خلاصه آمار

حجاب

+ سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۲۹ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

 اِلهى لَوْ اَرَدْتَ هَوانى لَمْ تَهْدِنى وَلَوْ اَرَدْتَ فَضیحَتى لَمْ تُعافِنى 

خدای من !

تو اگر میخواستی خوارم کنی دست به هدایتم نمیزدی اگر رسوایی مرا میخواستی این قدر با من مدارا نمیکردی

اِلهى اِنْ کانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِکَ عَمَلى فَقَدْ کَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِکَ اَمَلى 

معبودم!

اگر در مقایسه با طاعتی که باید بشوی عمل من ناچیز است که «هست» امیدم به تو بسیار است و تو برترین ارزوی منی

+ سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۲۶ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

مهمون ها که رفتند افتاد به جون ظرف ها 

گفت:

من می شورم تو آب بکش

گفتم : بیا برو بیرون خودم میشورم

ولی گوشش بدهکار نبود دستشو کشیدم و از آشپزخونه بیرونش کردم ولی باز راضی نشد یه پارچه بست به کمرش و شروع کرد به شستن ظرف ها تموم که شد رفت سراغ اتاق ها و شروع کرد به جارو کشیدن و گردگیری

میگفت :

من شرمنده ی تو هستم که بار زندگی روی دوشت سنگینی میکنه 

همسر شهید علی بینا

+ سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۱۵ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

مقام معظم رهبری : 

بهترش این است زن و شوهر تقسیم کار کنند بخشی از کارها را زن انجام دهد و بخشی را مرد....

مثل همه همکاری های که وجود دارد و یا مثل همکاری همه همسنگری ها

کتاب مطلع عشق

+ سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۱۱ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

هفته دفاع مقدس گرامی باد.. هفته ی که حماسه ها افریدند ... 

دفاع مقدس

+ سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۰۵ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

1516- نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام معصوم علیه السلام واجب است و باید به جماعت‏ خوانده شود، و در زمان ما که امام علیه السلام غایب است، مستحب مى‏باشد. و احتیاط  واجب آن است که آن را به جماعت نخوانند، ولى به قصد رجاء مانع ندارد. و چنانچه ولى فقیه یا ماذون - اجازه داده شده -  از طرف او اقامه جماعت نماید، اشکال ندارد.

 

1517- وقت نماز عید قربان از اول آفتاب روز عید است تا ظهر.

 

1518- مستحب است نماز  عید قربان  را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند و در  عید فطر  مستحب است ‏بعد از بلند شدن آفتاب افطار کنند و زکات فطره را هم بدهند بعد از نماز عید را بخوانند.

 

+ دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ب.ظ نشر دهنده: سرباز سایبری

نماز عید قربان

برای اولین بار طی چند سال اخیر نماز عید سعید قربان در مسجد امام حسن (علیه السلام) برگزار خواهد شد.از عموم اهالی محترم شهر وردنجان دعوت به عمل می آید در این نماز شرکت فرمایند.

«التماس دعا»


+ دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۵۷ ب.ظ نشر دهنده: سرباز سایبری

حجاب

+ دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

اخرین کسی که شهید علی هاشمی را دید این گونه توصیف میکند :

آن روز غروب ، اغلب سران نظامی در قرارگاه نصرت جلسه گرفته بودند، آن ها همگی می دانستند که عراق به زودی به جزیره حمله خواهد کرد . تصمیم نظامیان ، عقب نشینی تاکتیکی بود . علی نگران حدود ۴هزار نیرو بود که امکان محاصره آنها بسیار زیاد بود . صبح روز بعد ، اهوازی چاره ای جز انجام دستور علی هاشمی نداشت .

+ دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

همسر شهید یونس زنگی آبادی: 

تازه از جبهه امده بود ولی انگار خستگی براش معنی نداشت رسیده نرسیده رفت سراغ لباساش و شروع کرد به شستن فردا صبح هم ظرفا رو شست مادرم که از کارش ناراحت شده بود خواهش کرد که این کارها رو نکنه ولی یونس گوشش بدهکار نبود و میگفت :

خاله جون این کارها وظیفه منه ، من که هیچ وقت خونه نیستم لااقل این چند روزی که هستم باید به خانمم کمک کنم

منبع : کتاب  همسفر شقایق 

+ دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۰۴ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

محبت خانواده را پایدار میکند . محبت مایه آبادی زندگی است . کارهای سخت به برکت محبت برای انسان آسان میگردد

مقام معظم رهبری - کتاب مطلع عشق صفحه 68 

+ دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۶ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

23 روز تا محرم

+ دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۳ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

قبل از انقلاب من سیزده ساله بودم که از طرف اداره اوقاف در مسابقات سراسری قرائت قرآن مشهد شرکت کردم. در افتتاحیه مسابقات یکی از داوران از من خواست تا قرآن بخوانم .( من به علت این که جلسات از طرف دستگاه شاهنشاهی بود) نپذیرفتم. او اصرار کرد و من باز جواب رد دادم. در کنار من پیرمرد تاجری بود که مرا می شناخت. به من گفت: جواد چرا نمی روی قرآن بخوانی؟ من گفتم نمی خوانم. گفت: اگر بروی پنجاه تومان به تو خواهم داد، گفتم: نمی روم. گفت: اگر بروی صد تومان می دهم، گفتم: نمی روم. گفت دویست تومان می دهم، گفتم: حتی اگر 500 تومان هم به من بدهی، قرآن نخواهم خواند . بعدها پیرمرد جریان را برای پدرم نقل کرده بود . روزی خدمت حضرت آیت الله خامنه ای بودم همین که آقا مشغول صحبت بودند، یک دفعه صحبتشان را قطع کردند و فرمودند:  من یک بدهی به جواد آقا دارم و پانصد تومان از جیب خود در آوردند به من دادند. من متعجب ماندم.  آقا فرمودند:  خودت هم نمی دانی برای چه به تو بدهکارم!؟ ما همیشه به خاطر قرآن خواندن شما جایزه می دادیم ولی این بار به خاطر قرآن نخواندنت به شما هدیه می دهیم. بعدها فهمیدم که جریان قرآن نخواندن مرا پدرم برای ایشان نقل کرده بود

 جواد سادات فاطمی(از قاریان قرآن - مشهد)

+ يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۴۹ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

تا محرم

+ يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۴۷ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

پیچیده در دل شب، ای هاشمی صدایت


نی های هور دارند از دوریت شکایت


آوای هور آری، با یاد توست جاری


مانده است یک نیستان در سینه اش حکایت


+ شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۳۶ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

ساعت 9 شب بود که متوجه ایستادن یک پیکان شدیم. یکی از اهالی فریاد زد برای سلامتی آقا صلوات بفرستید ما که در مغازه حضور داشتیم از روی کنجکاوی بیرون آمدیم متوجه شدیم مقام معظم رهبری از آن ماشین پیاده شدند. دور آقا را گرفتیم، ایشان پس از سلام و احوال پرسی تشریف آوردند و در مغازه نشستند. آقا پس از گوش دادن به درد دل صاحب مغازه و یکی دو نفر از دوستان فرمودند که ما برای دیدار خانواده شهیدی آمده ایم. خداحافظی کردند و تشریف بردند. صاحب مغازه که چندان مذهبی نبود و حتی گاه و بی گاه در مورد آقا حرفهایی می زد، باورش نمی شد که آقا به مغازه ایشان بیایند، بعدها متوجه شدیم آمدن آقا به مغازه ایشان موضوعیتی داشته و این عمل، صاحب مغازه را از رفتار خود پشیمان کرده است و امروز یکی از علاقه مندان واقعی آقا می باشد 

یکی از بسیجیان تهران

+ شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۳۲ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

تا محرم

تا شروع ماه ارباب فقط 25 روز دیگر باقی مانده است

+ شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۳۰ ب.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

مراسم سوگواری شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) یکشنبه 29 شهریورماه همزمان با شب شهادت آن حضرت، پس از اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین کربلایی صادق محمدیوسفی و مرثیه‌سرائی ذاکر اهل بیت(ع) کربلایی محمدحسین قادری برگزار می‌شود.

حضرت امام محمد باقر(ع)، پنجمین پیشوای شیعیان که کنیه ایشان ابوجعفر و القابشان، باقرالعلوم، شاکر و صابر است، در سوم صفر سال 57 هجری قمری در مدینه منوره متولد و در هفتم ذیحجه سال 114 هجری قمری توسط هشام خلیفه ستمگر عباسی مسموم به شهادت رسیدند.

شهادت امام محمدباقر(ع)

+ شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۲۶ ب.ظ نشر دهنده: سرباز سایبری

به گزارش سراج24،همزمان با سومین روز درگذشت «سیدهدایت‌الله جهان‌آرا» پدر شهیدان جهان‌آرا، «انیسه جهان‌آرا» نوه آن مرحوم با انتشار دل‌نوشته‌ای که متن آن را به‌صورت اختصاصی در اختیارمان قرار داد، به روایت آخرین دیدار پدربزرگ فقیدش با رهبر معظم انقلاب در آبان ماه سال گذشته پرداخت:
«یادمه هوا پاییزی بود. آفتاب کمرنگ شده بود؛ سردی دل‌انگیزی وجودمان را فراگرفته بود. از صبح گرفتار روزمرگی‌های همیشگی تمام‌ناشدنی بودم اما همه آن روز سخت را با عشق به آنچه قرار بود اتفاق بیفتد، گذراندم.
عصر با عجله دنبال پدربزرگ رفتیم. سال‌هاست که پدربزرگ در آن محله قدیمی خالی از تجمل زندگی می‌کند و سال‌هاست دریافته‌ام که پدربزرگ برای مردم زندگی می‌کند و برای آنها نفس می‌کشد، می‌گفت: "بیمارستان نمی‌روم؛ اگر بروم باید چند روزی آنجا بستری شوم، آن‌وقت چه‌کسی کار مردم را انجام دهد؟ مردم دمِ در خانه من می‌آیند و نباید معطل شوند". پول‌توجیبی‌های بچه‌گانه‌ام اکنون، پول توجیبی بچه‌هایی است که پدربزرگ را پدر خود می‌دانند.
پدربزرگ مثل همیشه آرام و ساکت تسبیح به دست ذکر روز را می‌خواند. با وسواس خاصی لباس پوشید و ریشهایش را شانه زد و عرقچینش را بر سر گذاشت و راهی شدیم؛ شاد و خوشحال بود. ماشین حرکت کرد و ما لابه‌لای ترافیک پایتخت گم شدیم. دوست داشتم ماشین بال داشت. پدربزرگ چیزی نگفت اما کمی دَمَق بود. من سعی کردم حرف بزنم؛ آن‌قدر به حرف‌هایم ادامه دادم تا رسیدیم، جایی مهم، جایی که سال‌هاست آنجا را می‌شناسیم: حسینیه امام خمینی(ره). وارد شدیم. شلوغ بود. من دیگر پدر و پدربزرگ را ندیدم.
هیجان وصف‌ناشدنی همه وجودم را پُر کرده بود؛ از دیدار روی ماه. مراسم تمام شد. پدربزرگ همراه پدر آمد. پدر تعریف کرد مگر می‌شد پدربزرگ را نگه داشت! از همان لحظه اول که وارد شدند، پدربزرگ گفت: "مرا ببرید، می‌خواهم آقا را ببینم؛ یک لحظه نمی‌نشست. آقای محمدی گلپایگانی آمده بود کنار پدربزرگ و از آمدنش تشکر کرده و خوشامد گفته بود. وقتی به پدربزرگ گفتند: به آقا گفتیم که شما اینجا هستید و ایشان فرمودند: "پدر شهیدان جهان‌آرا را بیاورید ببینیمش"، قلب پدربزرگ آرام گرفت و با خیال آسوده در جای خود نشست. 
پدر تعریف کرد پدربزرگ آقا را که دیدند، همدیگر را در آغوش کشیدند و پدربزرگ با خنده به ایشان گفتند: "وقتی ناخوش‌احوال بودید و در بیمارستان بستری شدید، مدام دعایتان کردم؛ همان‌طور که شما برای مادرِ شهیدانم دست به دعا برداشتید". خنده لحظه‌ای از روی لبان پدربزرگ محو نمی‌شد و از شوق دیدار سرخوش بود. با اینکه عصایش را در آن شلوغی گم کرده بود، چنان از دیدار با حضرت آقا به وجد آمده بود که وقت برگشتن بدون عصا راه می‌رفت.
از پدر شنیدم که پدربزرگ و حضرت آقا همچون دو یار قدیمی از دیدن هم بسیار خوشحال شدند و خنده بر لبان هر دو نشسته بود؛ آن شب خوشحالی درونی پدربزرگ را با تمام وجود حس کردم. پدربزرگ، آن شب برای آخرین بار، نور را ملاقات کرده بود؛ پدر می‌گفت صورت آقا نور مطلق بود».

منبع:مهر

+ شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۷ ب.ظ نشر دهنده: سرباز سایبری

به گزارش سراج24،نویسنده وبلاگ حقایق طی مطلبی نوشت: مانتوهای شیشه‌ای پروژه‌ جدید فرهنگی است که قرار است دخترکان جوان ما را به سمت دوری از فرهنگ غیرایرانی و اسلامی پرتاب کند، درست همین لحظه‌ که مسئولان فرهنگی‌ عرصه مد و پوشاک چشمانشان را بروی حس زیبایی شناختی یک دختر جوان بسته‌اند، کسی دیگر آنطرف مرزهای کشور در حال برنامه‌ریزی برای لباسی است که قرار است دختر ما بپوشد و فردا به دانشگاه برود.

زمان زیادی نمی‌گذرد، همین 2 سال پیش بود که پس از خواب عمیق مسئولان محترم فرهنگی پوشش ساپورت از میهمانی‌ها و مجالس خصوصی به خیابان‌های شهر راه پیدا کرد.

یک ماه پیش محمدجواد صدق آمیز مشاور اتحادیه صنف پوشاک از «آغاز طرح وی‍‍ژه مشترک اتحادیه صنف پوشاک و اماکن نیروی انتظامی برای برخورد با تولید، عرضه و فروش مانتوهای شیشه‌ای» خبر داد.

وی گفته بود که: «در این طرح، اتحادیه صنف پوشاک با جدیت تمام با تولیدی‌ها و واحدهایی که به عرضه این گونه لباس‌ها دست می‌زنند برخورد می‌کند زیرا عرضه و فروش مانتوهای شیشه‌ای در مانتو فروشی بارها با اخطار اتحادیه همراه بوده است.»

تصویر پیشرو استفاده از مانتوهای شیشه‌ای را در خیابان‌های شهر تهران نشان می‌دهد:

حجاب2حجاب1

+ شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۵۵ ب.ظ نشر دهنده: سرباز سایبری
باز نویسی قالب توسط گروه فرهنگی سردار هور