خلاصه آمار

ابن‌شهر آشوب بر این باور است که «عمرو» فرزند «عبدالله جندعی» در حمله نخستین شهید شده است. ولی فضیل بن زبیر گزارش نموده است که عمر در روز عاشورا زخمی گردیدند و بعد از یک سال به شهادت رسیدند  .در زیارت ناحیه مقدسه نیز این داستان تأیید شده است: «سلام بر زخمی همراه سوار، عمر بن عبدالله الجندعی». 


+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

.جناب «ضرغامة» فرزند «مالک» است. او به واقع - چون اسم خویش - شیری در میدان نبرد بود. شیعه‌ای شناخته شده و از بزرگانی بود که با مسلم بن عقیل علیه‌السلام در کوفه بیعت کرد. هنگامی که مسلم را مردم کوفه تنها گذاشتند و عهد شکستند، به همراه سپاه ابن‌سعد از کوفه خارج شد و به حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در کربلا پیوست. بعد از نماز ظهر بود که ضرغامه از امام اجازه رزم خواست و در نبردی خونین در برابر امام شربت شهادت نوشید. 


+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

جعفی مذحجی رضی الله عنه«حجاج» پسر «مسروق جعفی» از قبیله «مذحج»، از شیعیان مشهور امیرمؤمنان علیه‌السلام است. او از صحابه امیرمؤمنان علیه‌السلام بود که در کوفه زندگی می‌کرد. چون از حرکت امام به سوی کربلا باخبر شد، خود به استقبال امام از کوفه خارج شد و رو به جانب مکه، حرکت کرد و در بین راه به امام ملحق شد. وقتی امام حسین علیه‌السلام با لشکر حر برخورد نمودند و وقت نماز ظهر شد، امام علیه‌السلام به وی امر نمودند تا اذان بگوید و تا کربلا لحظه‌ای از امام جدا نشد تا این که روز عاشورا، به شهادت نائل آمد.

+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«انس» فرزند «حارث(حرث) بن نبیه» است. پدر انس منسوب به «کاهلی» از تیره و شاخه قبیله «بنی‌اسد» بوده است. «انس» خود پیرمردی بزرگ از صحابه بنی‌مکرم اسلام بود. او از پیامبر نقل حدیث می‌کرد و افتخار شرکت در غزوه بدر و حنین در رکاب پیامبر را داشته است. پدرش - حرث - از صحابه پیامبر بوده است. پیش از این اشاره شد که انس از صحابه پیامبر اکرم بوده است، او از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایات فراوان نقل کرده که شیعه و سنی آن را گزارش کرده‌اند. از جمله آنها این روایت است: «ان ابنی هذا الحسین یقتل بارض یقال لها کربلا فمن شهد ذالک فلینصره؛ ان پسرم حسین در محلی به نام کربلا شهید خواهد شد، آگاه باشید هر که معاصر او بود، باید او را یاری کند». به همین سبب هنگامی که انس بن حرث امام را به سوی عراق رهسپار دید، به خدمت آن حضرت شرفیاب شد و ایشان را یاری کرد و همراه ایشان به شهادت رسید. او از صالحان و رزم‌آورانی است که در یاری امام بسیار کوشش کرد. «جزری»، انس را از اهالی کوفه به شمار آورده است. 

+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۴ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

شیخ طوسی رحمه الله جون را از اصحاب امام حسین علیه‌السلام شمرده است. «جون» اهل «نوبه» و غلام سیاه‌پوستی بود که «ابی‌ذر غفاری» آن صحابی باوفای پیامبر او را از قید بندگی و بردگی آزاد کرده بود. «جون» از شیعیان امام علی علیه‌السلام شناخته می‌شد. او پیوسته پس از ابوذر همراه اهل بیت علیهم‌السلام بوده است. زمانی در خدمت امام حسن علیه‌السلام و هنگامی با امام حسین علیه‌السلام بود. او امام حسین علیه‌السلام را از مدینه تا مکه و سپس از مکه تا عراق همراهی کرده بود. گویند جون در ساخت و تعمیر سلاح مهارت داشت. نقل شده جون، در  شب عاشورا خیمه ویژه‌ای برای خود برپا ساخته بود تا سلاح یاران حسین علیه‌السلام را تعمیر و اصلاح کند. در تاریخ آمده است، در روز عاشورا، امام درخواست او را برای جهاد این گونه رد فرمود: «تو از جانب من اذن (کناره‌گیری از جنگ) داری، فقط و فقط تو ما را برای دست‌یابی به عافیت همراهی کرده‌ای. بنابراین، خود را به راه و شیوه ما مبتلا مساز». گفته شده بعد از این بود که به خدمت دختر امیرمؤمنان، زینب علیهاالسلام و اطرافیان امام رسید تا آنها را شفیع خود سازد. پس از آن از امام اجازه جهاد گرفت و وارد میدان رزم شد.درسی که می‌توان گرفت: در راه احیای حق، هر کس باید از ابزار ممکن که مورد قبول نیز می‌باشد، بهره‌مند شود.

+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«عابس» فرزند «أبی‌شبیب» است. او از اصحاب حدیث و از رؤسای قبیله «بنی‌شاکر» بود از تیره همدان بود. قبیله «بنوشاکر» در روزگار صفین شدیدا مورد مدح امیرمؤمنان علیه‌السلام قرار گرفتند. آن حضرت درباره آنها فرمود: «لو تمت عدتهم الفا لعبد الله حق عبادته؛ اگر تعداد آنها به هزار می‌رسید، خداوند آن گونه که سزاوار بود پرستش می‌شد». او از شیعیان ائمه اطهار علیهم‌السلام، مردی اهل کمال، زهد و ورع بود. بسیار زنده‌دل و شب‌زنده‌دار بود. پاره‌ای از ویژگی‌های او را «ابومخنف» در باب کوفه و مسلم، مورد توجه قرار داده و نگاشته است. 

با عابس تا شهادت در ادامه مطلب

+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«شوذب بن عبدالله» زمانی غلام «شاکر» پدر «عابس» بوده است. او از دوستداران مخلص اهل بیت علیهم‌السلام بود. خانه و منزل او پناه و محل تدریس شیعیان بود. در خانه او از فضل اهل بیت علیهم‌السلام سخن گفته می‌شد. او خود از قراء و حافظان حدیث و دلاوریاران امام علیه‌السلام بود. «شوذب» همچنین سفیر جناب «مسلم بن عقیل» از کوفه به سوی امام حسین علیه‌السلام بود. او نامه «مسلم» را به مکه برد تا به امام برساند. هنگامی که او به مکه رسید، خدمت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام در مکه اقامت کرد و سپس همراه ایشان به کربلا آمد. (پیش از این اشاره شد که امام پاسخ مسلم را به «قیس بن مسهر صیداوی» داد که به کوفه رساند.) عصر روز عاشورا «عابس» که از دیگر یاران وفادار امام است، شوذب را صدا زد و گفت: «ای شوذب! چه در خاطر داری تا آن را به انجام رسانی»؟شوذب پاسخ داد: «چه می‌کنم؟! من همراه تو در راه پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله مبارزه می‌کنم تا کشته شوم».عابس گفت: «همین گونه درباره تو گمان می‌بردم؛ اما اکنون، در برابر ابی‌عبدالله علیه‌السلام قرار بگیر تا امام تو را به شمار آورد، همان گونه که غیر تو از یارانش را به شمارآورد؛ و تا این که من تو را به حساب آورم ]و در اجر شهادت و فرستادنت به سوی میدان جنگ شریک باشم[. پس به درستی، اگر در این لحظه با من کسی غیر تو بود که عزیز نزد من بود، او را پیش می‌فرستادم تا که او را به حساب آورم، چرا که امروز روزی است که سزاوار است در آن، با تمام توان خود طلب اجر و پاداش کنیم. چون بعد از این روز دیگر جای عمل نیست و تنها جای حساب است». .شوذب به خدمت امام حسین علیه‌السلام آمد و گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله و رحمة الله و برکاته؛ سلام بر شما ای اباعبدالله و رحمت و برکاتش بر شما نازل باد» و سپس از امام خداحافظی کرد، و در برابر آن حضرت به دشمن حمله‌ور شد و به فیض شهادت نائل آمد. .شوذب چون دیگر یاران امام در زیارت رجبیه و ناحیه مقدسه مورد سلام قرار گرفته است: «السلام علی شوذب مولی شاکر؛ درود بر شوذب، غلام شاکر». .درسی که می‌توان گرفت: بیان عباس شایان توجه است؛ او با خیرخواهی بسیار شوذب را راهنمایی می‌کند تا او کاری کند که لحظاتی وجودش در یاد و ذهن امام نقش بندد، و لحظاتی امام را به شمار آورد. این درخواست ناشی از بینش عمیق عرفانی و امام‌شناسی اوست؛ چرا که امام «عین الله» است. در واقع او چشم بینای خداوند متعال است. اگر او به کسی از مهر و صفا نظر انداخت، بی‌تردید مشمول لطف رحمانی است. ای کاش! چنان بود که همیشه شاهد عنایت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) بودیم تا که مصداق «(و ألقیت علیک محبة منی و لتصنع علی عینی)؛ و من محبت خود را در دل تو انداخته و تو را در برابر چشمانم ساخته‌ام» باشیم. این جمله خطاب به موسای کلیم است.


+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«عبدالرحمن» فرزند «عبدالله بن کدن بن ارحب» است. ایشان یکی از فرزندان «ارحب» که نژادشان همدانی است، بوده است. جناب «عبدالرحمن» مردی شناخته شده، شجاع، تالبعی (از یاران امام علی علیه‌السلام) و صاحب نفوذ بوده است. 

با عبدالرحمن تا شهادت در ادامه مطلب

+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«حنظله» فرزند «اسعد» که او فرزند شبام بن عبدالله» از قراء و بزرگان شیعه است. او از قبیله همدان بود. حنظله مردی فصیح، بلیغ و شجاع بود. او پسری به نام علی داشت که در تاریخ از او یاد شده است. ابن‌شهر آشوب از او با نام «حنظله بن عمرو الشیبانی» یاد کرده است. او پس از شهادت «بریر» روانه میدان شد، در حالی که فریادش بلند بود: «ای قوم! من بر شما از روزی سخت، مثل روز احزاب و مانند حال و روز قوم نوح، عاد، ثمود و کسانی که پس از آنها بودند بیمناکم؛ آری، خداوند قصد ظلم و تعدی به بندگانش را ندارد؛ و ای قوم! من بر شما از روز تناد و فریادخواهی می‌ترسم. روزی که همه روی برگردانید، برای شما در برابر خداوند پناهی نیست، و هر کس را که خداوند در بیراهه وانهد، برای او راهنمایی نیست. ای قوم! حسین را نکشید که شما را خداوند به عذابی ریشه‌کن می‌سازد، و البته هر که افترا پیشه کند نومید گردد». .امام حسین علیه‌السلام در حالی که او را مخاطب قرار داد، از خدای تعالی بر او پاداش نیک درخواست کرد و فرمود: «ای پسر سعد! خداوند تو را مورد مهربانی قرار دهد. هر آینه، اینها همان زمانی که به حق دعوت کردی و دعوتت را اجابت نکردند و به سوی تو حمله‌ور شدند تا خون تو و یارانت را بریزند سزاوار عذاب گشتند. (دیگر دیر شده) چه اینها برادران نیکوکار تو را کشته ]و دستشان به خون آنها آلوده شده است[. حنظله گفت: «ای فرزند رسول خدا! شما درست فرمودی. فدایت شوم، شما از من داناتر و به درک حق سزاوارترید». .درسی که می‌توان گرفت: نکته اینجاست که حنظله، در برابر قومی که مدعی مسلمانی است، ولی از قرآن بی‌خبر است، با تکیه به سه آیه (سوره مبارکه غافر، آیات 33، 31، 30 و طه 61) دیدگاه خود را بیان می‌کند. شگفت این که امام سخن او را اصلاح می‌کند و بیان می‌دارد که اکنون جای استفاده از این آیات نیست؛ چرا که اینها با شروع به خونریزی، دیگر خود را مستحق و سزاوار عذاب خداوند کرده‌اند. این انذار پیش از این درگیری نتیجه‌بخش و کارآمد بود؛ ولی الآن برای بازگشت قدری دیر شده است. توجه به این نکته، شعار «ما با همه، در هر حال با لبخند برخورد می‌کنیم» را رد می‌کند، آری لبخند و موعظه و پند برای بیداری جاهلان است؛ ولی اگر کسی به حد عناد و لجاجت رسید و دست به جنایت و ریختن خون این و آن زد، دیگر روش امام مقابله مناسب است: «(و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة»)؛ آنها را بکشید تا فتنه‌ای باقی نماند».


پس از آن «حنظله» از امام پرسید: «آیا به سوی آخرت شتاب نکنم؟ و به برادرانم ملحق نشوم؟» امام فرمود: «حرکت کن به خیر دنیا و آن چه در آن است، و (بشتاب) به سوی حکومتی که کهنه نگردد» به او اذن جهاد داده است. او این گونه با امام خداحافظی کرد: «سلام بر تو ای اباعبدالله! درود خداوند بر شما و بر اهل بیت شما، (خداوند) بین ما و شما در بهشتش آشنایی برقرار کند» سپس امام فرمود: «آمین، آمین» و به کارزار پرداخت تا به فوز شهادت دست یافت. .در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی حنظلة بن اسعد الشبامی؛ درود بر حنظله پسر اسعد شبامی».


+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۵ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«بریر عبدالرحمن انصاری» از نیکان و تابعین امام همام، علی بن ابیطالب علیه‌السلام است. او از بزرگان و قاریان مسجد کوفه و تفسیرنگاری پرهیزگار و از بزرگان و شرافتمندان قبیله همدان و ساکن کوفه بود. «بریر» دایی «ابواسحاق عمرو همدانی سبعی» است. ابواسحاق نیز از جمله تابعین (کسانی که پیامبر را با یک واسطه درک کرده‌اند) و از اهل کوفه بوده است. او چهل سال نماز صبح خود را به وضوی نماز عشاء به جای می‌آورد، و هر شب یک ختم قرآن می‌کرد. در زمان او کسی عابدتر از او نبوده، و مورد اعتماد امام سجاد علیه‌السلام و اهل حدیث نیز بوده است. .وقتی خبر حرکت امام حسین علیه‌السلام از مدینه منوره به مکه معظمه در کوفه پیچید، بریر از کوفه به سوی مکه حرکت کرد تا به جمع یاران امام بپیوندد، و تا آخر امام را همراهی نمود. 

با بریر تا شهادت در ادامه مطلب

+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۴ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«اسلم» فرزند «عمرو» و از نژاد ترک بود. او افتخار خدمتگزاری و کاتب بودن سیدالشهداء علیه‌السلام را نیز داشت و همچنین از جمله قاریان قرآن کریم بود و با زبان عربی آشنایی داشت. .درسی که می‌توان گرفت: شگفت این که اقوام و تیره‌های مختلف، در صف حق و باطل حضور داشته‌اند و صفوف حق و باطل منحصر به گروه‌های خاص نبوده است.سیره‌ها و مقاتل درباره نحوه شهادت اسلم گفته‌اند: او برای جنگ خارج شد در حالی که این اشعار را می‌خواند:«امیری حسین و نعم الامیر سرور فؤاد البشیر النذیر؛ امیرم حسین است و او بهترین امیر است، او موجب سرور و شادی دل، و بشارت دهنده و ترساننده از خطرهاست».اباعبدالله الحسین علیه‌السلام به سوی غلام خود «اسلم» که در حال احتضار بود، حرکت فرمود. زمانی که او را دید، هنوز رمقی از حیات در تن داشت. به امام حسین علیه‌السلام اشاره‌ای کرد که امام او را در برگرفت و صورت به صورت او نهاد. او تبسمی کرد و گفت: «چه کسی مثل من است که پسر رسول خدا علیه‌السلام گونه‌اش را بر گونه او نهد». سپس روح پاکش به عالم اعلی پر کشید. .درسی که می‌توان گرفت: او دیگر غلامی است که امام بر بالینش حضور یافته است.او عمری را در خدمت فرزند پیامبر بود و به خوبی از رفتار اهل بیت علیهم‌السلام باخبر بود؛ با این همه، برخورد امام چنان او را به هیجان آورد که به زبان آمد و حالت فخر و شیفتگی در چهره‌اش نقش بست.

+ پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۳ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

شهید سید موسی حسینی

+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۵۴ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«واضح» غلام «حرث سلمانی مذحجی» و از نژاد ترک بوده است.او از مردان پاک دامن و شیعیان علاقمند به اهل بیت علیهم‌السلام بوده است. او به شجاعت نیز موسوم بوده است. .«واضح» به همراهی «جنادة بن حرث» به امام حسین علیه‌السلام و یاران او پیوست. سماوی می‌گوید: آن چه به گمانم درست‌تر آمده همان است که اهل مقاتل یادآور شده‌اند که واضح در روز عاشورا با دشمن به مبارزه برآمد و پیاده با شمشیری آخته به سوی آنها شتافت، در حالی که این گونه رجز می‌خواند:«البحر من ضربی و طعنی یصطلی و الجو من عثیر نقعی یمتلی‌اذا حسامی فی عینی ینجلی ینشق قلب الحاسد المبجلی؛ .از ضربت شمشیر و نیزه‌ام دریا به موج می‌افتد، و فضا از درگیری کشتارم پر می‌شود؛ هنگامی که شمشیرم در دست راستم به حرکت می‌آید، قلب حسدورز را می‌شکافد». گفته‌اند: هنگامی که «واضح» به زمین افتاد، امام را خواند و از او کمک خواست. امام با شتاب خود را بر بالینش رساند، او را در بغل گرفت و بوسید. «واضح» که در حال جان دادن بود گفت: «کجا چون منی با فرزند رسول الله، این گونه باشد که او گونه بر گونه‌ام نهد» و سپس جان پاکش از تن به در آمد و به فوز شهادت رسید. .درسی که می‌توان گرفت: تردیدی نیست که امام بر بالین پاره‌ای از یاران خود حضور یافته است. همه یاران و اصحاب امام دارای کمالات معنوی بوده‌اند؛ اما امام برخی را مورد مهر و محبتی ویژه قرار داده که در خور دقت است. از جمله کسان، غلامی است که شاید در دیدگاه این و آن چندان به او اعتنا نمی‌شده است. برخورد محبت‌آمیز امام با فردی که به ظاهر از وجهه‌ای چندان در میان مردم برخوردار نیست، خود درسی اخلاقی است. این برخورد محبت آمیز، خود او را نیز به حیرت و اعجاب واداشته است.


+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۰۵ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«نافع» پسر «هلال» پسر «جمیل» از تیره «مذحج جملی» است. او از قاریان قرآن، مردی جنگجو، شجاع و ازنویسندگان حدیث به شمار می‌آمده است. گفته‌اند او از بزرگان «قوم بنی‌مراد» (شاخه‌ای از قبیله مذحج) و یمنی تبار بوده است. به سبب علاقه بسیار به امام علی علیه‌السلام، افتخار شرکت در سه جنگ صفین، جمل و نهروان را نیز داشته است. او همچنین توفیق یافت در بین راه در «عذیب الهجانات» به امام حسین علیه‌السلام و یاران او ملحق شود.

از تجدید بیعت تاشهادت نافع بن هلال در ادامه مطلب

+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

پس از «ابوثمامه»، «سلمان» فرزند «مضارب» پسر عموی «زهیر بن قین» برای جهاد خارج شد. «قین» با «مضارب» برادر بود. و پدر آنان «قیس» بود. «سلمان» همراه پسر عمویش «زهیر» در سال شصت هجری به حج مشرف شد. و «سلمان» به همراهی و دعوت «زهیر بن قین» به سپاه امام پیوسته بود. سلمان در روز عاشورا به شهادت رسید. 


+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۹ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«عمرو بن قرظه» پسر «کعب بن عمرو بن عائذ بن مناة» بود و پدر او «قرظه» از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، راویان حدیث بوده است. او همراه علی علیه‌السلام به کوفه آمد و در جنگ‌هایی که آن حضرت شرکت فرموده، حضوری فعال داشته است. از همه گذشته از طرف آن امام همام، به ولایت فارس منصوب شد. او در سال 51 هجری قمری دار فانی را وداع گفت. 

+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«زهیر» مرد شریفی در بین قوم خود بود و در کوفه زیست می‌کرد. او مردی شجاع بود و در جنگ‌ها، هماره به نام‌آوری شهرت داشت. .«زهیر» فرزند «قین بجلی» از یاران رسول خدا بود؛ اما پس از رحلت پیامبر و بر اثر تبلیغات وسیع «معاویه»، می‌پنداشت که امام علی علیه‌السلام در ریختن خون «عثمان» سهیم بوده است. از این‌رو نسبت به امام علی علیه‌السلام و فرزندانش علاقه‌ای نشان نمی‌داد. گفته‌اند او نیز به «عثمان بن عفان» ابراز مودت می‌کرد؛ اما بر ما روشن نیست که او تا کجا و چه مقدار از اهل بیت روی‌گردان بوده است. هر چه بود، او به دست سالار شهیدان حسین علیه‌السلام در راه کربلا گام نهاد. او در این راه جان خود را نثار کرد و در نبرد، سخت مورد اعتماد امام علیه‌السلام بود، به گونه‌ای که امام او را به فرماندهی جانب راست سپاه خود منصوب فرمود.او در وقت نماز ظهر -به امر امام - سپر جان آن حضرت شد. امام گاه او را برای احتیاج، به سمت لشکر دشمن می‌فرستاد. امام به او مأموریت سخن گفتن داد. مردانگی او در درگیری با آن قوم همراه بیش از این گذشت. از اینجا به بعد قدری بیشتر از آن بزرگمرد حامی حسین علیه‌السلام خواهیم گفت.

زهیر از دیدار یار تا شهادت در ادامه مطلب

+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«عمر» پسر «عبدالله بن کعب صائد» پسر «شرجیل» و کنیه او «ابوثمامة» بوده است. او از اهالی کوفه و شخصی با نفوذ و محترم در آن شهر بوده است. «ابوثمامة» از تابعین (یاران امام امیرالمؤمنین علیه‌السلام) بوده و در جنگ‌های بسیاری امام علی علیه‌السلام را یاری  کرده بود. او پس از آن در یاری امام حسن مجتبی علیه‌السلام کوشید و از اصحاب آن حضرت نیز بود. «ابوثمامة» در کوفه با سفیر امام حسین علیه‌السلام بیعت کرد. او از شیعیان سلحشور و از یاران شجاع و بیدار «مسلم بن عقیل» در مبارزات کوفه بود، چنان که «مسلم بن عقیل» او را مسئول امور مالی خود کرده بود تا که سلاح برای رویارویی با ابن‌زیاد فراهم کند. ابن‌زیاد پس از ورود به کوفه، بر شیعیان سخت گرفت و در نهایت کار به شهادت «مسلم» انجامید. پس از آن بود که «ابوثمامة» از دیده‌ها پنهان شد؛ اما عبیدالله بن زیاد سخت به دنبال او بود تا این که او از مکه متواری شد و به سمت امام حسین علیه‌السلام حرکت کرد، «نافع بن هلال جملی» نیز او را همراهی می‌کرد. نافع در بین راه با او برخورد کرده بود. سرانجام، هر دو به سلامت خود را به کاروان امام حسین علیه‌السلام رساندند و با خون سرخ خود، به حمایت از امام خویش پرداختند. 

+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۴ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«سعید» فرزند «عبدالله حنفی» است. او از محترمان و مردی شناخته شده از اهالی کوفه است که به شجاعت و عبادت نیز شهرت داشت. سیره‌نویسان و تاریخ‌نگاران، نوشته‌اند هنگامی که خبر مرگ معاویه به مردم کوفه رسید، شیعیان گرد هم آمدند و نامه‌ای به امام حسین علیه‌السلام نوشتند که در وهله اول نامه توسط «عبدالله بن وال» و «عبدالله بن سبع» و مرتبه دوم توسط «قیس بن مسهر» و «عبدالرحمن بن عبدالله» و بار سوم توسط «سعید بن عبدالله حنفی» و «هانی بن هانی» ارسال شد. نویسندگان نامه‌ای که توسط سعید ارسال شد، عبارت بودند از: «شبث بن ربعی، حجار بن أبجر، یزید بن حارث، یزید بن رویم، غزرة بن قیس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمیر».نوشته بزرگان کوفه به امام علیه‌السلام چنین بود: «به نام خداوند بخشنده مهربان اما بعد؛ البته مرغزار، سبز و میوه‌ها رسیده است، هرگاه خواستید به سوی سپاهی آراسته و آماده (که در خدمت شما است) گام پیش نهید». .امام به محض دریافت نامه‌ی آنها، نامه‌ای را توسط سعید و هانی از مکه به کوفه ارسال فرمودند. نوشته امام چنین بود: «به نام خداوند بخشنده مهربان. اما بعد؛ سعید و هانی نامه شما را به من رسانیدند، در حالی که آخرین کسی هستند که بر من نامه آورده‌اند. من همه‌ی آن داستانی را که بیان و یادآوری کرده‌اید فهمیدم اکثر شما گفته بودید که ما امامی نداریم پس تو (به سوی ما) رو کن، امید است خدای تعالی بین شما و ما بر هدایت و حق جمع کند. بنابراین، برادر و پسر عمو و مورد اعتماد از اهل بیتم، - مسلم بن عقیل - را به سوی شما می‌فرستم. از او خواسته‌ام که برای من از حال شما، امر شما و دیدگاه‌هایتان بنویسید. اگر او بر من نوشت که همه شما همراه و نیز صاحبان فضل و اندیشه بر آن چه نوشته و فرستاده‌اید اتفاق نظر دارند، به زودی به سوی شما - انشاء الله - خواهم آمد. پس به جانم قسم، امام نیست مگر کسی که خود عامل به کتاب باشد و به قسط عمل نماید، و حق را بپردازد و خویشتندار برای خداوند متعال باشد. والسلام. امام نامه را توسط «سعید» و «هانی» به سوی اهل کوفه فرستاد و سپس مسلم را همراه قیس و عبدالرحمن به سوی آنها گسیل داشت. .درسی که می‌توان گرفت: چند نکته:1. امام حسین علیه‌السلام مسلم بن عقیل را برادر خود خطاب فرموده‌اند؛2. امام حسین علیه‌السلام مقام امام را در چند ویژگی بیان فرموده‌اند: الف. امام خود اهل عمل و عامل به قرآن و قسط و عدل است؛ب. امام حق را می‌پردازد؛ج. امام در راه خدا خویشتندار است.این همه، گویای تقوای عملی اوست. پس باید در عمل بکوشیم تا به امام نزدیک شویم.

سعید تا شهادت در ادامه مطلب


سعید در کوفه


هنگامی که سعید نامه امام را به اهل کوفه رسانید. خود به انتقام قدوم مسلم لحظه‌شماری می‌کرد تا این که مسلم وارد کوفه شد و به منزل مختار فرود آمد.«عابس» و سپس «حبیب» خطبه خواندند و پس از آن دو نفر «سعید» از جای برخاست و سوگند یاد کرد که بر یاری حسین پافشاری خواهد کرد و خود را فدای او خواهد کرد. مسلم نامه‌ای را توسط «سعید» به امام حسین علیه‌السلام ارسال داشت. سعید دست‌نوشته مسلم را به امام تحویل داد و با آن حضرت پیوسته باقی ماند تا این که همراه او در کربلا به فوز شهادت نائل آمد. 


حمایت سعید از امام


از آنجا که امام حسین علیه‌السلام از عاقبت جنگ آگاه بود و می‌دانست که همه یاران به شهادت خواهند رسید، شب‌هنگام همه یاران را فراخواند و پس از اتمام حجت، بیعت را از گردن آنها برداشت تا آن که آمادگی ماندن ندارد یا دلبستگی و تعقل خاطری به دنیا دارد، بدون احساس شرم از آن سرزمین رخت بربندد.در پاسخ امام، بسیاری از یاران چون مسلم بن عوسجه، زهیر و سعید سخن‌ها گفتند. آن چه به نقل از ابومخنف و نیز زیارت ناحیه مقدسه به دست می‌آید این است که سعید بن عبدالله از جای برخاست و این گونه امام خود را پاسخ گفت:«به خدا سوگند، شما را رها نخواهیم کرد، تا که خداوند بداند که در دوران غیبت رسول او صلوات الله علیه در حفظ و حراست شما کوشا بوده‌ایم، آگاه باش ای عزیز! به خدا سوگند اگر بدانم که در رکاب شما کشته می‌شوم، سپس زنده شده بار دگر می‌سوزم و زنده می‌شوم و تا هفتاد بار دیگر کشته و زنده می‌شوم، از تو جدا نخواهم شد، تا این خونم را نثارت کنم، و چرا این گونه نکنم در حالی که کشته شدن را یک بار بیش نیست و پس از آن کرامت و بزرگواری به گونه‌ای است که نهایت ندارد.» .درسی که می‌توان گرفت: سعید نه تنها خود مرد بود، بلکه حمایت مردانه‌اش از امام نیز به گونه‌ای است که دیگران چون زهیر در رتبه بعد از او قرار دارند. پیش‌گام بودن در مسیر الهی و دیگران را چراغ راه شدن نیز کم بها ندارد. سعید مردی راهنما بود. ناگفته نماند که سعید دو بار (تا اینجا) از جای برخاست و شجاعانه راه امام را هموار ساخته است. بار اول راه را بر مسلم هموار کرد و دیگربار راه را بر یاران امام هموار کرد تا که امام را تا سرحد جان یاری رسانند.


شهادت سعید


هنگام ظهر روز عاشورا، امام حسین علیه‌السلام با یاران باقی مانده خود به اقامه نماز ظهر ایستادند. اما چگونه می‌توانستند نماز را به پایان برند در حالی که دشمن، تیرها را به سوی آن حضرت و یارانش نشانه گرفته بودند. در این میان دو تن از یاران وفادار امام به نام‌های «زهیر» و «سعید» سپر بلای آن حضرت شدند و تیرها را به جان خریدند. آن قدر تیر بر جسم آن دو عزیز نشسته بود که با سلام امام بر زمین افتادند و جام شهادت را نوشیدند.  سعید هنگامی که بر بدن جای نیزه و شمشیر و سیزده تیر داشت این چنین گفت: «خدایا! اینها را چون قوم عاد و ثمود از خود دور ساز و مورد لعن قرار ده. پروردگارا! سلام مرا به پیامبرت برسان، و به او از درد جراحاتم بگو، من ثواب تو را خواسته‌ام تا ذریه پیامبرت صلی الله علیه و آله و سلم را یاری رسانم». سپس رو به امام حسین علیه‌السلام کرد و گفت: «اوفیت یابن رسول الله؟؛ ای فرزند رسول خدا! آیا من به عهد خود وفا کرده‌ام؟» امام فرمود: «نعم، انت امامی فی الجنة؛ آری، تو در بهشت پیش منی» سپس به شهادت رسید.درسی که می‌توان گرفت:الف. ایمان راسخ سعید به پیامبر اسلام و امام ستودنی است؛ب. وفای به عهد، وظیفه هر رادمرد است و سعید از خیل وفاداران بود؛ج. هر کس در این دنیا خود را سپر بلای امام خود سازد، در قیامت نیز پیش او خواهد بود؛ مانند سعید که به اعتراف حضرت امام حسین علیه‌السلام در جوار او خواهد بود؛د. باید خود را چون سعید در راه احیای دین و نام اهل بیت علیهم‌السلام فدا کرد.


مقام معنوی سعید


در زیارت ناحیه درباره سعید آمده است: «فقد لقیت حمامک و واسیت امامک، و لقیت من الله الکرامة فی دارالمقامة، حشرنا الله معکم فی المستشهدین، و رزقنا مرافقتکم فی اعلی علیین؛ تو مرگت را دیدار و امامت را یاری کردی و با کرامت و گرامیداشت خداوند، سرای جاویدان را دیدار خواهی کرد؛ خداوند ما را با شما خواستاران شهادت محشور سازد؛ و دوستی و همراهی شما را در والاترین مقامات روزی ما گرداند». درسی که می‌توان گرفت: امام معصوم امثال سعید را حتی سرمشق رفتاری خود معرفی می‌کند. این، گویای رفعت و منزلت این مرد مجاهد است. ما نیز باید از خدا بخواهیم که اینان را سرمشق رفتار و کردار ما قرار دهد.

+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۸ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام

«حر» پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی» پسر «ریاح بن یربوع» است «شیخ ابن‌نما» گزارش کرد: هنگامی که حر از قصر ابن‌زیاد در کوفه خارج شد تا به استقبال امام بیاید، ندایی را شنید که از پشت سر می‌گوید: «ای حر! تو را به بهشت بشارت باد» او به پشت سر نگریست و کسی را ندید با خود گفت: «به خدا قسم، این بشارت نیست در حالی که من اسیر به جنگ حسین هستم». او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: «تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته‌ای».  امام در یکی از خطابه‌های کوتاه خود این گونه حر را آگاه کرد: «الا حر یدع هذه الماظة من دنیاکم...؛ آیا آزادمردی نیست که واگذارد این ریزه‌ی غذای داخل دهان را (ته‌مانده منافع دنیا را که شبیه به ریزه‌ی غذای دهان است) برای ها آن؟» شاید این سخن حسین علیه‌السلام بود که انقلاب و طوفان ظلمت براندازی را در افکار و اندیشه حر به‌پا ساخت.

از روبرو شدن با امام حسین تا شهادت در ادامه مطلب

+ چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ نشر دهنده: بسیجی گمنام
باز نویسی قالب توسط گروه فرهنگی سردار هور