحمة الله و برکاته؛ سلام بر شما ای اباعبدالله و رحمت و برکاتش بر شما نازل باد» و سپس از امام خداحافظی کرد، و در برابر آن حضرت به دشمن حملهور شد و به فیض شهادت نائل آمد. .شوذب چون دیگر یاران امام در زیارت رجبیه و ناحیه مقدسه مورد سلام قرار گرفته است: «السلام علی شوذب مولی شاکر؛ درود بر شوذب، غلام شاکر». .درسی که میتوان گرفت: بیان عباس شایان توجه است؛ او با خیرخواهی بسیار شوذب را راهنمایی میکند تا او کاری کند که لحظاتی وجودش در یاد و ذهن امام نقش بندد، و لحظاتی امام را به شمار آورد. این درخواست ناشی از بینش عمیق عرفانی و امامشناسی اوست؛ چرا که امام «عین الله» است. در واقع او چشم بینای خداوند متعال است. اگر او به کسی از مهر و صفا نظر انداخت، بیتردید مشمول لطف رحمانی است. ای کاش! چنان بود که همیشه شاهد عنایت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) بودیم تا که مصداق «(و ألقیت علیک محبة منی و لتصنع علی عینی)؛ و من محبت خود را در دل تو انداخته و تو را در برابر چشمانم ساختهام» باشیم. این جمله خطاب به موسای کلیم است.
«عبدالرحمن» فرزند «عبدالله بن کدن بن ارحب» است. ایشان یکی از فرزندان «ارحب» که نژادشان همدانی است، بوده است. جناب «عبدالرحمن» مردی شناخته شده، شجاع، تالبعی (از یاران امام علی علیهالسلام) و صاحب نفوذ بوده است.
با عبدالرحمن تا شهادت در ادامه مطلب
«حنظله» فرزند «اسعد» که او فرزند شبام بن عبدالله» از قراء و بزرگان شیعه است. او از قبیله همدان بود. حنظله مردی فصیح، بلیغ و شجاع بود. او پسری به نام علی داشت که در تاریخ از او یاد شده است. ابنشهر آشوب از او با نام «حنظله بن عمرو الشیبانی» یاد کرده است. او پس از شهادت «بریر» روانه میدان شد، در حالی که فریادش بلند بود: «ای قوم! من بر شما از روزی سخت، مثل روز احزاب و مانند حال و روز قوم نوح، عاد، ثمود و کسانی که پس از آنها بودند بیمناکم؛ آری، خداوند قصد ظلم و تعدی به بندگانش را ندارد؛ و ای قوم! من بر شما از روز تناد و فریادخواهی میترسم. روزی که همه روی برگردانید، برای شما در برابر خداوند پناهی نیست، و هر کس را که خداوند در بیراهه وانهد، برای او راهنمایی نیست. ای قوم! حسین را نکشید که شما را خداوند به عذابی ریشهکن میسازد، و البته هر که افترا پیشه کند نومید گردد». .امام حسین علیهالسلام در حالی که او را مخاطب قرار داد، از خدای تعالی بر او پاداش نیک درخواست کرد و فرمود: «ای پسر سعد! خداوند تو را مورد مهربانی قرار دهد. هر آینه، اینها همان زمانی که به حق دعوت کردی و دعوتت را اجابت نکردند و به سوی تو حملهور شدند تا خون تو و یارانت را بریزند سزاوار عذاب گشتند. (دیگر دیر شده) چه اینها برادران نیکوکار تو را کشته ]و دستشان به خون آنها آلوده شده است[. حنظله گفت: «ای فرزند رسول خدا! شما درست فرمودی. فدایت شوم، شما از من داناتر و به درک حق سزاوارترید». .درسی که میتوان گرفت: نکته اینجاست که حنظله، در برابر قومی که مدعی مسلمانی است، ولی از قرآن بیخبر است، با تکیه به سه آیه (سوره مبارکه غافر، آیات 33، 31، 30 و طه 61) دیدگاه خود را بیان میکند. شگفت این که امام سخن او را اصلاح میکند و بیان میدارد که اکنون جای استفاده از این آیات نیست؛ چرا که اینها با شروع به خونریزی، دیگر خود را مستحق و سزاوار عذاب خداوند کردهاند. این انذار پیش از این درگیری نتیجهبخش و کارآمد بود؛ ولی الآن برای بازگشت قدری دیر شده است. توجه به این نکته، شعار «ما با همه، در هر حال با لبخند برخورد میکنیم» را رد میکند، آری لبخند و موعظه و پند برای بیداری جاهلان است؛ ولی اگر کسی به حد عناد و لجاجت رسید و دست به جنایت و ریختن خون این و آن زد، دیگر روش امام مقابله مناسب است: «(و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة»)؛ آنها را بکشید تا فتنهای باقی نماند».
پس از آن «حنظله» از امام پرسید: «آیا به سوی آخرت شتاب نکنم؟ و به برادرانم ملحق نشوم؟» امام فرمود: «حرکت کن به خیر دنیا و آن چه در آن است، و (بشتاب) به سوی حکومتی که کهنه نگردد» به او اذن جهاد داده است. او این گونه با امام خداحافظی کرد: «سلام بر تو ای اباعبدالله! درود خداوند بر شما و بر اهل بیت شما، (خداوند) بین ما و شما در بهشتش آشنایی برقرار کند» سپس امام فرمود: «آمین، آمین» و به کارزار پرداخت تا به فوز شهادت دست یافت. .در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی حنظلة بن اسعد الشبامی؛ درود بر حنظله پسر اسعد شبامی».
«بریر عبدالرحمن انصاری» از نیکان و تابعین امام همام، علی بن ابیطالب علیهالسلام است. او از بزرگان و قاریان مسجد کوفه و تفسیرنگاری پرهیزگار و از بزرگان و شرافتمندان قبیله همدان و ساکن کوفه بود. «بریر» دایی «ابواسحاق عمرو همدانی سبعی» است. ابواسحاق نیز از جمله تابعین (کسانی که پیامبر را با یک واسطه درک کردهاند) و از اهل کوفه بوده است. او چهل سال نماز صبح خود را به وضوی نماز عشاء به جای میآورد، و هر شب یک ختم قرآن میکرد. در زمان او کسی عابدتر از او نبوده، و مورد اعتماد امام سجاد علیهالسلام و اهل حدیث نیز بوده است. .وقتی خبر حرکت امام حسین علیهالسلام از مدینه منوره به مکه معظمه در کوفه پیچید، بریر از کوفه به سوی مکه حرکت کرد تا به جمع یاران امام بپیوندد، و تا آخر امام را همراهی نمود.
با بریر تا شهادت در ادامه مطلب
«اسلم» فرزند «عمرو» و از نژاد ترک بود. او افتخار خدمتگزاری و کاتب بودن سیدالشهداء علیهالسلام را نیز داشت و همچنین از جمله قاریان قرآن کریم بود و با زبان عربی آشنایی داشت. .درسی که میتوان گرفت: شگفت این که اقوام و تیرههای مختلف، در صف حق و باطل حضور داشتهاند و صفوف حق و باطل منحصر به گروههای خاص نبوده است.سیرهها و مقاتل درباره نحوه شهادت اسلم گفتهاند: او برای جنگ خارج شد در حالی که این اشعار را میخواند:«امیری حسین و نعم الامیر سرور فؤاد البشیر النذیر؛ امیرم حسین است و او بهترین امیر است، او موجب سرور و شادی دل، و بشارت دهنده و ترساننده از خطرهاست».اباعبدالله الحسین علیهالسلام به سوی غلام خود «اسلم» که در حال احتضار بود، حرکت فرمود. زمانی که او را دید، هنوز رمقی از حیات در تن داشت. به امام حسین علیهالسلام اشارهای کرد که امام او را در برگرفت و صورت به صورت او نهاد. او تبسمی کرد و گفت: «چه کسی مثل من است که پسر رسول خدا علیهالسلام گونهاش را بر گونه او نهد». سپس روح پاکش به عالم اعلی پر کشید. .درسی که میتوان گرفت: او دیگر غلامی است که امام بر بالینش حضور یافته است.او عمری را در خدمت فرزند پیامبر بود و به خوبی از رفتار اهل بیت علیهمالسلام باخبر بود؛ با این همه، برخورد امام چنان او را به هیجان آورد که به زبان آمد و حالت فخر و شیفتگی در چهرهاش نقش بست.
«واضح» غلام «حرث سلمانی مذحجی» و از نژاد ترک بوده است.او از مردان پاک دامن و شیعیان علاقمند به اهل بیت علیهمالسلام بوده است. او به شجاعت نیز موسوم بوده است. .«واضح» به همراهی «جنادة بن حرث» به امام حسین علیهالسلام و یاران او پیوست. سماوی میگوید: آن چه به گمانم درستتر آمده همان است که اهل مقاتل یادآور شدهاند که واضح در روز عاشورا با دشمن به مبارزه برآمد و پیاده با شمشیری آخته به سوی آنها شتافت، در حالی که این گونه رجز میخواند:«البحر من ضربی و طعنی یصطلی و الجو من عثیر نقعی یمتلیاذا حسامی فی عینی ینجلی ینشق قلب الحاسد المبجلی؛ .از ضربت شمشیر و نیزهام دریا به موج میافتد، و فضا از درگیری کشتارم پر میشود؛ هنگامی که شمشیرم در دست راستم به حرکت میآید، قلب حسدورز را میشکافد». گفتهاند: هنگامی که «واضح» به زمین افتاد، امام را خواند و از او کمک خواست. امام با شتاب خود را بر بالینش رساند، او را در بغل گرفت و بوسید. «واضح» که در حال جان دادن بود گفت: «کجا چون منی با فرزند رسول الله، این گونه باشد که او گونه بر گونهام نهد» و سپس جان پاکش از تن به در آمد و به فوز شهادت رسید. .درسی که میتوان گرفت: تردیدی نیست که امام بر بالین پارهای از یاران خود حضور یافته است. همه یاران و اصحاب امام دارای کمالات معنوی بودهاند؛ اما امام برخی را مورد مهر و محبتی ویژه قرار داده که در خور دقت است. از جمله کسان، غلامی است که شاید در دیدگاه این و آن چندان به او اعتنا نمیشده است. برخورد محبتآمیز امام با فردی که به ظاهر از وجههای چندان در میان مردم برخوردار نیست، خود درسی اخلاقی است. این برخورد محبت آمیز، خود او را نیز به حیرت و اعجاب واداشته است.